نوشتههای نیچه بهخاطر دوگانگیشان ما را گمراه کرده است. بهخاطر خلقوخوی نیچه این آثار حاوی دو جنبهی هم ستیز و با این حال مکمّلاند. معمولاً یکی از این جنبه ها را می بینیم، آن که بر ما آشکارتر است، یکی را که آشکارا مناسب مییابیم. نیچه ویرانگری است و سازندهای. ما ویرانگر درون او را دوست داریم، مردی که جزم اندیشی اخلاقی را انکار می کند، مرد بی ایمان، و بی ادب را، انکارگرای بزرگی مسلّح بهواژگان آتشین. اما این واقعیت را بهحساب نمی آوریم که نابود می کند تا برای آرمانی جا باز کند که احتمالاً از آرمان ما کاملاً متمایز است.
جستاری انتقادی دربارهی نیچه
نوشتهی: ویکتور سرژ
ترجمه: رامین جوان
1ـ فیلسوف خشونت و اقتدار
ایزدان همه مرده اند: اینک زندگی اَبرمرد را آرزومندیم. دولت مرگ مردم است. همراهان، آفریدگار نه جسد میخواهد ــ و نه رمه، نه باورمندان را. تنها با والاترینِ گونه ها میتوان بههدف بشریت دست یافت. ــ چنین گفت زرتشت.
برای همین بیان بود که این خالق نزد ما عزیز شد. او را از میان قهرمانان زندگی، حماسه، و رؤیا برگزیدیم، چراکه با تصور وجود انسان همچون عروجی بی پایان بهآیندهای آزاد و شکوهمند راه را بهما نشان داد. برخی او را آموزگار خویش برگزیدند، و گفتند شاعری که زرتشت را آفرید بههیچ آرمان دیگری جز آنارشیسم نمی توانست خدمت کرده باشد. اثری که برمبنای چنان عشقِ زندگیِ فراتر از هرباوری، که با اندیشهی پژوهشگری بیباکانه آزاد برملا میشود، همچون او پژوهشگری که چنان اندیشه های رها و رهاییبخش در وجودش بهرعشه درمیآیند کجا میتوانست در جبههی دیگری خدمت کند......