تاریخ جنبش کارگری
22 مرداد 1396 | بازدید: 5397

درباره‌ی جنبش کارگری در سوئد

نوشته شده توسط ایوا اشمیتز-اولینا یوهانسون ویلن-والگرور پالمادوتیر- والگرور پالمادوتیر ترجمه: سارا طاهری

 marma  یکی از اتفاقات مهم  تاریخ جنبش کارگری سوئد که بسیار مورد بحث و گفتگو بوده و هنوز هم هست، واقعه‌ی اودالن است. تاریخ‌نویسان و محققان زیادی در این مورد نوشته‌اند. اشعار و سرودهای فراوانی در باره‌ی این واقعه سروده شده و فیلم‌های بسیاری به‌آن پرداخته‌اند. از سال 1930 کارگران کارخانه سولفات در شمال سوئد با کارفرما علیه کاهش دستمزدها بحث و جدل داشتند، اما بهنتیجه‌ای نرسیدند.

کارگران کارخانهی سولفات در لُنگ‌رور Långrör یکی از حومههای شمال در بهار سال 1931 دست بهاعتصاب زدند. کارفرما برای حمل و نقل خمیر کاغذ تعداد 60 نفر اعتصابشکن را به‌کار گرفت که بخشاً دانشجو و اکثراً اعتصاب‌شکن حرفه‌ای بودند.... رهبران اتحادیه‌های کارگری در خانه‌ی مردم (یا خانه‌ی ملت) در مورد راه‌چاره‌های جلوگیری از ادامه‌ی کار اعتصاب‌شکن‌ها بحث و گفتگو داشتند.... ارتش ساعت‌ها پیش از ورود کارگران منطقه را محاصره کرده بود، و به‌کارگران فرمان توقف داد؛ اما کارگران به‌این فرمان توجهی نکردند.... طولی نکشید که فرمانده‌ی ارتش دستور شلیک داد….جسد چهار نفر از این کارگران را به‌یک آرامگاه بردند و بر مزار آن‌ها نوشتند: این‌ کارگران سوئدی در سرزمین خود و در زمان «صلح»، بدون سلاح  و بی‌دفاع به‌ضرب گلوله‌ [ارتش] کشته شدند. جرم آن‌ها گرسنگی بود؛ هرگز فراموشش نکن!

 

 

                                                                                   درباره‌ی جنبش کارگری در سوئد[1]

 

 

کنوت بِک‌اِسترَامKnut Bäckström در کتاب دو جلدی خویش به‌نام «جنبش کارگری در سوئد» که در سال 1958 تدوین گردید، این جنبش را به‌دودوره تقسیم می‌کند.

 

دوره‌ی اول از سال‌های 1870 تا سال‌های 1930 را دربرمی‌گیرد که سرمایه‌داری در حال پیشروی و جنبش کارگری درحال شکل‌گیری بود. بدین‌ترتیب، هم‌چنان‌که جنبش کارگری شکل منسجم‌تری می‌گرفت، مبارزه‌ی طبقاتی نیز شدت می‌یافت. درهمین بستر بود که اعتصاب بزرگ سال 1909 توجه جهانیان را به‌خود جلب کرد. در این دوره، مبارزات اعتصاباتی در سوئد نسبت به‌بسیاری از دیگر کشورهای اروپایی شدیدتر و گسترده‌تر بود. در این دوره بود که فرهنگ طبقه کارگر در سازمان‌های کارگری شکوفا شد؛ تعداد نشریات کارگری افزایش یافت؛ و سرودها و آوازهای کارگری سروده شدند و به‌نوشتار درآمدند. اشعاری که زندگی و مبارزات کارگران در این دوره را به‌تصویر می‌کشید، به‌همراه آثار کلاسیک مارکسیستی به‌چاپ می‌رسیدند. در این دوره بود که کارگر به‌عنوان فرد و با هویتی نسبتاً معتبر به‌نیرویی قوی، آگاه و اجتماعی تبدیل گردید.

 

دوره‌ی دومِ جنبش کارگری سوئد از سال 1930 آغاز و تقریباً تا اواسط دهه‌ی شصت ادامه داشت. در این دوره بود که بزرگ‌ترین سازمان سیاسی کارگران سوسیال دموکراسی (SAP) قدرت دولتی را به‌شکل دائم در دست داشت. هم‌چنین در این دوره بود که سیاست اقتصادِ دولتی رشد و گسترش یافت. معهذا، علی‌رغم وعده‌هایی که در تبلیغات این برنامه و سیاست اقتصادی داده می‌شد، منابع و امکانات اقتصادی جامعه حتی براساس اقتصاد دولتی نیز اداره نشد. حاصل این تبلیغات حفظ سرمایه‌داری و راضی نگهداشتن کارگران از طریق ارتباطات کاملاً حساب شده و سازش با سرمایه‌داران بزرگ بود. در سال‌های آخر این دوره بود که اعمال جنایت‌کارانه علیه سازمان‌یابی طبقاتی کارگران شدت گرفت.

 

مشخصه‌ی دوران بعد از جنگ جهانی دوم طرح شعار کار، آسایش و رفاه بود. هرچند که این دوران استاندارد بهتر اقتصادی تعداد زیادی از کارگران را درمی‌گرفت، اما همین دوران آبستن فاجعه‌ی بزرگ ازهم‌پاشیدگی سازمان‌های واقعی کارگران و به‌وجود آمدن اهرم‌هایی بود که مسلح شدن کارگران به‌آگاهی طبقاتی خویش را مانع می شدند. بدین‌سان بود که ارگان‌های جنبش کارگری در جامعه با شرایط موجود ادغام شدند تا تاریخ و فرهنگ خودِ طبقه کارگر در چنگال آغوش‌نمای بورژوازی به‌نیستی کشیده شود.

 

از سال 1965 به‌بعد دوره‌ی سومِ جنبش کارگری سوئد آغاز می‌شود. در این دوره سرمایه‌داری جهانی وارد بحران شد و سرمایه‌داری سوئد هم‌زمان با این بحران اقدام به‌تغییرات وسیع ساختاری نمود و سوسیال دموکراسی سیاست اقتصادی جدیدی تحت نام «دمکراسی اقتصادی» را آغاز کرد. جنگ ویتنام و اعتصاب کارگران LKAB در این دوره موجب دوام و شدت مبارزات اعتصابی شد[2]. در این جو و فضاست که گشایشی برای رشد و فرهنگ سوسیالیستی و آگاهی سیاسی ایجاد می‌شود. هزاران بولتن، نشریه و اعلامیه جدید به‌چاپ می‌رسد. آثار کلاسیک مارکسیستی مجدداً به‌چاپ می‌رسند. گروه‌های فرهنگی با تئاترهای سوسیالیستی، فیلم و گروه‌های موسیقی درمورد اعتصابات کارگران وارد صحنه‌ی مبارزه می‌شوند.

 

رشد سرمایه‌داری در سوئد

 

در مقایسه با دیگر کشورهای اروپای مرکزی و غربی رشد صنعتی در سوئد دیر آغاز شد. گرچه سیستم کارخانه‌ای از نظر کیفیت در همان سال‌های 1870 به‌شکوفایی رسیده بود، چراکه نیروی بخار به‌طور جدی در این سال‌ها به‌کار گرفته می‌شد؛ اما اکثریت مردم (یعنی: 70 درصد جمعیت سوئد) سال‌ها پس از به‌کارگیری نیروی بخار، هم‌چنان از طریق کشاورزی گذران زندگی می‌کردند. تنها در سال 1910 بود که این آمار به‌زیر 50 درصد رسید. با همه‌ی این احوال لازم به‌تأکید است که رشد اتحادیه‌ها و جنبش سیاسیِ کارگران پا به‌پای صنعتی شدن کشور در حال رشد بود.

 

رشد صنعت و صنعتی شدن سوئد را می‌توان به‌دو فاز تقسیم کرد.

 

فاز اول) استخراج معدن و صنعت چوب‌بری اساس صنعت کشور را تشکیل می‌داد. رشد سریع صنعت چوب‌بری موجب پیدایش گروه‌های عظیمی از کارگران شد که به‌شکل رادیکالی از زندگی و محیط پیشین خویش بریدند و همین نیز موجب رادیکالیسم کارگری در این گروه از کارگران گردید. برای مثال، می‌توان از اعتصاب بزرگ کارگران سوندس‌وال sundsvall در سال 1879 نام برد. اما از سال 1890 نه تنها کارگران افزایش نیافتند، بلکه رکود نیز ایجاد شد.

 

سوئد از دهه‌ی 90 به‌بعد وارد فاز دوم صنعتی شدن گردید. در این فاز سوئد به‌کشوری صنعتی و مدرن تبدیل شد. صنعت کاغذ و خمیر کاغذ و هم‌چنین صنعت نساجی ازجمله شاخه‌های صنعتی‌ای بودند که رشد وسیع یافتند. با این همه، صنعتی شدن کشور به‌کندی پیش می‌رفت و صنعت موجود ـ‌هم‌ـ از نظر ساختار و ـ‌هم‌ـ از نظر جغرافیایی پراکنده و غیرمتمرکز بود. در فقدان مراکز صنعتی بزرگ، سیستم تولید سرمایه‌داری به‌شکل ناهمواری در طولانی مدت در کنار سیستم‌‌ها و مناسبات تولیدی پیشاسرمایه‌داری به‌کار خویش ادامه می‌داد. تولیدِ کلانِ کشاورزی از سوی سرمایه‌داری در جوار کشاورزی با تولید خرد که بخش بزرگی از تولید کشاورزی را تشکیل می‌داد و سیستم کارخانه‌ای در کنار کارگاه‌های کوچک که تعداشان بسیار بود، شاخص این دوره است. این ویژگی در رشد جنبش کارگری تأثیر زیان‌بخشی داشت. کندی صنعتی شدن کشور موجب شد که بریدن کامل از جامعه‌ی کهن (به‌ویژه در جوامع پاتریارکال دهقانی خاص سوئد) به‌تعویق افتد. این مسئله در انگلیس، نروژ و روسیه برعکس بود. در این کشورها مراکز بزرگ صنعتی یک‌باره شکل گرفتتند. رادیکالیسم در چنین بستری رشد خود به‌خودی نداشت، به‌همین دلیل باید از فاکتورهای خارج از مناسبات صرفاً کارگری (ازجمله جنبش سوسیال دموکراسی) نام برد. در این شرایط با صنعتی که از نظر ساختاری بسیار پراکنده بود، مبارزه‌ی اتحادیه‌ایِ کارگران از همان آغاز از طریق ارگان مرکزی «جنبش اتحادیه‌ای» هدایت می‌شد. رادیکالیسم کارگری بیش‌تر در صنایع متمرکز (از جمله مرکز صنعتی استکهلم و گوتنبرگ و مرکز صنعتی شمال Norrland ریشه می‌گرفت و در این مراکز بود که کارگران فرصت آزمون و خطای مبارزاتی و طبقاتی پیدا کردند.

 

جنبش کارگری در حال رشد سال‌های 1850-1900

 

در اواسط 1800 گروه‌های مطالعاتی‌ـ‌‌آموزشی در میان کارگران کارگاه‌ها به‌وجود آمد که بیش‌تر جنبه‌ی اخلاقی و مذهبی داشت. این گروه‌ها معمولاً از سوی آموزگاران و از طبقات بالا هدایت می‌شدند. انقلاب فوریه 1848 فرانسه با خواست حق رأی و دموکراسی از سوی کارگران روی کارگران سوئدی نیز تأثیر قابل ملاحظه‌ای داشت. بازتاب این تأثیرات را در شورش استکهلم در همان سال شاهدیم. گروه‌های اپوزیسیون (عمدتاً در شهرهای بزرگ) گروه‌های آموزشی موجود را ترک نمودند و اقدام به‌تشکیل گروه‌ها و انجمن‌های کارگری کردند. در برخی موارد این انجمن‌ها اهداف و شعارهای رادیکالی را در برنامه داشتند. از جمله‌ این دو شعار: انجمن کارگری باید بیش از هرچیز به‌قدرت فیزیکی و تعداد مشت‌هایی توجه کند که می‌تواند به‌حرکت درآورد؛ ویا: اعضای انجمن کم‌تر به‌هنر سخن‌رانی فکر کنند و بیش‌تر از چگونگی استفاده از اسلحه و ساختن باریکاد و مانند آن توجه نمایند. با همه‌ی این احوال، فشار ناشی از عکس‌العمل‌های سریع و سخت بورژوازی موجب عقب راندن انجمن‌های رادیکال شد؛ و سرانجام، این‌گونه سازمان‌یابی ـ‌هم از نظر سیاسی و هم از نظر ایدئولوژیک‌ـ تحت نفوذ ایدئولوژی لیبرالیسم با شعار تفاهم طبقاتی، قرار گرفت.

 

از اعتصاب بزرگ سوندس‌وال در سال 1879می‌توان به‌عنوان نمونه‌ای از اعتصابات خودبه‌خودی و سازمان‌نیافته‌ی این دوره نام برد. به‌هرروی، جنبش واقعی کارگران در سال 1880 بود که شکل گرفت. در این دهه اتحادیه‌هایی که هدف‌شان مبارزه‌ی طبقاتی بود، به‌شکل جدی به‌صحنه‌ی نبرد وارد شدند. این انجمن‌ها و اتحادیه‌ها موجبات تحکیم و قدرت‌یابی مبارزات اعتصابی کارگران را فراهم آوردند. ناگفته نماند که در یک مقطع کوتاه و گذرا که خریداران نیروی‌کار از نظر سازمان‌یابی هنوز ضعیف بودند، آگوست پالم Aǥust Palm به‌مناطق مختلف سوئد سفر می‌کرد تا در مورد تشکیل شوراهای کارگری سوسیال دموکرات تبلیغ و ترویج کند.

 

سال 1889 حزب کارگر سوسیال دموکرات SP که عمدتاً دربرگیرنده‌ی اتحادیه‌های کارگری بود، تشکیل شد؛ و تنها شرط عضویت در این حزب، عضویت در اتحادیه‌های کارگری بود. درگیری‌های فراوانی بین سوسیال دموکرات‌ها و لیبرال‌ها بر سرِ نفوذ سیاسی در اتحادیه‌ها ایجاد شد که نتیجتاً سوسیال دموکرات‌ها برنده‌ی آن بودند.

 

مبارزه برای حق رأی و تسلط رفرمیسم 1917-1900

 

حزب سوسیال دموکرات ازنظر ایدئوِلوژیکی از لاسال و برنشتیاین الهام می‌گرفت که هردو از تئوریسین‌های سوسیال دموکراسی آلمان بودند و دولت را از نظر طبقاتی خنثی و برفراز جامعه تبلیغ می‌کردند. از نظر این دو تئوریسین وظیفه‌ی طبقه کارگر این بود که از طریق صلح‌آمیز قدرت دولتی را به‌دست گیرد. در اولین کنگره‌ی حزب سوسیال دمکرات سوئد بحث بر سر اهمیت کار و چگونگی داشتن نیرو و قوا در مجلس بود. این دیدگاه در کنگره‌ی بعدی بر آنارشیست‌ها غلبه یافت و تحت رهبری یلمار برانتین و آکسل دانلیسون توده‌ی وسیعی را در حزب سازمان دادند؛ و بدین‌ترتیب، خط و مشی پارلمانتاریستی را به‌سیاست غالب اتحادیه‌ها و انجمن‌های کارگری‌ای که عضو حزب بودند، تبدیل نمودند. رابطه‌ی حزب سوسیال دموکرات با لیبرال‌ها در این روند نقش اساسی داشت. SAP از همان سال 1905 صد کرسی در پارلمان داشت که با لیبرال‌ها جمعاً صد و شش کرسی را دارا بودند و از این طریق در مجلس به‌اکثریت دست یافتند. لیبرال‌ها، به‌غیر از سوسیال دموکرات‌ها، تنها حزبی بودند که به‌خواست حق رأی عمومی تن می‌دادند. اما اعتصابات و حرکت‌های طبقاتی کارگران موجب به‌هم زدن این رابطه می‌شد؛ از این‌رو، رهبران سوسیال دموکرات و گروهی که نمایندگان این حزب در مجلس بودند، دائماً علیه سیاست‌های قابل تعبیر به‌مبارزاتی و طبقاتیِ حزب در تلاش بودند.

 

SAP در سال 1914 بزرگ‌ترین حزب در مجلس بود. از جمله چالش‌های اساسی که در این سال‌ها اتفاق افتاد، مبارزه برای حق تشکیل اتحادیه در منطقه‌ی مک میرا Mack Myra بود. سرچشمه‌ی این درگیری سازش بین «انجمن کارفرمایان» SAF و «اتحادیه سراسری کارگران» سوئد LO در سال 1906 بود. از دیگر چالش‌های مهم کارگران در این دوره می‌توان از اعتصاب بزرگ 1909 نام برد؛ اما در این سال بخش وسیعی از جنبش اتحادیه‌ای کارگری ازهم پاشید و بخش زیادی از کارگران رادیکال مجبور به‌مهاجرت از محل کار خود شدند.

 

انقلاب 1917 روسیه جان تازه‌ای به‌مبارزات کارگران اروپا دمید و موجب تلاش‌های انقلابی در مجارستان، فنلاند و آلمان گردید. گرچه مبارزات کارگری در سوئد تأثیر چشم‌گیری از این انقلاب نگرفت؛ اماشورش گرسنگان، تظاهرات سربازان و اعتصابات متعدد کارگری، بورژوازی و رهبران به‌اصطلاح کارگری را به‌وحشت انداخت. به‌همین دلیل بود که حزب سوسیال دموکرات و LO برای به‌انحراف کشاندن نارضایتی‌های کارگری و آرام ساختن موج روبه‌افزایش نارضایتی‌ها در سال 1917، اقدام به‌تشکیل کمیته‌های کارگری نمودند. بدین‌ترتیب بود که با قانونی شدن حق رأی و 8 ساعت کار روزانه، حزب سوسیال دموکرات و LO توانستند جو انقلابی را به‌سرعت به‌فضایی آرام تبدیل کنند. دقیقاً قبل از این «آرام‌سازیِ» (به‌هرصورت سرکوب‌گرانه) بود که اپوزیسیونِ در حال رشد (که اکثراً حول محور اتحادیه جوانان حزب جمع شده بودند) و شدیداً هم با سیاست سازش و تفاهم طبقاتی مخالفت می‌کردند، از حزب SAP اخراج شدند و حزب چپ سوسیال دموکرات SSV را تشکیل دادند.

 

در چرایی‌ و چگونگی‌ غلبه رفرمیسم در جنبش کارگری سوئد، بعضی از محققین معتقدند که خیانت برانتین و دیگر رهبران حرب موجب این وضعیت شد. اما مفسران و تاریخ‌نویسان جدی‌تری که عمیق‌تر به‌این موضوع پرداخته‌اند، پیدایش و رشد اشرافیت کارگری (با حقوق‌های بالا و شرایط کاری بهتر) را اساس رفرمیسم در جنبش کارگری سوئد می‌دانند. محققین دیگری هم وجود دارند که فاکتورهای اقتصادی (و ازجمله پروسه‌ی صنعتی شدنِ کُند، دیرکرد و کُندی پیدایش کاپیتالیسم و نیز عدم تمرکز صنعت از نظر ساختاری) را در آمیختگی آن با جامعه‌ای پاتریارکال دلیل پیدایش و گسترش اصلی رفرمیسم در جنبش کارگری سوئد دانسته‌اند.

 

سال‌های 1930-1917 دوره‌ی انقلاب و انشعابات

 

عناصر گروه‌های اپوزیسون که در سال 1917 از SAP اخراج شدند، جریانی هم‌گون و به‌لحاظ انقلابی سازمان‌یافته‌ نبودند. نقد مشترکی که این دو گروه به‌رهبران حزب داشتند، از نقطه نظرات مختلف و متفاوتی نشأت می‌گرفت؛ و پایگاه نظری این افراد نیز بسیار متفاوت بود. ترکیبی از مارکسیسم، پاسیفیسم و هومانیسمِ بورژایی پایگاه نظری آن‌ها را تشکیل می‌داد. آن‌چه این افراد و گروه‌ها را به‌هم نزدیک کرده بود، ستیز مشترک علیه موضع سازش‌کارانه رهبران حزب نسبت به‌لیبرال‌ها و تمایل به‌افزایش قدرت دفاع سوئد و کمبود دمکراسی درون حزب بود. به‌هرروی، SVV در انتخابات سال 1918 دوازده کرسی در مجلس داشت، درحالی‌که SAP صد و دو کرسی را از آنِ خود کرده بود. در اواخر سال 1917 حزب چپ سوسیال دموکرات 000/24 عضو داشت، درحالی‌که SAP 000/ 114 نفر را به‌دلیل عضویت در اتحادیه سراسری به‌شکل کولکتیو عضوگیری کرده بود. با وجود این، حزب چپ سوسیال دموکرات SSV در جنبش کارگری قوی‌تر از آن‌ بود که این ارقام نشان می‌دهند. برای نمونه، در کنگره‌ی 1917 حزب که انشعاب در حزب صورت گرفت، 40 درصد از اعضای حزب به‌کاندیداهای چپ رأی دادند. حزب چپ درسال 1918 برنامه‌ی «به‌پیش برای جمهوری سوسیالیستی» را فورموله کرد که کنترل کارگری از جمله مواد این برنامه بود. اما هرگز برداشت این حزب از اوضاع وضعیت انقلابی نبود و به‌دلیل انشعابات درونی و توافقات و سازش‌کاری‌ها، فرصت استفاده از امکانات وسیعی را از دست دادند که برای عملی کردن برنامه‌های سیاسی خود داشتند.

 

به‌هرروی، حزب چپ در سال 1919 تحت نام حزب کمونیست سوئد وارد کمینترن شد. در سال 1921 با طرح 21 تز کمینترن اولین گروه به‌رهبری ایوار وِنه‌اِسترام Ivar Vennerström به‌دلیل خلل در استقلال احزاب در کمینترن، از حزب کمونیست سوئد انشعاب کرد. به‌‌باور این گروه تزهای کمینترن حق استقلال اعضایِ احزاب حاضر در کمینترن را به‌رسمیت نمی‌شناخت. در سال 1924 گروه دیگری که گِرد رهبر حزب زِت هوگ‌‌لوند Zeth Höglund جمع شده بودند، به‌دلیل سرپیچی از فرمان کمینترن از حزب اخراج شدند. در سال 1926 حزب باز به‌دو گروه تجزیه شد. اقلیتی با رهبری هوگو سی‌لن Hugo Sillen در کمینترن ماندند[3]، درحالی‌که اکثریت (تقریباً کلیه کادر‌های اتحادیه‌ای) به‌رهبری کیل‌بوم Karl Kilbom حزب خاص خود را تشکیل دادند. این حزب نیز در سال 1937 از هم پاشید.

 

طرح «سوسیالیزه کردن» (یعنی: دولتی کردن شرکت‌های بزرگ) و «دمکراسی صنعتی» (یعنی: مدیریت کارگری صنعت) تا دهه‌ی 20 در بین اعضای SAP به‌عنوان برنامه‌ی عملِ حزب جهت گذار به‌سوسیالیسم مطرح بود. این حزب زیر فشار رادیکالیسم قوی در بین توده‌های کارگری، به‌دنبال آلترناتیو رفرمیستی در مقابل بلشویسم بود؛ علی‌رغم طرح و بحث حول این برنامه‌ی عمل، اما «دموکراسی صنعتی» و «مدیریت کارگری» هرگز عملی نشد. به‌عبارتی می‌توان گفت که این حزب دیگر ضرورت این موضوع را احساس نمی‌کرد. چراکه آب‌ها از آسیاب افتاده بود و SAP بقیه سال‌هایدهه‌ی 20 را در حالت دفاعی به‌سر می‌برد. به‌همین دلیل است‌که تاگه ِارلاندر Tage Erlander این دهه را دهه‌ی تهی نامیده است. به‌هرروی، SAP در این دهه که سه بار به‌عنوان اقلیت در دولت حضور یافت؛ و مهم‌ترین مسئله هم، مسئله‌ی بی‌کاری بود.

 

به‌طورکلی، اواخر دهه‌ی 20 (که از آن به‌عنوان دوران خوب اقتصادی نام برده می‌شود) موج ایدئولوژی سازش طبقاتی، تحت عنوان موندیسم[4] پا به‌عرصه‌ی جهانی گذاشت. این برای دولت وقت در سوئد به‌معنای تلاش برای فراخواندن طرفین مبارزه‌ی طبقاتی (یعنی: کارگر و کارفرما) به‌پای میز مذاکره و سازش بود. بدین‌ترتیب، کنفرانس عظیمی تحت نام کنفرانس بی‌کاری توسط دولت برپا گردید تا طرفین را به‌مذاکره دعوت کند. گرچه نتایج این مذاکرات (یعنی: آن‌چه به‌نفع کارگران بود) به‌بهانه‌ی بحران‌های اقتصادی به‌باد فراموشی سپرده شد؛ اما اکثریتِ مجلسِ بورژوازی، قانون قرارداد دستجمعی و «دادگاه کار»[5] را زیر فشار اعتراضات شدید کارگری در سال 1928 به‌تصویب رساند.

 

بحران اقتصادی

 

بحران اقتصادی جهانی که در آمریکا در سال 1929آغاز شد، اولین تأثیرات چشم‌گیر خود را در پایان سال 1930 بر اقتصاد و جامعه سوئد گذاشت. سرمایه‌داریِ سوئد برای بقای خویش در پی راه‌حل‌های «مناسب»[!] و ازجمله کاهش هزینه‌ها بود که طبق معمول، کاهش دستمزدها و اخراج کارگران از اولین و اساسی‌ترین راه‌حل‌های بورژوازی برای مقابله با بحران اقتصادی است. در طول دهه‌ی 20 بی‌کاری در سوئد 10 درصد بود که تدریجاً به 25 درصد رسید، و در بعضی مشاغل به‌بالای 50 درصد هم رسید.

 

در چنین شرایط اقتصادی‌ای اعتصاب منطقه‌ای تأیر چندانی ندارد؛ چراکه منافع سرمایه‌داران در این شرایط ایجاب می‌کند که فعالیت تولیدی را کم‌تر ویا در حال سکون نگهدارند. چنین شرایطی نیازمند راه‌حل‌های سیاسی سراسری است. در این شرایط بود که در درون جنبش کارگری سه خط سیاسی شکل گرفت. LO به‌رهبری سوسیال دموکرات‌ها و به‌بهانه‌ی شرایط سخت اقتصادی کاهش دستمزدها را پذیرفت و در تلاش بود تا راه‌حل تفاهم بین کارگران و کارفرمایان را در سطح اتحادیه‌ها تبلیغ کند و به‌اجرا بگذارد. نهایت این‌که برای کاهش تأثیرات بحران بر زندگی کارگران این به‌اصطلاح راه‌حل را در مقابل دخالت دولت در اقتصاد بحرانی (یعنی: سیاست دوران بحران) قرار دادند.

 

کمونیست‌هایی که تحت رهبری سی‌لن Silenبه‌عضویت کمینترن درآمده بودند، تحت عنوان SKP تلاش می‌کردند که با تمام توان خویش (چه در درون اتحادیه‌ها و چه در خارج از اتحادیه‌ها) بر اصل مبارزه برای افزایش دستمزد‌ها پافشاری کنند و از طریق تبلیغات و روشن‌گریْ خیانت رفرمیست‌ها را افشاء کنند. آنان براین باور بودند که بحران به‌شرایط انقلابی تبدیل خواهد شد و حزب رهبریِ خلع سرمایه‌داری از قدرت را به‌دست خواهند گرفت و از این طریق سیاست جنگ طبقه علیه طبقه را به‌کار می‌بردند. کمونیست‌های کیل‌بوم Kilbom راه میانه را پیش گرفتند. این گروه خواهان توقف کاهش دستمزدها از طریق اتحادیه‌ها و راه‌حل‌های قانونی بودند. به‌همین دلیل هم در آن بُرهه‌ی زمانی اعتقادی به‌شرایط انقلابی نداشتند و در رقابت سیاسی با سوسیال دموکرات‌ها نیز کوشا نبودند.

 

واقعه‌ی اودالن Ådalen

 

یکی از اتفاقات مهم تاریخ جنبش کارگری سوئد که بسیار مورد بحث و گفتگو بوده و هنوز هم هستواقعه‌ی اودالن است. تاریخ‌نویسان و محققان زیادی در این مورد نوشته‌اند. اشعار و سرودهای فراوانی در باره‌ی این واقعه سروده شده و فیلم‌های بسیاری به‌آن پرداخته‌اند. از سال 1930 کارگران کارخانه سولفات در شمال سوئد با کارفرما علیه کاهش دستمزدها بحث و جدل داشتند، اما بهنتیجه‌ای نرسیدند. کارگران کارخانهی سولفات در لُنگ‌رور Långrör یکی از حومههای شمال در بهار سال 1931 دست بهاعتصاب زدند. کارفرما برای حمل و نقل خمیر کاغذ تعداد 60 نفر اعتصابشکن را به‌کار گرفت که بخشاً دانشجو و اکثراً اعتصاب‌شکن حرفه‌ای بودند. ورود اعتصاب‌شکن‌ها به‌کارخانه موجب خشم کارگران در دیگر کارخانه‌ها در منطقه شمال شد و در 13 ماه می کارگران در هم‌بستگی با کارگران اعتصابی دست به‌اعتصاب زدند. با وارد کردن اعتصاب‌شکن‌ها به‌دیگر کارخانه‌ها خشم کارگران اعتصابی دوچندان شد و صف تظاهرات کارگران به‌سوی محیط کارخانه روان شد تا کار اعتصاب‌شکن‌ها را مختل کنند. چند نفر از کارگران توانستند وارد کارخانه شوند و اعتصاب‌شکن‌ها و کارگران اعتصابی باهم درگیر شدند. روز بعد کارگران خشمگین در پارک مردم در فُرو‌‌‌ن‌اوُ Frånö گرد آمدند. رهبران اتحادیه‌های کارگری در خانه‌ی مردم (یا خانه‌ی ملت) در مورد راه‌چاره‌های جلوگیری از ادامه‌ی کار اعتصاب‌شکن‌ها بحث و گفتگو داشتند. نتیجه‌ی قطعی نشست این بود که کلیه فعالیت تولیدی در تمامی کارخانه‌های چوب‌بری و تولید خمیر کاغذ در اودالن متوقف گردد. هنگامی که نشست به‌پایان رسید، کارگران در صف تظاهرات به‌سوی کارخانه در حومه‌ی لُوند Lund در اودالن Ådalen به‌راه افتادند. در طول راه مردم که اکثراً خانواده‌های کارگری بودند، به‌صف تظارات می‌پیوستند. تعداد تظاهرکنندگان بین 3 تا 4 هزار نفر گزارش شده است. ارتش ساعت‌ها پیش از ورود کارگران منطقه را محاصره کرده بود، و به‌کارگران فرمان توقف داد؛ اما کارگران به‌این فرمان توجهی نکردند و به‌حرکت خود ادامه دادند. طولی نکشید که فرمانده‌ی ارتش دستور شلیک داد. 5 نفر از کارگران کشته و چندین نفر هم زخمی شدند. کشته شده‌ها عبارت بودند از: اِریا سُدِربَرگ Eira Söderberg زنِ کارگری که فقط 21 سال سن داشت؛ اریک سُدِربَرگ ÉrikSödérberg 31 ساله که سال‌های متمادی در کارخانه کار می‌کرد؛ اِورت نی‌گِرن Evert Nygrenکارگری که 22 سال بیش‌تر عمر نکرده بود؛ لارسون استوره Larsson Sture کارگر جوانی که 19 ساله بود؛ و کارگری 35 ساله به‌نام ویکتور اریکسون Viktor Eriksson. ارتش تا روز پانزده می منطقه را در اشغال خود داشت. در حالی که روزنامه‌های سوسیالیستی فرمانده ارتش را قاتل کارگران خواندند و اعتصاب را حق مسلم کارگران می‌دانستند، روزنامه‌های بورژواییْ کارگران را بربرهای وحشی نامیدند و از ارتش به‌خاطر سرکوب این «وحشیان» تقدیر کردند.

 

جسد چهار نفر از این کارگران را به‌یک آرامگاه بردند و بر مزار آن‌ها نوشتند: این‌ کارگران سوئدی در سرزمین خود و در زمان «صلح»، بدون سلاح و بی‌دفاع به‌ضرب گلوله‌ [ارتش] کشته شدند. جرم آن‌ها گرسنگی بود؛ هرگز فراموشش نکن!

 

رادیکالیسم کارگری

 

بعضی از اتحادیهها )ازجمله اتحادیه صنعت کاغذ، اتحادیه کارگران کشتیرانی و سه اتحادیه از کارگران ساختمانی) رهبران را تحت فشار قرار می‌دادند که اعلام اعتصاب سراسری نمایند. رهبران اتحادیه‌ها به‌شدت تحت سیطره LO بودند و حاضر نبودند یک‌قدم خارج از مرز اتحادیه قدم بردارند. LO نیز از کمک اقتصادی به‌این کارگران سرباز زد ومانع اعلام همبستگیِ دیگر اتحادیه‌ها با این کارگران شد. بدین‌ترتیب، همه‌ی این اعتصابات به‌شکست انجامید. نتیجه‌ی این اعتصابات غالباً بدتر از آن وعده‌هایی بود که کارفرما پیش از اعتصاب داده بود. از نظر سیاسیْ کمونیست‌ها مقصرِ این وضعیت شناخته شدند و این موجب کاهش شدید محبوبیت و نفوذ کمونیست‌ها در میان کارگران شد. به‌هرروی، حزب کیل‌بوم در سال 1937 ازهم پاشید. درعوض سوسیال دموکرات‌ها مدرکی در مقابل طبقه کارگر قرار دادند مبنی براین‌که اعتصاب بی‌نتیجه است، و از این طریق کارگران را به‌راه‌حل جدید سیاست بحران‌زدایی امیدوار ساختند. ارنست وَگ‌فورس Ernst wgfors وزیر اقتصاد و از ایدئولوگ‌های معروف سوسیال دموکرات سوئد که از کینز الهام می‌گرفت مهندس «سیاست بحران» در این دوره بود. او با به‌کارگیری سیاست اقتصادی کینزی اولین دولتی بود که به‌طور کامل از دکترین لیبرالی غالب در اقتصاد جهان فاصله گرفت. از آن به‌بعد سیاست کینزی (در واقع: دخالت دولت در دوران بحران برای نجات سرمایه است) در بسیاری از کشورهای اروپایی کم‌وبیش رواج یافت. با وجود این، نمی‌توان ادعا کرد که سیاست بحران‌زدایی عملاً تأثیری دربهتر شدن اوضاع اقتصادی سوئد داشت. آن‌چه که موجب بهبود اقتصادی در سوئد شد، کاهش قیمت کرون و سفارشات بزرگ صنعت جنگ آلمان بود. بحران‌زدایی اقتصادی در سوئد موجب محبوبیت بیش‌تر SAP شد و این حزب از نظر ایدئولوژیک قدرت بیش‌تری یافت. از این‌جا بود که سوسیال دموکرات‌ها پایه‌های عمر طولانی دولت خود را بنا گذاشتند و سال‌های سال در قدرت باقی ماندند.

 

سال‌های «صلح صنعتی» Arbetsfred

 

سال 1934 دولت SAP و «انجمن دهقانان» از طریق «اتحادیه سراسری کارگران» LO سه اتحادیه کارگری را مجبور ساختند که از ‌اعتصاب قانونی و برحق خویش دست بکشند. این نیز به‌کارگیری چماق سیاست بحران‌زدایی علیه کارگران ساختمانی بود. حزب سوسیال دموکرات متوجه بود که تنها راه نجات موجودیت دولت خویش سیاست‌ بحران زدایی است. جلوگیری از اعتصاب برحق کارگران متشکل در سه اتحادیه کارگران ساختمانی اولین قدم برای تسلیم اتحادیه‌ها در پذیرش سیاست اقتصادی دولت وقت بود. در نیمه‌ی دوم دهه‌ی 30 دولت فشار زیادی به LO وSAF (انجمن کارفرمایان) وارد آورد تا محدودیت‌هایی را در درگیری‌ها و چالش‌های طبقاتی ایجاد نماید. هدفِ SAP ایجاد «صلح صنعتی» یا «صلح کار» (به‌معنی سازش طبقاتی بین فروشنده و خریدار نیروی‌کار براساس قراردادی معین) بود. از این‌رو، قرارداد موسوم به‌سالتسوبُدنSaltsjöbaden در سال 1938 بین SAF و LO بسته شد. بخشی از راه‌چاره‌های مبارزاتی کارگران کلاً ممنوع گردید و از طریق سنترالیزه کردن قوه‌ی اجرایی و تأسیس دستگاه عظیم بوروکراسی میانجی‌گری راه‌های ستیز طبقاتی کارگران را آن‌چنان دشوار نمودند که بی‌شباهت به‌ممنوعیت نبود. سنترالیزه کردن قدرت اجرایی در راه‌حل‌های مبارزاتی جنبش اتحادیه‌ای چند سال بعد از طریق اساسنامه‌ی جدیدی LO در سال 1941 تکمیل شد. براساس این اساسنامه به‌اضافه‌ی قوانین مربوط به‌طبقه در سال 1928، حق قانونی اعتصاب به‌عنوان اسلحه‌ی کارگر علیه کارفرما تقریباً نابود و لگدمال شد. بعد از کنگره‌ی 1935 هم‌زمان با دیگر احزاب کمونیست اروپایی، SKP (حزب کمونیست سوئد) نیز سیاست «جبهه‌ی خلق» را درپیش گرفت که هدف از تشکیل آن، مقابله‌ی وسیع با فاشیسم بود. تلاش این جبهه براین بود که از اعتصابات و مبارزات میلیتانتی که امکان تخریب روابط حسنه میان حزب سوسیال دموکرات و دیگر نیروی ضدفاشیستیِ بورژوایی را ایجاد می‌کرد، دوری کنند. بدین‌ترتیب، شرایط بسیار مناسبی برای «صلح صنعتی» فرام آمده بود؛ از این‌رو بود که در فاصله‌ی بین 1934 (اعتصاب کارگران ساختمان) و 1945 (اعتصاب کارگران فلز) به‌ندرت اعتصابی رخ داد.

 

دوران بعد از جنگ

 

در اواخر جنگ جهانی SKP (حزب کمونیست سوئد) کارگران را در مبارزه برای افزایش دستمزد هدایت می‌نمود. اما این اعتصابات (ازجمله اعتصاب بزرگ کارگران فلز) به‌شکست انجامید. از این به‌بعد، شکوفایی اقتصادی سوئد در دوران بعد از جنگ آغاز شد و تعداد اعتصابات نیز انگشت شمارند. از سوی دیگر، گرایشی در میان حزب کمونیست وجود داشت که تحت تأثیر کنش و واکنش‌ها در اروپای شرقی امیدوار بودند که نیروی برآمده از اعتصابات بزرگ کارگران فلز موجب تشکیل دولتی متشکل از چپ و سوسیال دموکرات خواهد شد؛ و این دولت از طریق اجتماعی کردن تدریجی، سوسیالیسم در جامعه سوئد ایجاد خواهد نمود. حزب کمونیست برای پیشبرد چنین امری برنامه‌ی جنبش کارگریِ بعد از جنگ را برنامه‌ی عمل خویش قرار داد. البته بعد از به‌قدرت رسیدن کمونیست‌ها در چکسلواکی در سال 1948 و آغاز جنگ سرد این امیدواری در میان SKP از میان رفت. برنامه‌ی بعد از جنگِ جنبش کارگری که از سوی حزب سوسیال دموکرات، LO و SSV و همچنین «انجمن زنان سوسیال دموکرات» طرح گردید با شعارهای رادیکال (در مقایسه با برنامه‌ی دوران جنگ) موجب افزایش توهمات در SKP گردید. اما دیری نپایید که برنامه‌ی موسوم به‌مدیریت تجارت و سرمایه که از طرف دولت ارائه شده بود، بلافاصله پس از طرح با شکست روبرو گردید. به‌هرروی، رشد اقتصادی غیرمنتظره که اقتصاددانان سوسیال دموکرات قادر به‌پیش‌بینی آن نبودند و تبلیغات وسیع ایدئولوژیکِ بورژوایی علیه برنامه‌ی به‌اصطلاح (پلان اکونومی) موجب شد تا آن شعارهای رادیکال به‌فراموشی سپرده شود. اما اتحادیه‌ها در دوره‌ی بعد از جنگ فرصت خوبی برای مبارزه در راه افزایش دستمزدها یافتند و دولت ‌نیز رفرم‌های اجتماعی (ازجمله بیمه بازنشستگی) را به‌تصویب رساند.

 

در این شرایط بود که تلاش فردی جای‌ مبارزه جمعی را گرفت. هم‌چنین در این دوره بود که پیوند شوم خریداران نیروی‌کار و اتحادیه‌ها بسته شد. در این دوره‌ی شکوفایی اقتصادی سوئد بود که به‌شکل متناقضی با وضعیت خوب اقتصادی کشور، اساس فاجعه جنبش کارگری سوئد با شقه شدن و فروپاشی سازمان‌های طبقه کارگر بنا گذاشته شد. کارگران دیگر به‌شکل طبقه با کارفرما طرف نبودند، بلکه به‌عنوان فرد و طبعاً فردی خلع سلاح شده به‌مقابله با دولت می‌رفتند. بعد از این خلع سلاح شدن کارگران بود که تغییرات ساختاری با جو خشن محیط و شرایط کار، شرایط را برای تجاوز سرمایه مناسب‌تر نمود.

 

جنبشی «نوین» در میان کارگران در حال رشد است

 

پس از اعتصاب 1945 و توافق مرکزیت اتحادیه با کارفرمایان، جنبش اتحادیه‌ای اسلحه‌ی اعتصاب را به‌طورکلی تبدیل به‌وسیله‌ای قراضه نموده بود. در این دوره که به‌دوران «صلح کار» معروف است، جنبش اتحادیه‌ای قوی بود؛ و از اعتصاب کارگران بندر در سال 1951 و 1954 به‌عنوان پدیده‌های بی‌نظیر نام برده می‌شود. اما در سال 1968 جامعه‌شناسی به‌نام والتر کورپی در پژوهشی می‌نویسد که این اعتصابات آن‌چنان بی‌نظیر هم نبودند. در طول دوران 1967-1949 گزارشاتی مبنی‌بر 342 اعتصابات غیرقانونی وجود دارد. البته باید توجه داشت که این گزارشات شامل اعتصابات کوچک نیست. این اعتصابات عموماً برخلاف قانونِ قرارداد دستجمعی و برخلاف میل رهبران اتحادیه‌ها شکل می‌گرفت. با وجود این، معمولاً این اعتصابات آن‌چنان هم وسیع نبودند. اما در سال 1969 تغییراتی در شکل این اعتصابات به‌وجود آمد. برای مثال، می‌توان از اعتصاب LKAB نام برد[2]. به‌هرروی، اعتصابات در این دوره بیش‌تر و وسیع‌تر شدند؛ سازمان‌دهی مؤثرتری ایجاد شد که معمولاً با نشست‌های بزرگ و تشکیل کمیته‌های اعتصاب همراه بود؛ مطالبات‌ از در خواست‌ افزایش دستمزد فراتر رفت؛ و به‌شرایط کار و قدرت و نفوذ کارگری در محیط کار پرداخته می‌شد. عامل این تغییرات کیفی را ـ‌به‌عبارتی‌ـ می‌توان تغییرات ساختاری در مناسبات اقتصادی، تمرکز سرمایه، و نیز نسیم چندین دهه ایدئولوژیِ چپ در جهان و سوئد در اواخر دهه‌ی 50 دانست. البته باید توجه کرد که همه‌ی این عوامل در کشوری واقع می‌شد که در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی به‌لحاظ اقتصادی جلودار محسوب می‌شد. چراکه سوئد در جنگ دوم جهانی «بی‌طرف» باقی ماند؛ و نیروی خود را صرف تولید سفارشات آلمان می‌کرد.

 

پس از این دوره‌ بود ‌که رقابت شدید جهانی و کاهش سودآوری و هم‌چنین ساختار و شکل انباشت سرمایه ـ‌دربستر کاهش پتانسیل مبارزه‌ی طبقاتی‌ـ تغییرات چشم‌گیری پیدا کرد. از پسِ این تغییرات بود ‌که همه‌ی پس‌اندازهای مردمی، ذخیره‌های بیمه و صندوق‌های بازنشستگی و حتی چندرغازی که هرخانواده‌ای برای روز مبادا کنار گذشته بود، با تبلیغات وسیع به‌بازار سرمایه و سرمایه‌گذاری کشانده شد تا با جذب سودهای بسیار ناچیز، ذهنیت جامعه را از مبارزه‌ی طبقاتی و گرایش به‌راه‌کارهای سوسیالیستی به‌این توهم بکشاند که سرمایه، سرمایه‌گذاری و جذب سود و ارزش اضافی امری عمومی است و همه می‌توانند و باید به‌سرمایه‌دار تبدیل شوند. یکی از نتایج این‌ سیاست فریبنده‌، کاهش خودکفایی و سرمایه‌گذاری در شرکت‌های کوچک بود. بدین‌ترتیب، سرمایه‌داری در سوئد در هه‌ی 60 وارد ساختار جدیدی شد؛ و تمرکز سرمایه به‌طور غیرمترقبه‌ای افزایش یافت. تنها در طول چند سال تعداد زیادی از شرکت‌ها درهم ادغام شدند. این تغییرات ساختاری از سال 1963-1962 آغاز گردید و چندین دهه ادامه داشت. هم‌زمان تعداد کارگران بی‌کار به‌شدت افزایش ‌یافت و وجه دیگر این پروسه توسعه‌ی شرکت‌های سوئدی در خارج از سوئد بود. این پروسه در‌واقع هجوم صادراتی کامل سرمایه انحصاری با حمایت اتحادیه سراسری کارگران سوئد LO و دولت سوسیال دموکرات وقت بود.

 

نتایج این تغییرات ساختاری برای عموم شناخته شده است: افزایش بی‌کاری و جابه‌جایی کارگران از محیط کار و زندگی، رشد مناطق پرجمعیت در شهرها (به‌مثابه حاشیه‌نشینی)، افزایش و فشردگی کار، مکانیزه کردن و افزایش کارهای غیرمفید، افزایش کارهای شیفتی، افزایش سروصدا در محیط کار، و افزایش مواد سمی و دیگر مشکلات مربوط به‌محیط کار. این پروسه از نظر اجتماعی موجب پراکندگی، ایزوله شدن و ناامنیِ کارگران گردید. کارگران با شعار ما ماشین نیستیم، خواست حرمت انسانی خویش را در حالتی شورش‌گونه علیه وضعیت موجود، در اعتصاب سال 1970-1969 و خارج از اقتدار اتحادیه به‌نمایش گذاشتند. بدین‌ترتیب، کارگران بار دیگر نارضایتی خود را نه تنها علیه کارفرما، بلکه علیه اتحادیه نیز که تنها شعارش افزایش چندرغاز دستمزد بود، اعلام نمودند.

 

با همه‌ی این احوال، ناگفته نماند که شرایطی که رادیکالیسم کارگری را ممکن ساخت، بدون تقدم و تأخر عبارت بودند از: گشترش تسلط آمریکا بربخش گسترده‌ای از جهان، کمک‌های موسوم به‌کمک مارشال که از سلطه‌ی آمریکایی برجهان حمایت می‌کرد، شکوفایی اقتصادی در بسیاری از کشورها، زمینه‌ی جنگ سرد، ایدئولوژی عمومی دولت رفاه در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، بحران امپریالیستی (جنبش آزادی‌خواهی مردم در کوبا و ویتنام)، نسیم چپ و جنبش‌های رادیکالی در اواخر دهه‌ی 60 در اروپا، و بالاخره گسترش جنبش‌های ضدامپریالیستی که به‌دانش سیاسی و آگاهی مردم در جهان افزود و مردم بیش‌تری را متوجه‌ی بی‌عدالتی‌های جامعه طبقاتی نمود. اما از آن‌جاکه سوئد در وضعیت قراردادیِ «صلح کار» یا «صلح صنعتی» به‌سر می‌بُرد و کمی بالاتر آن را توضیح دادیم، از این نظر عقب‌تر از دیگر کشورهای اروپایی بود.

 

به‌هرروی، بعد از اعتصابات سال‌های 70-1969 اعتصابات در طول رکود اقتصادی به‌طور موقت کاهش یافت. در پی آن می‌توان از اعتصابات سال 1973 نام برد که همگی پی‌درپی به‌شکست انجامیدند. برای مثال، می‌توان از اعتصابات Saab، Elektrolux و Arnedal نام برد. اما در سال 75-1974 فعالیت‌های اعتصابی دوباره افزایش یافت. این‌ها اعتصابات وسیعی بودند که بعد از دوره‌ی جنگ نمونه‌ی آن را نداشتیم.

 

 

 

پانوشت‌ها:

 

[1] این نوشته (بدون تقدم و تأخر) برگرفته و خلاصه شده‌ای از منابع زیر است:

 

1-  Knut Bäckström  ,Arbetarrörelsens  historia,1 kapiteln 1_8

2-  Fredelius,C "det socilademokratiska försöket", kapitel2 , 3.

3- Sunesson, S " staten, arbetarklassen och fackföreningsrörelsen" (tidskriften Arkiv nr3).

4- Ahlsen,B m.fl ."från palm till Palme (Stockholm 1972).

5- Svenning,O" socialdemokratin och näringslivet( Bårås1972).

6-  Olssun ,T"SKPs pilitiska utveckling 1943_1960" Berntsson ,L "svensk kapitalismen".

7- https://www.arbetaren.se/2017/07/05/strejken-vid-lkab-centralismens-bankrutt/

8- Om strejkbrytarna i Ådalen 1931

 

[2] یکی از اعتصاباتی که در تاریخ جنبش کارگری سوئد به‌عنوان رویدای مهم از آن یاد می‌شود، اعتصاب شرکت معادن دولتی LKAB است. تعداد4500 کارگر معادن در شمال سوئد از 9 دسامبر 1969 تا 4 فوریه 1970 درحال اعتصاب بودند. این اعتصاب در دوره‌ی نخست وزیری اولاف پالمه (دولت سوسیال دموکرات) و با مخالفت شدید «اتحادیه سراسری کارگران» LO انجام گرفت. یکی از مهم‌ترین دلایل اعتصاب استفاده از سیستم UMS برای هرچه سود آورتر کردن کار بود. این سیستم افزایشِ سود درحالی‌که مدیران شرکت را هیجان‌زده کرده بود، کارگران معادن را شدیداً به‌خشم آورد. براساس این سیستم (Univeersal Maintenance Standard) هرلحظه‌ی کار ازسوی مسئول مطالعه و از نظر زمانی اندازه‌گیری می‌شود. مثلاً زمانِ باز کردن و بستن یک لوله (شیر آب) 3.6 ثانیه، زمان لازم برای پیمودن 7 تا 14 متر 10.8 ثانیه، زمان لازم برای 1 تا 5 ضربه‌ی چکش 3.6 و تمیز کردن دست‌ها با یک تکه پارچه‌ی خشک 7.2 ثانیه سنجیده شده بود. یکی از دلایل دیگرِ خشم کارگرانْ تزهای رهبری معادن بود که در دسامبر 1969 در کتاب‌خانه‌ی ملت در یکی از شهرهای شمال در دسترس عموم قرار گرفت.

 

چند نمونه از این تزها از این قرار بودند:

 

تز 13: هرگونه تغییری در وظایف کار و هم‌چنین تغییرِ مکانِ کارِ کارگر که براساس منافع شرکت انجام شود، باید بدون قید و شرط از سوی کارگر پذیرفته شود.

 

تز 16: استادی در حرفه‌ی معینیْ لازمه‌ی مدیریت و رهبری نیست. برعکس، یک رئیس می‌تواند در هرحوزه و محیطی مدیریت کند.

 

تز 17: کلیه رؤسا و سرکارگرها باید به‌کارفرما و بالاسری‌های خود وفادار باشند.

 

تز 29: یک رئیس باید آن‌چنان ریاست کند که زیردستان وی بدون چون و چرا فرمانش را اجرا نمایند.

 

مسئله دیگری که کارگران اعتصابی به‌آن پرداختند، موضوع آکورد به‌طورکلی بود و ازجمله نتایج این اعتصاب برداشتن سیستم UMS و آکورد بود.

 

ضمناً لازم به‌توضیح است که LKAB یک شرکت غول‌آسای دولتی است که از سال ۱۸۹۰ با استخراج آهن درKiruna (واقع در شمال سوئد) شروع به‌فعالیت نمود؛ و هشت شرکت تابع دارد که در حوزهای متفاوت سرمایه‌گذاری می‌کند. دارایی این شرکت نیز بیش از 56 میلیارد کرون سوئد است.

 

[3] سی‌لین هوگو Hugo Sillen روزنامه نگار، نویسنده و سیاستمدار سوئدی بود که در سال 1913 وارد حزب سوسیال دموکرات شد؛ و فعالیت وی در حزب تا سال 1917 ادامه داشت. او که خانواده‌ای کارگری (مادر کارگر دوزنده و پدرش کارگر کفاشی) برخاسته بود، از سال 1917 تا 1921 در حزب چپ سوسیال دموکرات فعالیت داشت؛ و از سال 1921 به‌عضویت حزب کمونیست سوئد درآمد؛ و بعد از انشعابات در این حزبْ نیز رهبری بخش باقی مانده در کمینترن را به‌عهده گرفت.

 

[4] موندیسمMondidmبه‌معنی «درک متقابل» بین کارگر و کارفرما اولینبار از سوی آلفرد موند اقتصاددان و سیاستمدار انگلیسی در اعتصاب کارگران ذغال سنگ در بریتانیا در سال 1926 مطرح شد. موند در این اعتصاب بهنمایندگی از گروه پرنفوذی از کارفرمایان از اتحادیه کارگران دعوت کرد که بر سر میز مذاکره با کارفرمایان حضور داشته باشند. موضوعات جلسه که از سوی موندمطرح شد، عبارت بودند از: مسئله‌ی مشکلات صنعت و کارخانهداران، مسئله‌ی صلح کار، بیکاری، تعدیل ساختاری، مالیات، مسکن و ایمنی کارگران در محیط کار. موند و سخنگوی اتحادیه کارگران در کنفرانس مذکوربرنامه‌ی همکاری‌ای را ارائه دادند که مورد پذیرش کنگره‌ی اتحادیهها قرار گرفت؛ اما از سوی ارگان مربوط به‌کارفرمایان رد شد. اما بعدها تحت فشار مدیا و رفرم در مواد برنامه‌، ارگان کارفرمایان نیز حاضر بهمذاکره و ایجاد رابطه با اتحادیه کارگران شد. کنفرانس موندفقط بهبریتانیا محدود نشد، بلکه آوازه‌ی آن به‌بعضی از کشورها و از جمله به‌سوئد هم رسید.

 

کنفرانس سال 1928 موسوم به‌کنفرانس «صلح کار» در سوئد بی‌تأثیر از تجربه‌ی بورژوایی موند نبود؛ و گسترش این شیوه در تعداد دیگری از کشورها زمینه‌ی پیدایش اصطلاح موندیسم را فراهم آورد.

 

[5] «دادگاه کار» نهادی دولتی و طبعاً بورژوایی است‌که به‌هنگام بروز اختلافِ نظر و روشِ شدید بین کارفرما و کارگر(مثلاً اعتصابی که خارج از چارچوبه‌ی اتحادیه شکل می‌گرفت) به‌منظور «حل اختلاف» تشکیل می‌شود. قضات این «دادگاه» به‌قضاوت می‌نشینند تا با صدور «رأی» اختلافات مطرح شده در این دادگاه را «حل» کنند.