یک توضیح لازم: نوشتهی حاضر در اواسط 2014 تدوین و برای اولین بار در سایت امید (که من یکی از فعالین آن بودم)، منتشر گردید. انتشار دوبارهی آن ضمن تأیید درستی نگاههش نسبت بهمنادیان «حقوق بشر»، درعینحال بهمنظور انتشار گستردهتر و ایجاد یک آرشیو مستقل و قابل دستیابی نیز صورت میگیرد.
*****
هرآدم نسبتاً شریفیکه همهی امکانات و تواناییهای خویش در امر اندیشه و اندیشیدن را بهبلاهتها و فریبکاریهای بورژوایی نفروخته باشد؛ و مستقیم یا غیرمستقیم در خدمت دستگاههای پلیسی سرمایه نباشد، بهسادگی میفهمد که تحقق مطالبات و آرزوهای همگانی، غیرطبقاتی و بهاصطلاح بشری مشروط بهالغا و رفع روابط و مناسباتی استکه بشریت را بهدوپارگی، ستیزهای طبقاتی و جنگهای ویرانگر (اما، درعینحال سرمایهساز) کشاندهاند.
در دنیاییکه اوج آزادی تودههای بسیار کثیری از مردم (یعنی: بقای زیستی آنها) مستلزم فروش اساس هستیِ وجودی و انسانیشان (یعنی: نیرویکارشان) بهگروههای بسیار قلیلی از خریداران این نیرویِ ارزشآفرین (یعنی: صاحبان سرمایه) است، و عدم فروش یا حتی عدم امکان فروش این نیرو معنای دیگری جز انتخاب مرگ در اثر گرسنگی ندارد، بهجز فریب و نیرنگ از کدام بشریت و حقوق مربوط بهآن میتوان صحبت کرد؟
در دنیاییکه هرچه کارگر (یعنی: فروشندهی نیرویکار) ثروت بیشتری تولید میکند و محصولاتش از لحاظ قدرت و مقدار بیشتر میشود، در عینحال فقیرتر میگردد؛ و این فقر فزاینده در همزادی خویش با افزایش ثروتی فزایندهتر، در مرگ یک کودک در هر 6 ثانیه بازتاب مییابد، چگونه میتوان از بشریتی همگون و یکپارچه سخن بهمیان آورد و برای این تناقضات مرگآفرین حقوق ویژهای جز حقوق تثبیت وضعیت موجود (یعنی: افزایش تعداد مرگ و میر کودکان در هرثانیه) قائل شد؟
در دنیاییکه هرچه کارگر کالای بیشتری میآفریند، خود بهکالای ارزانتری تبدیل میشود؛ و افزایش جهان اشیا نسبتی مستقیم با کاستن از ارزش جهان انسانها دارد؛ در دنیاییکه محصول کار بهجای رفع نیازها و ایجاد نیازهای انسانیتر، بهعنوان چیزی بیگانه و قدرتی مستقل در مقابل کارگر (یعنی: تولیدکنندهی خویش) قرار میگیرد؛ در دنیایی که بیش از یک میلیارد انسان با کمتر از یک دلار در روز فقط بهزیست خود ادامه میدهند و بیش از 600 میلیون زن از دسترسی بههرشکلی از خدمات پزشکی محروماند، توسل بهفریبکاریهای «حقوق بشری» ـاگر نشانهی بلاهت نباشدـ فراتر از همسویی بلاهتآمیز با بورژوازی، در عینحال از نوکری و چکمهلیسی سرمایه (در نوسان بین دولت و کارفرما) حکایت میکند.
***
چند سالی استکه علیرغم نابودی تودههای روبهگسترشی از انسانها در جریان سودافزایی سرمایه و بهویژه در جنگافروزیهای امپریالیستی با قربانیان میلیونی، اما بازارِ مقولهی «حقوق بشر» و همچنین نهادهای مربوط بهاین مقوله داغ و داغتر شده است!؟ این داغیِ داغتر شونده را از رویدادهای و اخباری میتوان دریافت که در عرصههای گوناگونِ «حقوق بشر»ی بهوقوع میپیوندند و بهگستردگی در مدیای تحت کنترل بلوکبندی سرمایهداری غرب نیز منتشر میگردند. گرچه در نگاه نخست و دیدگاهی ایستا بسیاری از این وقایع و اخبار ربطی بهیکدیگر ندارند؛ اما با کنکاشی دینامیک میتوان عامل ربط دهندهی این پدیدههای نامربوط را کشف کرد. بنابراین، ابتدا بهچند رویداد و اخبار حقوقبشری نگاهی میاندازیم تا در گام بعدی بتوانیم روی جستجوی عامل ربطدهندهی این اخبار و بهویژه این رویدادها بیشتر متمرکز شویم:
واقعهی خبری شماره یک
روسیه و چین قطعنامهی پیشنهادی فرانسه و لیتوانی برای ارجاع پرونده سوریه بهدادگاه بینالمللی جزایی را در شورای امنیت سازمان ملل وتو کردند. سایت «فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر» که ریاست آن را آقای کریم لاهیجی بهعهده دارد، این وتو را «شرمآور» خواند و خواهان اصلاحات در شورای امنیت در رابطه با حق وتوی روسیه و چین در مورد جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت شد. وی بدون این که اشارهای بهبزرگ جنایتکارانی امثال بوش و کیلینتون و اوباما و مانند آن داشته باشد، براین باور استکه: «وتوی... چین و روسیه در شورای امنیت سازمان ملل آنها را از توافق عمومی در تمام سطوح سازمان ملل بر محکومیت نقض حقوق بشر و ارتکاب فجایع در سوریه منزوی کرده است. ارجاع پرونده سوریه بهدادگاه بینالمللی جزایی تنها راه تضمین پاسخگویی برای فجایع ارتکابی علیه مردم سوریه است. این وتوی دوگانه توهینی به قربانیان است و ضرورت اصلاحات در شورای امنیت سازمان ملل برای کنترل حق وتو در مورد بروز فجایع گسترده را اثبات می کند».
نکتهی بسیار جالب در واکنش آقای لاهیجی و «فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر» سکوت آنها در مورد عربستان سعودی و قطر استکه آشکارا از جنایتکارترین باندهایی حمایت میکنند که برعلیه دولت رسمی سوریه و بشار اسد میجنگند و نه تنها سرِ مرغ، بلکه سرِ آدم را هم بدون نام الله نمیبُرند! گذشته از این، ناجیان «حقوق بشر» و «بشریت» در مورد تدارکات لجستیکی، اطلاعاتی و نظامی شرکتهای آلمانی که در سوریه نصیب نیروهای ضددولتی میشود و همچنین دخالتهای آشکار و پنهان ایالات متحده و CIA بهنفع «اپوزیسیون» سوریه نیز سکوت کردهاند. نتیجهای که از این محکومیت و بهویژه سکوت در مورد مسائل گوناگون و مربوط بهماهیت «اپوزیسیون» سوریه میتوان گرفت، این استکه معنای کنونی «حقوق بشر» نزد «فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر» و آقای کریم لاهیجی چیزی جز دفاع از منافع بلوکبندی سرمایهداری غرب بهزیان بقیه دنیا نیست که بهجز نادیده گرفتن هستی انسانیِ تودههای کار و شرف در همهی دنیا، از جمله برعلیه منافع بلوکبندی درحال شکلگیری سرمایهداری شرق بهسرکردگی روسیه و چین نیز عمل میکند. راز روایت «ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران» در همین ناگفتههای پنهان در لابلای گفتههاست که نمایان میشود! اگر چنین نبود، یعنی اگر آقای کریم لاهیجی و«فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر» او بههمراه اغلب قریب بهاتفاق «اپوزیسیون» سرنگونیطلب، مزدور و چکمهلیس بلوک سرمایهداری غرب نبودند، بیتفاوت و خونسرد از کنار آغاز آدمسوزیِ فاشیستها در ادسا نمیگذشتند و این آغاز را نیز بهمثابهی آغاز قدرتیابی فاشیسم محکوم میکردند. گویا رنگ خون آن بشری که مدافعین «حقوق بشر» از آن دفاع میکنند، سبز متمایل بهبنفش است و رنگ خونِ کارگرانی که زنده زنده در خانهی اتحادیههای کارگری ادسا سوزانده شدند، سرخ متمایل بهپرچمِ رهاییبخش پرولتاریا. این دقیقاً همان واقعیتی استکه همهی نهادها و افراد فعال در زمینهی «حقوق بشر» را بهموجودات حقیری تبدیل میکند که فقط با دست نوازش سخاوتمندانۀ صاحبان سرمایههای غربی از فشار دیپرسیون خلاص میشوند.
واقعهی خبری شماره دو
سایت رادیو فرانسه از طریق آقای ناصر اعتمادی از دیدار «احمد جربا» با مریم رجوی و اعلام پشتیبانی او از «شورای ملی مقاومت ایران» خبر میدهد. این سایت مینویسد: «احمد جربا، رهبر مخالفان بشار اسد، امروز در جریان ملاقاتش با مریم رجوی، رییس شورای ملی مقاومت ایران، حمایت خود را از او و سازمان تحت ریاست او اعلام کرد. بر اساس بیانیه ای که شورای ملی مقاومت ایران به همین مناسبت منتشر کرده، احمد جربا همبستگی سازمان مجاهدین خلق و شاخۀ سیاسی آن، شورای ملی مقاومت را از مبارزان سوری در نبرد با رژیم دمشق ستوده است.در ملاقاتش با مریم رجوی، احمد جربا گفته است که مردم و مبارزان سوری در اردوی مخالفان رژیم اسلامی ایران قرار دارند زیرا هر دو طرف علیه دشمنی مشترک و برای رسیدن به هدفی مشترک می جنگند.احمد جربا همچنین گفته است که حکومت اسلامی ایران هیچگونه حقانیتی ندارد و سرنوشت مردم سوریه در نبردشان با حکومت دمشق به سرنوشت مردم ایران و نماینده اش که به گفتۀ احمد جربا، شورای ملی مقاومت ایران به رهبر مریم رجوی است، گره خورده است. مریم رجوی در ملاقاتش با احمد جربا، ضمن محکوم کردن پشتیبانی رژیم ایران از رژیم بشار اسد گفته است که حمایت لجستیکی و نظامی ایران از حکومت دمشق توسط سپاه قدس سپاه پاسداران ایران صورت می پذیرد».
بدینترتیب، سوریهْ علاوهبر رابطهی دولتیاش با دولت جمهوری اسلامی، از طریق «اپوزیسیونِ» ضددولتی «خود» نیز بهجامعهی ایران مربوط میشود؛ و پرخاشگری سانتیمانتالیستی و بهاصطلاح حقوقی آقای کریم لاهیجی و «فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر» او ـدر رابطه با وتوی ارجاع پروندهی سوریه بهدادگاه بینالمللی جزایی توسط روسیه و چینـ بهمسائل مربوط بهایران نیز ربط پیدا میکند. ربطی که همانند «اپوزیسیون» رژیمچنجـسلفیـالنصری سوریه «علیه دشمنی مشترک» است و میتواند مقدمهای برحملهی نظامی ناتو بهایران نیز باشد. ربطی که جنایتکاران سلفیـالنصریِ ظاهراً سوری را در کنار «اپوزیسیون» بهاصطلاح ایرانی ـبهرهبری مریم رجویـ قرار میدهد تا «در اردوی مخالفان رژیم اسلامی ایران» بجنگند.
کدام آدم آشنا بهالفبای مبارزهی طبقاتی و سیاسی در ایران استکه براین مسئلهی بسیار «ظریف» آگاه نباشد که در لحظهی کنونی قویترین «اردوی مخالفان رژیم اسلامی ایران»، بهجز نیروهای مستقیماً تحت فرمان بورژوازی آمریکاییـاروپایی، حتی آنجاکه عنوان اپوزیسیون را یدک میکشند، اغلب تحت سیطرهی ایدئولوژیکـسیاسی و حتی مالی بلوکبندی ترانس آتلانتیک قرار دارند؛ و کدام آدم آشنایی بهالفبای مبارزهی طبقاتی و سیاسی در ایران استکه براین مسئله آگاه نباشد که یکی از مهمترین گزینههای «اردوی مخالفان رژیم اسلامی ایران» اعلام منطقهی پرواز ممنوع و بمباران همهی تأسیسات زیربنایی بهبهانهی بمباران تأسیسات اتمی است؟ و بالاخره کدام آدم آشنا بهالفبای مبارزهی طبقاتی و سیاستهای بورژوایی استکه براین واقعیت بسیار ساده آگاه نباشد که مسئلهی اصلی (حتی فراتر از تعویض رژیم اسلامی فیالحال موجود با رژیم اسلامی دیگری که بیشتر گوش بهفرمان باشد)، درهم کوبیدن همهی زیرساختهای اقتصادیـاجتماعی بهمنظور دوبارهسازی آن و انباشت مجدد سرمایههای غربی است.
براساس همین واقعیت استکه حتی اگر گزینهی نظامی هم کارآییاش را از دست بدهد و فعلاً مورد استفاده قرار نگیرد، بازهم این زیرساختها باید نابود شوند تا در ساخت مجددشان سرمایههای تحت کنترل بلوکبندی ترانس آتلانتیک عرصهای برای انباشت مجدد داشته باشند.
سرانجام، از همهی اینها مشهودتر (که مشهود بودن خود را از گزارشها و مشاهدات مکرر مایه میگیرد)، همهی «اپوزیسون» رنگارنگِ بهاصطلاح ایرانی ـاستثنایی هم اگر یافت شود، تأئیدی بر این قاعده استـ با یقین هرچه تمامتر میدانند که هم ارتش بهاصطلاح آزاد سوریه و هم دارودستهی موسوم بهشورای ملی مقاومت زیر نظر مستقیم CIA قرار دارند و فراتر از پادویی و نوکری برای این جنایتکاران، پشکلشان را هم غرغره میکنند.
واقعهی خبری شماره سه
سایت رادیو فردا و سایتهای گوناگون دیگر در تاریخ 24 می 2014 از این خبر میدهد که: «۲۳عضو کنگره آمریکا، با انتشار نامه سرگشادهای خطاب به باراک اوباما، رئیس جمهوری ایالات متحده، نسبت به وضعیت حقوق بشر و وضعیت آزادیهای مذهبی در ایران ابراز نگرانی کردند و خواستار طرح آن در گفتگوهای هستهای با ایران شدند. "مارک کرک"، سناتور جمهوری خواه و "ران وایدن" از حزب دموکرات آمریکا، به همراه ۲۱ سناتور دیگر و ۱۵ تن از اعضای مجلس نمایندگان، این نامه را که روز پنجشنبه منتشر شد، امضا کردهاند. نویسندگان نامه معتقدند در حدود یک سالی که از ریاست جمهوریِ حسن روحانی میگذرد، نقض فاحش حقوق بشر در ایران، بدون هیچ نشانهای از بهبود وضعیت حقوق مردم ایران ادامه دارد. آنها تاکید کردهاند که "ایرانیها بطور فزاینده ای مورد آزار و اذیت قرار میگیرند و تنها بهخاطر ابراز عقایدشان زندانی میشوند". امضاکنندگان نامه از باراک اوباما خواستهاند از گفتگوهای جاری با ایران بهعنوان فرصتی مناسب و منحصربفرد برای بحث "احترام به حقوق بنیادی انسانها" استفاده کند».
قبل از اینکه بهاساسیترین معنای این نامهی سرگشاده و نحوهی انتشار آن بپردازیم، مفاهیم مندرج در خودِ نامه (صرفنظر از معنای دیپلماتیک و پنهان آن) نشان از نگرانیهای بورژوایی در مورد «احترام بهحقوق بنیادی انسانها» در رابطه با «ابراز عقاید» دارد و هیچگونه اشارهای بهعدم وجود سندیکاها و اتحادیههای کارگری و نتیجتاً عدم امکان دستیابی بهتوان چانهزنی کارگری در چارچوب همین نظام سرمایهداری نمیکند. دلیل این عدم اشاره بهنهادهای کارگری که معمولترین وظیفهی آنها تعیین قیمت بهاصطلاح واقعی نیرویکار است، ضمن اینکه از آزادی رسمی تشکیل اتحادیه در آمریکا و ممنوعیت کارگران از عضویت در آنها (بهویژه از دیدگاه صاحبان سرمایه) حکایت میکند؛ درعینحال حاکی از این نیز هست که «ابراز عقاید» معمولاً [و بهویژه در شرایط کنونی جامعهی ایران که ایدئولوژی پروغربی حتی اقشار و طبقات مختلفالمنافع را هم تحت تأثیر خود قرار میدهد] ربطی (یا حداقل ربط مستقیمی) بهمیزان و چگونگی سودِ سرمایه ندارد، درصورتیکه تشکلهای کارگری (البته مشروط بهاینکه وابسته بهنهادهایی امثال سولیداریتیسنتر و لیبراستارت و مانند آن نباشند)، روی میزان سود سرمایه انگشت میگذارند تا زمینهی اِعمال فشار، چانهزنی و افزایش دستمزد را فراهم کنند.
اما معنای دیپلماتیک و حقیقی نامهی دلسوزان «احترام بهحقوق بنیادی انسانها»، بدون اینکه ذرهای برای نابسامانیهای روبهافزایشِ ناشی از فقر، بیکاری و افزایش هزینههای تودههای کارگر و زحمتکش نگران باشد، یک گامِ رژیمچنجی است که بهزبان «نَرمِ» حقوقبشری فورموله شده تا زمینهی استفاده از زبان «سختِ» حقوقبشری (یعنی: استفاده از ابزار ناتو) را فراهم کرده باشد. چراکه:
الف) با ایجاد زمینه برای افزایش (ان.جی.اُ)ها و امکان بیشتر برای «ابراز عقاید» آنها، نگرشهایی بیشتر تبلیغ خواهد شد که بیشتر از لحظهی حاضر پروغربی و نئولیبرال هستند و بیشتر بهموازین اقتصادی بلوکبندی ترانس آتلانتیک (یعنی: بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و بانک مرکزی اتحادیه اروپا) نزدیک خواهند بود. بدینترتیب، سن بازنشستگی به 67 سال میرسد؛ همین پول خردی که از یارانهها باقی مانده، قطع میشود؛ حقوق سه سالهی بیکاری (همانند آلمان و هلند و غیره) بهکار مجانی تبدیل میشود؛ نرخ افزایش سالانهی دستمزدها بهشدت کاهش مییابد؛...؛ و سرانجام، با ابداع اشکال جدید و منطبق برموازین حقوقبشرْ سرکوبها (گرچه بهگونهی دیگری) افزایش مییابد.
ب) اینگونه درخواستها با تکیه بهاهرم بسیار جدی تحریم اقتصادی و مذاکرات هستهای تا آنجا میتواند کش بیاید که بنیانهای ایدئولوژیک دستگاه حاکمِ فعلیالحال موجود را هدف بگیرد و بازیهای دیپلماتیک و مذاکرهای را بهبازی با زبان بمب و موشکهای آلوده بهرادیوآکتیو تبدیل کند.
بههرروی، حتی منهای توضیح دیپلماتیک درخواست فوق (یعنی: براساس مفاهیم صراحتاً مندرج در این درخواستنامه) هم میتوان بهماهیت ضدکارگری و ضدانسانی مقولهی حقوقبشر و «احترام» بورژوایی و بهویژه بورژوازی ترانس آتلانتیک «بهحقوق بنیادی انسانها» پیبرد: این درخواست هنگامی مطرح میشود که کمر تودههای روبهافزایشی از کارگران و زحمتکشان زیر بار تحریمهای اقتصادی بیش از پیش خم میشود و صدها هزار خانواده در آستانهی فروپاشیِ ناشی از فقر و بینوایی قرار گرفتهاند.
همانطور که دودِ خانمانسوز تحریمهای اقتصادی فقط بهچشم تودههای کارگر و زحمتکش میرود و دولتیهای هیچگونه آسیبی ـاعم از شخصی یا خانوادگیـ از آن نمیبینند، درست همانطور هم دود و آتش و گلولههای منطقهی پرواز ممنوع و بمباران تأسیسات هستهای و غیرهستهای بهجان و ناموس مردم کارگر و زحمتکش مینشیند و دولتیها هم هیچگونه آسیبی از آن نمیبینند. بنابراین، حقیقت این استکه یکی از مهمترین اهداف اینگونه تحریمها و بمبارانها تحریک مردم بهعصیان در مقابل دولتیهاستکه معمولاً با رگبار مسلسل بهاستقبال عصیانهای تودهای میروند. بهبیان دیگر، آنچه در انتهای درخواست سناتورهای آمریکایی برای «احترام بهحقوق بنیادی انسانها» نهفته است (درست مانند هرگونه درخواست دیگری که توسط نهادهای موسوم به«حقوقبشر» یا «اپوزیسیون» سرنگونیطلب رنگارنگ در این زمینه پیش کشیده میشوند)، چیزی جز تغییر دولتهای چموش بهدولتهای مطیعتر نیست که منهای شکل انجام این «تغییر»، اما تاوان آن را مردم کارگر و زحمتکش با کار و جان و شرفشان میپردازند.
نتیجه اینکه همهی کارگزاران و منادیان حقوقبشر (خواسته یا خواسته، با حقوق یا داوطلبانه، زندانی یا ساکن اروپا) خادمان دستگاههایی هستند که سود سرمایه را فراتر از استثمار نیرویکار کارگران، با هزینهی جان میلیونی تودههای کار و شرف انسانی از حالت بحرانی بهروالی میکشانند که بازهم آبستن بحران است!
واقعهی خبری شماره چهار
فمنها (که متشکل از گروهی از زنان جوان و بهاصطلاح خوشاندام اوکراینی هستند که ظاهراً با آکسیونهای بدون لباس بهانواع و اقسام اجحافات سیاسی و غیرسیاسی اعتراض میکنند و مجموعاً خودرا تابوشکن و مدافع «حقوقبشر» میدانند)، علاوهبر مسائل قابل بحث و بررسی بسیار، و همچنین صرفنظر از منابع مشکوک مالی ـاماـ با فاشیستهای اوکراین نیز همکاری میکنند و در کشتار ادسا نیز شرکت داشتهاند. انتشار این اخبار و اطلاعات که برای اولینبار توسط سایت امید صورت گرفته[1]، همچنین حکایت از این نیز دارد که حزب کمونیست کارگری علاوهبر همکاری با جریان «لیتل بوی»[2]، با گروه فمنهای مدافع فاشیسم اکراینی نیز دل میدهد و قلوه میگیرد.
این رویداد که بهعبارتی بیان عریانتر و فریبندهتری از رویدادهای «حقوقبشری» فوقالذکر است و خوانندهی کنجکاو میتواند بهلینک مربوطه نیز مراجعه کند، بهبرجستهترین شکلی نشان میدهد که تخمهی اندیشههای شبهمارکسیستی و حقوقبشریـنیچهای در لباس جانبداری از طبقهی کارگر چارهای جز پادویی برای جوجهفاشیستهایی ندارد که تن بههرگونه ذلتی میدهند تا ضمن سیر کردن شکمشان نگاههای تحسینآمیز بورژوازی و خردهبورژوازی سردر آخور را نیز بهخود جلب کنند. اینکه آدمها حق دارند ضمن سیرکردن شکم خودْ بورژوازی، خردهبورژوازی یا هر الاغ سراسر در آخور فرو رفتهی دیگری را نیز سرگرم کنند، بحثی ندارد؛ اما شرکت در مراسم آدمسوزی مردم کارگر و زحمتکشِ معترض و عصیانی در ادسا و نَرد مغازله و معاشقه با این جانیان باختن از مصدایق بارز جنایت علیه انسانیتی است که پرولتاریا ـنظراً و بهطور پراتیکـ پیشآهنگ و طلایهدار آن است. نظر و عملی که الزاماً در کنشهای طبقاتی و انقلابی و کمونیستی طبقهی کارگر متحقق میشود و با نفی و رفع دیکتاتوری پرولتاریاْ بشرِ ازخود و از همهچیز بیگانهی کنونی را در نفی هرشکل متصوری از «حقوق» و نتیجتاً اثبات نوع انسان در نوعیت انسانیـسازوارهای خویشْ بهنفی و رفعی دائم و بیوقفه فرامیرویاند.
مقولهی حقوقبشر و دم و دستگاه همهحقوقبشریهای رنگارنگ (اعم از مجاهد و لاهیجیایی و کمونیستکارگری و سلطنتطلب و هر ابله یا قوادی که از زندان جمهوری اسلامی یا از اروپا برای بورژوازی پادوییِ فاشیستیـحقوقبشری میکند ـآگاهانه و یا از سرِ بلاهتـ در مقابل بازآفرینی نوع انسان ایستاده است تا نظم موجود را در خون و عرق فروشندگان نیرویکار عمری طولانیتر اعطا کند. این اوج حماقت و جنایت نظامهای طبقاتی است که پیش از این نیز با روالی انتزاعیتر مورد بررسی قرار گرفته است[اینجا].
سخن آخر
حقیقت این است که در دنیای روابط و مناسبات کنونی که مقوله و منشور «حقوقبشر» یکی از آرایههای پوشانندهی کُنه و جوهرهی جنایتکارانهی آن و نهادهای «حقوقبشری» نیز از تثبیتکنندگان وضعیت فیالحال موجودش میباشند، و ابایی هم از کنش و واکنشهای فاشیستی ندارند، رابطهی کارگر با محصول کار خویش، رابطه با شیء بیگانه است. برهمین اساس، بدیهی استکه هرچه کارگر در کار بیشتر از خود مایه بگذارد، جهان بیگانهی اشیاییکه میآفریند برضدخودش قدرتمدتر میگردد، و زندگی درونیاش تهیتر شده و اشیای کمتری از آنِ او میشوند. کارگر زندگی خودرا وقف شیء میکند، اما زندگیاش نه بهاو که بهآن شیء تعلق میگیرد. از اینرو، هرچه این فعالیت گستردهتر شود، کارگران اشیای کمتری را تصاحب میکنند. محصول کار او هرچه باشد، او دیگر خودْ نیست و درنتیجه هرچه این محصول بیشتر باشد، او کمتر خودْ خواهد بود[اقتباس از کارل مارکس].
بنابر آنچه تا اینجا گفتیم، میتوان چنین نتیجه گرفتکه عامل وحدتبخشندهی رویدادهای گوناگونی که کمی بالاتر بهآنها اشاره کردیم، نه فقط وجود و حضور سرمایه و کارگزاران ریز و درشتش، که مهمتر از آنْ عدم تشکل طبقاتیـانقلابیـکمونیستی تودههای کارگر و زحمتکش استکه بهچنین سیستم جنایتکارانهای امکان بقا میدهد. بنابراین، از آنجا که تنها راه رهایی کارگر و همهی بشریتْ انقلاب اجتماعی و گذر ناگزیر از دیکتاتوری پرولتاریاست؛ پس، جهت رهایی نوع انسان از ورطهی لجنآلوده و جنایتکارانهی سرمایه، سفسطهگریهای حقوقبشری و همهی دیگر نهادها و نحلههای برخاسته از سرمایه و نظام سرمایهدارانه چارهای جز تدارک کمونیستیـپرولتاریایی مبارزات جاری و پراکندهی طبقهی کارگر ندارد. نتیجهی نهایی اینکه: هراقدام سیاسیای که با چنین تدارکی همراستا نباشد، در دامچالهی دموکراسیخواهی و تدافع از حقوق انتزاعی بشر، تمامقد در خدمت سرمایه خواهد بود.
پانوشتها:
[1] http://omied.de/index.php/technology/item/1299-2014-05-27-11-04-16
[2] http://omied.de/index.php/economy/item/845-2012-09-bs-little-boy