- قربون دستت عزیزم، واقعاً آشپزیت حرف نداره! بابا بزرگت میگفت که هفت جور غذا بلده که یکی از یکیش عالیتره. بعدش با تخم مرغ: نیمرو؛ با آرد و تخم مرغ: خاگینه؛ با تخم مرغ (و سیبزمینی و سبزی و خیلی چیزهای دیگه(: چند جور کوکو؛ با قارچ و لوبیا و چیزهایی مثل اینها: چند جور خوراک آبپزِ مندرآوردی میذاشت جلومون. بعد از همه اینا، برای تکمیل هنرش هر کدوم رو میگفت با چه نونی باید خورد.
- حتماً نمک و فلفل و ادویهش هم متفاوت بود؟
- نه مادر، میگفت اینا قرتی بازیه؛ فقط نمک و فلفل رو میذاشت سرِ سفره. میگفت طعمش سلفسرویسه.
- مامان جون، بابام دموکرات بود دیگه!
- وااای، نه، ننه جون؛ او حقیقتاً یک سوسیالیست بود، کسی رو مثلش در رعایت حق دیگری و رفتار دمکراتیک ندیدم. تعریفش از «آزادی انسان» هیچ کم وکاستی از زندگی کردنش نداشت. قربونتون برم که اینقدر با من همدلین و از حرفام اینجور با رغبت استقبال میکنین.
- مامان بزرگ... شما یه مادربزرگ معمولی نیستین، شما استاد ممتاز مردمشناسی هستین، مبارز و انقلابی هم هستین، خلاصه که خیلی جیگرین! حالا برامون از آخرین مقالهتون بگین. توی یکی/دوتا از سایتها اومده بود. دیدمشون.
- آره مامان برامون بگین، غذا از صابر (پسر خانهدارِ خودم)، دِسرش هم از شما.
- مادر؛ خلاصهش توی این نوشته خواستم بگم، آزادی معنایی «تر و تازهتر» باید پیدا کنه که توی این خواستههای شما جوونها ممکنه تعمیق پیدا کنه. «آزادی واقعی با حرکت بهطرف ایجاد مناسبات رفیقانه، طبقاتی و همیاریکننده و بالاخره با ایجاد جامعهای که در آن استثمار انسان از انسان و مالکیت خصوصی درحال ازبین باشه ممکنه و لاغیر». آخه چهجوری میشه هم نظام استثماری باشه و هم از آزادی حرف زده بشه؟
- اینکه شما میگین از آزادیهایی که لیبرالها در قالبهایی نظریهپردازی و دستهبندی میکنن خیلی اونورتره؟
- هُدا، چیزی که مامان ماهی میگه از همهی مدلهای پیاده شده «دموکراسی»های سرمایهداری رد میشه!
- عزیزای دلم، صابرم، هُدای خوشگلم، سحرم عزیزم، شکلهای دموکراسی اروپایی، آمریکایی و آسیایی (که برجستهترین و تازهترین مدلش امروزه رو توی هند پیاده کردن)، هرسهتاتون میشناسین. اینا همهشون در یک کلام فقط فرمهایی برای بقای همین نظامها هستن.
- ماهی جون، هند تونسته تکثر قومی و دینی رو با دموکراسیش پوشش بده!
- آره دخترم سحرِ عزیزم، این وضعیت یک جامعه «نو بورژواییه» که بهش میگن غول جدید اقتصادی. غولی که هنوز هم درگیریهای خونین بین مسلمانها و هندوها وجود دارد، و روزانه هم جون هزاران جوونِ مثل دستهی گل رو میگیره. آخه عزیزم، میدونی که همهی این بهاصطلاح دموکراسیها روی بستر اقتصادی شبیه بههم بنا شدن.
- منظورت مدلِ اقتصادی رقابتیِ بازار آزاده، ماهی جون؟
- درسته پسرم. روی بهرهکشی و روی سود که خدای همهی خداهاست!
- مامان ماهی، پس این «جنبش» ما چی داره که باید فرق کنه «آزادی (یا دموکراسی)خواهیش»؟
- هُدا جون، یادته دوستای دبیرت راجع بهمدارس چی میگفتن؟
- آره مامان بزرگ؛ میگفتن محصلها میگن «ما نمیخوایم هر چرندی رو بریزن توی کلهمون. کتابهای آموزشی نباید مزخرفات ایدئولوژیک اون بالابالاییها رو بکنند کتاب درسی که ما باید با زور بکنیم تو کلهمون.»
- این حرف درسته؛ گرچه هنوز یک طرح واضح برای آینده نیست، اما یک مطالبه حقیقتاً «آزادی خواهانه» و نسبتاً سوسیالیستیه که اگر روش کار بشه، میتونه به یه خواست سوسیالیستی درست و حسابی ارتقا پیدا کنه. این بچهها میدونن که منافع جامعه با منافعِ طبقه حاکم چقدر فرق داره. میدونی که در اینجا کمیتههای تدوین کتابهای درسی (مثل همهی کشورهای دیگه) کاملاً دستوری عمل میکنن، و هر مزخرفی رو که با سیاستهای کلی نظامْ درهموبرهم میکنن و ابائی هم از بافتن اکاذیب بهجای حقایق ندارن. مهم اینه که برای غارت و بهرهکشی روپوشی عاریهای از دروغ بدوزن.
*****
ـ شما توی مقالهتون از مردم در برابر نامردم صحبت میکنین!
ـ درسته عزیزم، اگه از نگاه تاریخی ببینیم؛ معنای مردم شاملِ اون گروههایی میشه که یک وجه مشترک دارن، و اون در حاکمیت نبودن طبقات فرودستِ جامعه است، کسانیکه تحتِ حاکمیت نظام جهانی داخلی و سرمایه هستن. همین هم باعت میشه که برای همراهی و همبایی در خیزش اجتماعی یه ارزش پیدا میکنن.
ـ مامان ماهی، صابر اشتباه نمیکنه؟ یعنی بهمیزان حضور و تأثیرشون در خیزش و جنبش بستگی نداره؟
ـ هُدا جون، دخترم، مردم در برابر ضدمردم نهادی تغییرپذیرند (اصطلاحاً بهشون میگن آنتیتزی). ممکنه این یا اون فرد یا حتی گروه درابتدا وارد در کنشهای اجتماعی نشن، اما دلخواهاشون اتفاقیه که تغییر رو باعث میشه و بهخصوص بهطور واضح خواهان پایان این رنج و مصیبتاند.
ـ پس نامردم چطوری مشخص میشن؟ فقط بودن توی حلقه حاکما؟
ـ حلقه حاکمان بخشی هستن که ادارهکننده نظام سرمایهداریاند، در این ساختار اداری کسانی هم وجود دارن که از سرِ استیصال یا ناآگاهیْ منافع دستگاه محافظِ حکومت را اداره میکنند و با حلقه حاکمین فرق میکنن.
ـ عدهای شون هم انگلی (منظورم لمپنی) زندگی میکنن.
ـ درسته پسرم، اینها افراد بیهویت انسانی و اجتماعی هستن. البته با گسترش جنبش تکلیف بسیاری از کارکنان دولتی و نظامی رده پائین و مردد، و عناصر ناآگاهشون روشن میشه و خودشون رو از آلت دست و فرمانبر حاکمیت بودن در مییارن و در جانب همراهی و همدلی با «مردم» قرار میگیرن. اونهایی هم که در این لحظات دورانساز میمانند و ابزار اعمال قدرت یا سرکوب حاکمیت را بازی میکنند، رودرروی مردم قرار میگیرن، ضدمردماند.