آیا نام دونالد ترامپ بهگونهای دیگر بهکتابهای تاریخی وارد میشود: بهعنوان آخرین رئیس جمهوری که از پسِ نمایش انتخاباتاتی بهاصطلاح آزاد برگزیده شد؟ گرچه وقوع چنین رویدادی بعید مینماید؛ ...بههرروی، آنچه قطعیت دارد، گسترش جنگهای منطقهای است؛ که بهنوبهخود عصیان درونی و سرکوب را افزایش میدهد. نتیجه اینکه در آیندهی نزدیک شاهد بربریت و توحش بورژوایی بیشتر و خصوصاً از نوع آمریکایی آن (در درون و بیرون آمریکا) خواهیم بود.
آیا دونالد ترامپ آخرین پاانداز سرمایهداری انتخاباتی آمریکاست؟
نویسنده: رامین جوان
دونالد ترامپ بهعنوان پشتیبان منافع شهروندان عادی آمریکا وارد کارزار انتخاباتی شد. او وعده داد که فرصتهای شغلی بیشماری را که اقتصاد آمریکا در خارج ایجاد کرده است، بهداخل کشور برگرداند؛ برای میلیونها نفر کار ایجاد کند؛ و سطح زندگی لایههای متوسط و کارگران را ارتقا دهد. او خود را «دشمن حاکمیت فاسد» خواند و اعلام کرد که قصد دارد «منجلاب فساد در واشنگتن» را خشک کند. یکی از نخستین چشمبندیهایی که طرفداران ترامپ را بهحیرت فرو بُرد، همان شب انتخابات روی داد: او که در جریان چند ماه کارزار تبلیغاتی بارها تهدید کرده بود، قصد دارد هیلاری کلینتون را زندانی کند، در سخنرانی پس از پیروزی، «مراتب احترام» خود را نثار او کرد.
اما این اولین چشمبندی ترامپ در برابر نگاه متحیر طرفدارانش نبود. او سه روز قبل از آنْ گفته بود که قصد دارد استیون منوچین را وزیر دارایی خود کند. منوچین از بانکداران پیشین گولدمن ساکس Goldman Sachsو از یاران نزدیک یکی از بدنامترین میلیاردرهای جهان (یعنی: جورج سوروس) است. در ویدیوی تبلیغاتی ترامپ، از سوروس بهعنوان میلیاردری خبیث و سیریناپذیر نام برده شده بود.
هماکنون اعضای تیم دونالد ترامپ برای انتقال قدرت بهاو معلوم شدهاند، یعنی آن چهار هزار نفری که مقامات بلندپایه را در کاخ سفید اشغال میکنند: همهی آنها پادوهای کنسرنهای بزرگی (مانند صنایع کوخ Koch Industries، والت دیسنی Walt Disney، اتنا Aetna، ورایزون Verizonو گولدمن ساکس) هستند. آنها در یکی از بزرگترین دفاتر وکالت و رایزنی در وسط واشنگتن مستقر شدهاند، یعنی در قلب همان منجلابی که قصد خشک کردن آن را دارند!
نامزدهای اصلی دولت ترامپ تاکنون عبارتند از: رودی جولیانی (شهردار پیشین نیویورک)، نیوت گینگریچ (سخنگوی پیشین خانه نمایندگان کنگرهی آمریکا) و کریس کریستی (فرماندار نیوجرسی). هر سه سیاستمدار بهآن باندی از جمهوریخواهان تعلق دارند که ترامپ در کارزار انتخاباتی خود لاف زد که قصد مبارزه با آن را دارد.
در همین اول کار «وال استریت» بهشیوهی خود از ترامپ قدردانی کرد: بهای اوراق بهادار در بورس نیویورک بهسطح بیسابقهای بالا رفت. ظاهراً این افزایشِ بها حاصل شعارهای ترامپ است که گفت: قصد دارد از ثروتمندان پردرآمد مالیات کمتری بگیرد و مالیات بنگاههای اقتصادی را از ۳۵ درصد به ۱۵ درصد کاهش دهد، از صنایع نظامی حمایت کند و از مراقبت بر بنیادهای مالی بکاهد.
دروغ و تقلب در انتخابات آمریکا
تمام این شواهد نشان میدهند که هدف ترامپ این است که انتخابکنندگان را در پای ناکامیهای اقتصادی آمریکا قربانی کند. هدف او هرگز این نبوده و نیست که زیر بازوی شهروند عادی را بگیرد و شرایط زندگی او را بهبود بخشد. کاملا برعکس، ترامپ از درماندگی و نیز خشم و ناآگاهی سیاسی مردم عادی استفاده کرد تا بهکاخ سفید راه یابد و از آنجا بتواند بهصاحبان سرمایه و ثروتمندانی مانند خود خدمت کند.
دروغ و نیرنگ در انتخابات آمریکا پدیده تازهای نیست. حتی باراک اوباما هم خلاف وعدههای انتخاباتی خود عمل کرد. او پیش از ریاست جمهوری قول داده بود که بهلشکرکشیهای آمریکا در خارج پایان دهد، گوانتانامو را تعطیل کند، بهامور مالی سروسامان بدهد و عدالت اجتماعی را گسترش دهد.
امروز میدانیم که: او اولین رئیس جمهور ایالات متحده است که در تمام دوران زمامداریاش کشور بدون وقفه در جنگ بوده، گوانتانامو تعطیل نشده، و در پایان حکمرانیِ او ایالات متحده با ۲۰ بیلیارد دلار بدهی، بیش از هر زمان دیگری مقروض است. میدانیم که در دورهی او ثروتمندان پولدارتر شدند، فقیران فقیرتر و دورتر از عدالت اجتماعی.
اما تنها اوباما نبود که بهمردم دروغ گفت. لافزنی و دروغگویی در انتخابات آمریکا سنتی دیرین دارد: درست صد سال پیش وودرو ویلسون در کوران جنگ جهانی اول رئیس جمهور شد. او در جریان کارزار انتخاباتی بهمردم قول داده بود که وارد جنگ نشود. اما او تنها سه هفته پس از ورودش بهکاخ سفید بهآلمان اعلام جنگ داد.
این هم امری بیسابقه نیست که رسانههای جمعی در برابر یک نامزد ریاست جمهوری جبهه میگیرند، اما دست آخر همانها بهپیروزی او کمک میکنند. از یک نمونهی تاریخی مثل بزنیم: هنگامی که کنگره آمریکا در ۱۹۱۳ قصد داشت درباره تأسیس بانک مرکزی «فدرال رزرو» Federal Reserveرأیگیری کند، رسانههایی که در همان زمان هم گوش بهفرمان بنگاههای مالی بودند، کارزاری علیه بانک مزبور بهراه انداختند، البته با این توجیه که آن بانک قصد دارد حقوق و آزادی بنگاههای مالی را محدود کند؛ چیزی که اصلاً واقعیت نداشت.
شهروندان ساده که از همان زمان از فعالیتهای «وال استریت» بیزار بودند، گول خوردند و از نمایندگان خود در کنگره خواستند که بهتأسیس بانک مزبور رأی مثبت بدهند، زیرا باور کردند که بانک مزبور واقعا قصد دارد قدرت بانکها را محدود کند. با این ترفند بود که مردم آمریکا از روی سادگی بهدست خود پایههای صنایع مالی را پیریزی کردند، بی آن که بدانند که برای بیش از صد سال حاکمیت کنسرنهای مالی را مستقر میکنند.
وجه تازه تقلب
دروغهای انتخاباتی ترامپ در مقایسه پیشینیان او مانند اوباما، پیامدهای بهمراتب شدیدتری خواهد داشت. زمامداری اوباما با سقوط دهشتناک سال ۲۰۰۸ شروع شد. ترفند او برای نجات سیستم مالی آمریکا این بود که دارایی خزانه عمومی کشور را در اختیار بانکداران قرار داد.
این نیرنگ بهاین ترتیب از دید مالیاتدهندگان پنهان ماند که بانک مرکزی فدرال بیدرنگ مقدار زیادی اسکناس چاپ کرد که توانست کسری بودجه را برطرف کند. از آن ماجرا هشت سال گذشته و با وجود این که دولت میلیاردها دلار را با بهره پایین روانه بازار کرده، اما اقتصاد هنوز بهحالت عادی بازنگشته است.
بنابرین، دونالد ترامپ در وضعیتی کاملاً متفاوت با رؤسای جمهور پیشین زمامداری خود را شروع میکند: اقتصاد واقعی کشور در شرایط بحرانی است و بخش مالی بهخاطر فربهگی بیش از حد بازارهای اوراق و وام و مستغلات بهشدت تنشآلود است. افزون بر این ترامپ با بانک فدرالی سروکار دارد که جز چاپ اسکناس و پایین نگهداشتن بهرهها از آن کاری ساخته نیست، که اولی بهتورم شدید میانجامد و دومی نظام اعتباردهی بانکها را تخریب میکند.
با توجه بهاین واقعیتهای سرسخت است که وعدهی اصلی ترامپ بهزودی نقش برآب میشود: او قول داده که موقعیتهای شغلی آمریکا را از خارج بهداخل کشور منتقل کند و برای کارورزان مشاغلی با درآمد کافی پدید آورد. ترامپ در کارزار انتخاباتی خود تنها قولهای غیرعملی صادر نکرد، بلکه کوشید از نارضایتی و خشم مردم بهسود خود بهرهبرداری کند. او خشم و نارضایتی را علیه گروههایی مانند خارجیها، مهاجران، معلولان و همجنسگرایان هدایت کرد. او اعلام کرد که قصد دارد از ورود مسلمانان بهایالات متحده جلوگیری کند، در مرزهای کشور با مکزیک دیوار بکشد و با مالیاتهای بالا بر واردات، از ورود کالاهای خارجی بهبازار آمریکا جلوگیری کند. در یک کلام میتوان گفت که او تمام خشم و نارضایتی شهروندان کمدرآمد را در راستای بیگانهستیزی بهجریان انداخت.
ترامپ برندهای عادی نیست
ترامپ با مشتی وعدههای توخالی موجی بهراه انداخته که از ماه ژانویه آینده سیمای ایالات متحده را برای همیشه تغییر خواهد داد: بهزمان زیادی نیاز نیست تا کارگران کمدرآمدی که بهترامپ رأی دادهاند، از زمامداری او سرخورده شوند. وعدههای توخالی خیلی زود بهنومیدی تلخی میانجامند که بعد بهصورت خشمی سراسری بهخشونت منتهی خواهد شد. آنگاه روشن خواهد شد که ترامپ برندهای عادی نیست: او انتخابات را در سطح پارلمانی برنده نشد، بلکه اولین نامزد ریاست جمهوری در تاریخ آمریکاست که جنبشی فراپارلمانی بهراه انداخت و آن را دمادم با کینه و نفرت تقویت کرد.
زمامداری ترامپ نیز بر همین محور خواهد چرخید: او خواهد کوشید از مابقی نفوذ خود برای برانگیختن خشم مردم علیه اقلیتها استفاده کند. استراتژی او این خواهد بود که با تکیه بهتمام پیشداوریهایی که در جریان انتخابات تقویت کرده است، خشم و نفرت مردم را در راستای اقلیتها، در درجه اول مهاجران و مسلمانان، هدایت کند. این مهمترین حربهی اوست برای این که بتواند کنسرنهای مالی، یعنی مقصران اصلی بحران اقتصادی را، از زیر ضربه بیرون بکشد.
دستگاه مالی آمریکا نیز روی همین حربه حساب باز کرده است. این واکنش کنسرنهای مالی در برابر شکست اقتصاد آمریکا و افت ارزش دلار است. در واقع ترامپ بههیچوجه دشمن آنها نیست، بلکه آخرین کارت آنهاست تا بتوانند سیستم مالی ناکارآمد خود را نجات دهند.
چنانچه ترامپ در مقام ریاست جمهور نتواند بهخوبی اوضاع را زیر کنترل درآورد (که نمیتواند)، در برابر حاکمان واقعی آمریکا، یعنی کنسرنهای قدرتمند مالی تنها یک راه باقی میماند: مراجعهی گستردهتر بهپلیس و بازکردن پای ارتش بهشهرها، خیابانها و کارخانهها؛ و این معنای دیگری جز دیکتاتوری شدیدتر، پلیسیتر و جنایتآمیزتر ندارد.
آیا نام دونالد ترامپ بهگونهای دیگر بهکتابهای تاریخی وارد میشود: بهعنوان آخرین رئیس جمهوری که از پسِ نمایش انتخاباتاتی بهاصطلاح آزاد برگزیده شد؟
گرچه وقوع چنین رویدادی بعید مینماید؛ اما از نظم سرمایه در حال احتضار و بهویژه از نظم سرمایه آمریکایی که صد سال جنگ و نظامیگری را پشتِسر گذاشته است، چنین رویکردی غیرممکن نیست. بههرروی، آنچه قطعیت دارد، گسترش جنگهای منطقهای است؛ که بهنوبهخود عصیان درونی و سرکوب را افزایش میدهد. نتیجه اینکه در آیندهی نزدیک شاهد بربریت و توحش بورژوایی بیشتر و خصوصاً از نوع آمریکایی آن (در درون و بیرون آمریکا) خواهیم بود.
آیا میتوان تصور کرد که اینبار زنگها برای انقلاب سوسیالیستی و جهانی بهصدا درمیآیند؟