خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
بعد از آن با توجه بهاینکه مسائل بهروال عادی خودش پیش میرفت، کارهای روزانه و رفتوآمدهای بهبیرون بند هم کاملاً عادی برقرار بود.
چنانکه بهیاد میآورم، مراقبتهای خاص زندانبانها و نگهبانیهایی که بهوسیلهی مسئولین ما از قسمتهای بهداری و آشپزخانه و کتابخانه که بهبیرون بند رفتوآمد داشتند، گزارش میشد، شرایط قدری اضطراری شده بود.
شورش و گروگانگیری
علی رقم ظاهر عادی بودن اوضاع و بدون واکنش مستقیمی از طرف زندانبانان حادثه ای در راه بود. با فاصله کمی بعد از این اتفاق بازرسی بند توسط نیروهای ساواک شیراز (و گویا سرپرستی مامور ارشدی از تهران) پیش آمد. این بازرسی با اعلام چند دقیقه قبل از طرف افسر نگهبان زندان انجام شد. بسرعت همه به تکاپو افتادند. جا سازی های قوی وجود نداشت ولی جزوات پنهانی از دسترس دور شد. دستور داده شده بود که همه به داخل اتاقهایشان بروند و کسی در راهرو نباشد. وقتی مامورین زندان در همراهی مامورین لباس شخصی ساواک وارد بند شدند بطور معمول هنوز بچه ها داخل راهرو بودند. قدری افسران زندان معطل این شدند که هر کسی را به داخل اتاقش بفرستند. در همین اثنا درگیری در انتهای بند در آخرین اتاق بین ماموری از ساواک و یکی از زندانیان شروع شد. بسرعت این حادثه در نقاط دیگر بند بصورت تهاجم به مامورین اتفاق افتاد. ساواکی ها با تندی برخورد لفظی و رفتاری شان شروع کننده بودند. حتی برخورد فیزیک را در ابتدا آنها شروع کردند اما بسرعت تبدیل به درگیری با همه ی مامورین با زندانیان شد. چنانکه بسرعت همه مامورین عقب نشستند و با بیرون رفتن از بند و ورود به گریدور نگهبانی در آنجا را بستند و آنرا از طرف خودشان قفل کردند. سه-چهار نفر (گویا، تعداد را درست بخاطر ندارم) در اتاقها مانده بودند و با بسته شده در بچه ها از خروج شان جلو گیری کردند.
بسرعت ساواکی ها و مامورین زندان فهمیدند چند نفر داخل بند مانده اند. بقیه زندانیان هم مطلع شدند که چند مامور ساواک داخل بند مانده اند. بچه های زندانی مسئول بند ابتکار عمل را بدست گرفتند و این چند نفر که بشدت ترسیده بودند را داخل یکی از اتاقها بردند. بعد از دقایقی مسئولین زندان با مسئولین زندانی بند وارد مذاکره شدند و فضای احتیاطی را پیش گرفتند.
بسرعت خواسته های زندانیان که از طرف دو سه نفر مسئول(عباس.ح. و احمد.م.ع) بندما ارائه شده بود به جمع بندی عمومی تبدیل شد. این خواسته ها که شامل عادی سازی وضعیت از طرف زندانبان بود به آنها ارائه شد. آنها نیز بسرعت مامورین گارد ضد اقتشاش را از طبقات دوم و سوم بیرون بردند. با پیگیری مسئولین زندان از قسمتهای دیگر هم بیرون رفتند. بعد درِ قفل شده را گشودند و مامورین جا مانده را به بیرون بردند. در حالیکه حالتهای وحشت شان همچنان برطرف نشده باقی بود. نهار را زندانیان به آشپزخانه نرفتند و زندانبان به خواسته زندانیان غذا و ظروف توزیع را به داخل بند فرستادند. بعد هم ظروف و گاری های حمل غذا را برای تمیز کردن به آشپزخانه بردند.
برای شام هم همین تصمیم اجرا و عملی شد. صبحانه فردا را هم جمع داخل بند ماند و به آشپزخانه نرفت. در این فواصل زندانیان مسئول به زیر هشت رفت وآمد داشتند و اوضاع را رَسَد میکردند. و بعداز آن به داخل بند میآمدند و برای مسئولین اتاقها تعریف میکردند و مسئولین اتاقها هم بقه افراد را درجریان میگذاشتند. هر تصمیمی هم بهمین ترتیب پرفته میشد. هماهنگی بقوت در حال انجام بود. برعکس قبل که همه چیز بنوعی مدیریت ناپذیر و حاکی از چند دیدگاهی و گاه غیر قابل تصمیم گیری بود. تا قبل از ظهر فردا حدود بیست وچهار ساعت بعد که همه چیز در حالت عادی شناسائی شده بود. قرار شد برای نهار همه به روش سابق به آشپزخانه بروند و آنجا غذایشان را بخورند.
به ترتیب همیشگی چند نفر چند نفر و بدون نظم ارتشی ، انگار چیز نشده ؛ گپ و گفت کنان همه بسمت آشپزخانه روان شدیم. هیچ نشانه خاصی در مسیر و فضاهای قابل رویت ما دیده نمیشد. رفتیم و غذای خوش مزه آنروز را خوردیم و قرار برگشتن به بند را مسئولمان اعلام کرد. همه از درِ غداخوری به محوطه راهروی کوتاهی شدیم که به سالن بلند و طویل سراسری وصل میشد. به سرِ راهرو غذا خوری رسیده نرسیده با وضعیت فوق اضطراری نظامی مواجه شدیم. در دو سوی کریدور بزرگ مامورین گارد با تجهیزات کلاهخود. سپر و باتوم های مخصوص در حالت آماده باش جنگی ایستاده بودند. ما از رفتن تن زدیم. مسئولین مان بسرعت جلو رفتند وبتندی به رئیس زندان و رئیس گارد اعتراض کردند . نقض عهد آنها را گوشزد کردند. در اینجا رئیس ساواک و رئیس شهربانی استان فارس جوایگو بودند. آنها اطمینان میدادند که فقط فرصت کوتاهی برای باز دید از داخل بند ما را میخواهند. در نتیجه ما باید در کمال آرامش به بند «یک» (که بند انفرادی بود برویم و مدت کوتاهی برای بازدید و بررسی بند عمومی به آنها بدهیم.
مسئولین ما به تندی اعتراض کردند. وضعیت پیش آمده را غیر توافقی اعلام و حاضر به قبول طرح آنها نبودند. اما علی رقم همه ی این ها راهی برای برگشت به جایی که از آمده بودیم نبود و در سمت راست هم بوسیله گارد مسدود بود و تنها راه کانال شده رفتن بسمت بند یک انفرادی بود . مسئولین ما اعلام کردند که این رویداد یک تهاجم غیر قانونی و زیرپا گذاشتن حقوق مسرح زندانیان سیاسی است و عواقب آن برعهده تک تک مسئولین ارشد ساواک و شهربانی است. این ها هم خیلی در آرامش همه چیز را با خاطر جمعی و برای رفع نگرانی توضیح دادند.
بهر حال با اکراه اما بدون هیچ واکنشی بسمت بند انفرادی رفتیم. مرا به طبقه دوم بند بردند و وارد سلولی کردند که دو نفر از بچه های چپ (چریکها)را قبل از من به آنجا آورده بودند. بتدریج همه ی سلولهای سه طبقه را با چند نفر پر کردند. هر کسی را که بسلولی میبردند درِ آن سلول را باز میکردند فردا را به آرامی به داخل هدایت میکردند و در را می بستند. بتدریج هم همه در اطراف پیش آمد. یکی از هم سلولی های من(محمود م.) شروع به اعتراض با صدای بلند کرد. این اتفاق در چند نقطه دیگر پیش آمد. بلافاصله مامورین گارد وارد طبقات شدند و با کشیدن باتوم هایشان با میله های راهرو ها سرو صدای کر کننده ای ایجاد کردند. این نمایش در افراد معترض بیشتر تحریک ایجاد کرد و هم همه به فریاد های تعداد بیشتری از زندانیان منجر شد. افسر معاون زندان به جلوی سلول ها آمد و شروع کرد به توجه کردن به اعتراضات کرد. این اقدام و کنار فرستادن نیروهای گارد از جلوی دید ما کم کم آرامشی را بوحود آورد.
بازجویی از «سران شورش»
این قبض و بست آرام گرفت بسراق افرادی با خواندن اسم شان آمدند و به نگهبانی بردند. مرا که صدا کردند از دم در نگهبانی چشم بند و دستبند زدند و بسمت ابتدای کریدور بزرگ بردند و در راهروی امور ادار وارد اتاقی کردند. اتاقی مثل اتاقهای بازجویی. همان مدل ساواک در ابتدای دستگیری در زندان اوین.
س 1- خود را معرفی کنید.
ج 1- اسماعیل روشن هستم.
س 2-هویت شما محرز است مشروح اتفاقات دو روز اخیر داخل بند را بنوسید.
ج 2- در بازرسی توسط مامورین توهین و درگیری فیزیکی و ضرب شتم با تعدادی از زندانیان پیش آمد. بعد هم ما را محاصره کردید و به اینجا آوردید.
س 3- افراد درگیر در شروع شورش زندان را نام ببرید.
ج 3- من شروع درگیری را ندیدم.
س 4- شما در چه نقشی داشتید؟
4- در موقع بازرسی داخل راهرو بودم و از دستشویی بسمت اتاقم میرفتم.
بازجوها خیلی سر سری کارمیکردند. توجهی به جوابها نداشتند. چند دقیقه ای بعد رئیس زندان و رئیس ساواک شیراز آمدند بالای سر من که روی یک صندلی مدرسه ای جلو دار نشسته بودم و برگه های بازجویی روی دسته صندلی بود. سرگرد رئیس زندان به رئیس ساواک شیراز(یا استان فارس) گفت «این مادر ... »بوده و با تعلیمی (یک وسیله شبیه باتوم با قطر کمتر که افسران ارشد بدست میگرفتند) چند ضربه به سرو روی من زد. دو نفر دیگر هم به همکاری وی شروع کردند با کابل مرا زدن. این ضرب و شتم خیلی طول نکشید ولی تحمل من عصبانیت رئیس زندان را دو چندان کرد. در حین کتک زدن میگفت: «تو توی راهرو بصورت من مشت پراندی» منظورش این بود که به صورت من مشت زدی. حقیقتش من دیدم که چه کسی از پهلوی وی که درحال فرار بسمت در بند بود به صورتش مشت جانانه ای زد. اما من او را نزده بودم. بعد معلوم شد که یکی از پاسبانها گزارش کرده. او بدنبال کسی بود که وی را زده. آن فرد یکی از بچه های مجاهد بود که او را ناقافل زده بود.
رئیس ساواک آمد و به بازجو چیزهایی گفت و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربه تازه ای بود از کتک زدن. یک چوب به طول بیش از یک متر و بقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را می پیچاندند تا پا بین این دو صفت میشد. فرد روی زمین به پشت قرار داشت و چوب فلک دست دو نفر که ایستاده بودند و کف پا آماده شلاق خوردن بود. که شلاق هم همان کابل چند لایه برق بود. تعدادی زدند اما خیلی ادامه نداند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجویی دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشم بند و دست بند دوباره بکار گرفته شد. این بار یک پا بند هم به پاها زدند. وسیله ای مثل دستبند ضخیم تر وبا زنجیری بلند تر. بحدی که میتوانستی قدمهای کوتاهی برداری.
ضربه مغزی شدن
از زمین بلندم کرده بودند. بازویم را گفتند و با کشیدن به جایی بردند که خیلی گرم بود. نمیتوانستم سر دربیاورم که اینجا کجاست. کفش با دمپایی به پا نداشتم و تحمل داغی زمین دردناک بود. روی زمین نشستم و کمی خودم را جمع وجور کردم. کنار من چند نفر دیگر هم بهمبن وضع آورده شدند. کمی بعد یکی یکی بلندمان کردن به جای دیگری بردند که خیلی خیلی سرد بود. مثل یک سردخانه. بنظرم میآمد این همه ابتکار مقامات عالی برای عذاب دادن و رعب ایجاد کردن تا همین جا بود. مغزهای علیل شان بیش از این کار نمیکرد. یک نفر از بچه ها شروع کرد اعتراض کردن. توجهی نکردند. بعد از مدتی افراد گارد آمدند که ما را به جایی ببرند. مرا بلند کردند و دو نفری به جایی بردند که دری به یک سری پله پائین رو آهنی ختم میشد. به شتاب مرا بسمت جلو هُل دادند. زنجیر پابندم به آستانه در گیرکرد. سکندری بسمت جلو پرت شدم . چند پیچ وتاب و فرو افتادن را حس کردم . آخرین بار سرم به جایی خورد و دیگر نفهمیدم چه شد. بیهوش شده بودم. وقتی به هوش آمدم در کنار یک ستون با همان وضعیت دستبند از پشت و پا بند و چشم بند به پهلو افتاده بودم. حال تهوع داشتم و سرم بطور عجیبی درد می کرد دو جای سرم زخمی و ورم کرده بود.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه