بهنظر من بدون خواست مطالبات طبقاتی و تبدیل آن بهیک خواست سیاسی برای طبقه کارگر در ایران، در هر صورتی، در همچنان بههمان پاشنه سابق میچرخد. با حلوا حلوا گفتن هم سفره کارگر رنگین نمیشود. این آقایان بهدنبال گوشت دم توپ هستند تا با شهیدسازی و پروپاگاند رسانهای بههدف خود برسند، بدون آنکه نفعی بهحال کارگر زحمتکش داشته باشد.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
من در بیست و چهار ساعت اخیر، در فضای مجازی دو مطلب از آقای نادر فتورهچی دیدم.علیرغم اینکه در فضای مجازی و بر روی سایتها ازین دست مطالب فراوان است، لذا خواستم که با نقد دو مطلب ایشان، جواب بقیه را داده باشم. چون بهزندگی طبقه کارگر مربوط میشود و درین رابطه سکوت جایز نیست؛ که بهترتیب بدان خواهم پرداخت.
مطلب اول ایشان، با عنوان «نامهای بهکارگر معترض شرکت نیشکر هفته» بود. در ابتدا ضمن تعریف و تمجید فراوان از رفیق اسماعیل بخشی، که معتقدم این کلمات رنگین و زیبا هندوانههایی بود بزرگ و درشت در حد هندوانههای آرژانتینی، که در ادامه چرائیش را خواهم گفت. نوشته بودید، بیتردید سخنرانی دلیرانه شما که ازین حیث مرا یاد خطابههای هملت میاندازد، برگ دیگری از اسناد و مدارک انکارناپذیری خواهد بود که در تاریخ نانوشته رنج بهعنوان گواه بلاغت و رنجدیدگان ثبت و ضبط خواهد شد. و در جای دیگری، فرمودید این است آن عبور جادویی و باشکوه از خشم بهخنده، از لکنت و بلاغت، از کودکی بهگشودن تاریخ.
راستش این کلمات قشنگ و پرطمطراق منو بهدوران نوجوانیم یعنی بهزمان جنگ و سرودهای حماسی و انقلابی آهنگران کشانید. سرودهایی که آنچنان شور میآفرید که جوانان، گروه گروه بهمیدان جنگ میشتافتند و از رفتن بر روی مین هم ابایی نداشتند. راستش جنس کلمات شما از همان جنس است. شور کاذب میآفریند و آنها را بهسمت میدان مینی که در جلوی راهشان وجود دارد، می کشانید. میدانید چرا من یکی توی این سالها هیچ وقت بهتعریف و تشویق از احزاب چپ عموماً خردهبورژوازی تا جریانات بورژوازی پروغرب خارجنشین دلخوش نبودهام؟ و حرف خودم را زدهام؟ و بهاصطلاح عوام، گوشت تلخ بودم و بیشتر از همه فحش خوردهام؟ میدانید چرا؟ باید از لابلای کلمات دهن پرکن شما و خیلی از جماعت رژیمچنچ، یعنی گروههای راست و چپ بهدنبالش گشت. اینهمه تعریف و تمجید از حرفهای این رفیق ما صورت گرفت، اما دریغ از یک نفر که نپرسید الان بخشی کجاست؟ زندان است؟ اخراج است؟ ویا تعلیق از کار؟ تابلوست که سرنوشت این کارگر برای کسی اهمیتی ندارد. برای آنها، مهم استفاده ابزاری بود که باید صورت میگرفت. خوراک رسانهای خوبی بود. میدانید الان ممکنست خانوادهاش تحت چه فشار روحی ـ روانی قرار گرفته باشند؟ میدانید این کارگر ممکنست بهچه مصائبی دچار شود؟ البته که مهم نیست. هیچوقت هم مهم نبوده است. مهم استفاده ابزاری ماست.
آقای فتوره چی یک سؤال از شما دارم. سهم ما را در عبور از خشم بهخنده که معلوم کردید، این است که ما باید دلیرانه بجنگیم. اما سهم شما در این عبور چیست؟ شما کجا را اشغال خواهید کرد؟ یا این که قرار است ما بجنگیم که شما بتوانید با شناسنامه در انتخابات آزاد شرکت کنید؟ آقای فتورهچی ما را به کدام انتخابات آزاد دعوت می کنید؟ مگر انتخاب بین هیلاری کلینتون و ترامپ انتخاب بین بد و بدتر نیست؟ انتخاب بین سارکوزی و ماکرون انتخاب خوبی است؟ نقش شما در این عبور چه خواهد بود؟ سهم شما چیست؟ خشم مال ما و خنده مال شما؟
این همان سیاستی است که همیشه میگویم، تمامی جریانات سیاسی بهطبقه کارگر بهعنوان پیاده نظام خود مینگرند. بگذار اگر قرار باشد خونی ریخته شود از آنِ این جماعت پابرهنهی بینوا باشد. این همان تحقیریست که از سوی همه (چه در اپوزیسیون و چه در حاکمیت جمهوری اسلامی) نسبت بهطبقه کارگر و زحمتکشان جامعه اعمال میشود. همچنان که این جماعت بهاصطلاح اصلاحطلب و میانهرو از خاتمی گرفته تا روحانی، ماشاالله ازین افاضات و اَعمال تحقیرآمیز نسبت بهزحمتکشان جامعه کم نمیگذارند. هنوز از پرداخت توهینآمیز 26600 تومان تحت نام سهام عدالت مدت زمان زیادی نگذشته است. ما این تحقیر را همهروزه و همهجا میبینیم.
در مورد مطلب دوم شما که مطلبی بود بهنام «خطاب بهآقا زادههای غیرسیاسی» که بهدرستی از فساد و رانت و حیفومیل اموال مردم سخن رانده بودید که من موافق همگی این صحبتها هستم. خیلی ازین آقازادهها مانند زالو بهاقتصاد ایران چسبیدهاند وخون آن را میمکند و لذت میبرند و درنهایت مردم میمانند و سفرهی خالی. تا اینجای کار همه صحبتهای شما درست. اما من با جملات آخر مطلب شما کار دارم. نوشته بودید «اما بهشما نوید میدهیم که این دوران بهسررسیده است و این روزها آخرین فرصت شماست». من نمیتوانم در مورد آخرین روزهای شماست، نظر بدم. کمااینکه اینها اکثراً دارای سرمایه در خارج کشور هستند و در هرشرایطی اوضاع وفق مراد است. اما فرض بگیریم جمهوری اسلامی سرنگون شد. خب بعد چه میشود؟ آیا بعد از آن قرار است بر روی سر کارگران دستهگل بیاندازند؟ بعد از نابودی بلوک شرق، تمامی تغییرات سیاسی در روبنای سرمایهداری شکل میگیرد و هر تغییری لزوماً بهمعنای بهبودی شرایط زندگی زحمتکشان جامعه نیست. همین حالا وضعیت زحمتکشان در اروپای شرقی و روسیه را ببینید. کجا آنچنان تغییر محسوسی در زندگی کارگران رخ داده است؟ خیلیها هنوز افسوس گذشته را میخورند. حالا ما نمیخواهیم بهتبعات فاجعهآمیز جریانات مربوط بهبهار عربی بپردازیم. شعور طبقاتیم میگوید که تجمع عدهای در کف خیابان لزوماً بهتغییر سیستم منجر نمیشود، حتا ممکنست بهتشدید انسداد سیاسی در کشور بیانجامد؛ اتفاقی که بعد از شکست جنبش سبز افتاد. برعکس برخی که زود جوگیر میشوند و از خود رهنمودهای گاهاً خندهداری درمیکنند ویا مانند همین آقای روزنامهنگار، تا همین پارسال خواستار حل شکاف هولناک طبقاتی موجود، آنهم از رئیس دولتی که مسبب این مصیبت بود، شده بود. همان آقای رفسنجانی که موجب پیدایش پدیده آقازادگی در کشور بود.
اما من بهمطالبات کارگریام فکر میکنم. درک طبقاتی من میگوید با توجه بهپراکندگی، عدم سازمان یافتگی و ضعفی که در طبقه کارگر ایران وجود دارد، ساده لوحی است که در صورت تغییر سیستم و تفوق جریانات بورژوازی پروغرب خارجنشین در فردای ایران حق بیشتری بهزحمتکشان جامعه ایران تعلق گیرد. فهم طبقاتی من میگوید، سرمایهداری برای محض رضای خدا چیزی بهکارگر نمیدهد، مگر اینکه کارگر درصدی از موازنه قدرت برخوردار باشد. موازنه قدرت کارگر، سازمان یافتگی اوست. بهنظر من بدون خواست مطالبات طبقاتی و تبدیل آن بهیک خواست سیاسی برای طبقه کارگر در ایران، در هر صورتی، در همچنان بههمان پاشنه سابق میچرخد. با حلوا حلوا گفتن هم سفره کارگر رنگین نمیشود. این آقایان بهدنبال گوشت دم توپ هستند تا با شهیدسازی و پروپاگاند رسانهای بههدف خود برسند، بدون آنکه نفعی بهحال کارگر زحمتکش داشته باشد. و در آخر کلام روبههمه کارگران همطبقهایم میگویم که مواظب باشند که با اینگونه تمجیدهای شعاریِ صدمن یک غاز دست بهاعمالی نزنند که برای خود و طبقهشان بهدرد و رنج بیشتری بیانجامد. سرمایهداری و جریانات مرتبط، دلسوز ما نیستند. کارگران باید خود پیگیر مطالباتشان باشند.
با آرزوی اعتلا و سربلندی کارگر در ایران
رضارخشان ـ از سندیکای هفتتپه
4/11/1396