اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
شما، دبیرکلِ معلمانِ ایران هستید؟! که با قبری عکس میگیرید که از سلسلهای بهجای مانده که در آن سلسله، حداقل، دانش و سواد، انحصاریِ نجیب زادهگان بوده است؟ از ثروتهای مادی دیگر صحبتی نکنیم، اما نکند که شما نیز از آن قِسم آدمها هستید که فکر میکنند تختِ جمشید و سنگهای غول پیکرش را رُباتها ساختهاند و نه بردهگان! یا مثلاً کوروش و داریوش و فلان سلطان با بردهگان چای میخوردهاند و تختهنرد بازی میکردهاند؟!
اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
انتشار این نوشته که در واقع بیانهای حقیقتگرا و جستجوگرانه است، بهمعنای تأیید کلمه بهکلمهی آن نیست؛ اما عدم تأیید کلمه بهکلمه یک متن یا نوشته بهمعنی عدم تأیید کلیت آن (بهمثابه یک موضعگیری پراتیک) نیز نیست. با تشکر از علی سالکی برای بیان حقایقی که در این نوشتهی بیانهگونه مکتوب کرده است[عباس فرد].
*****
«معلمِ دلسوز و علاقمند کم است. معلمها کارشان را با یک نوع اجبار بهخاطرِ نان و بهصورتِ عادت ـدرست مثلِ اینکه هرروز عادت دارند صبحِ زود پاشوند، بروند سنگکِ گرمی و پنیری بخرند، بیاورند بخورند انجام میدهند».... «معلم درسش را هم مثلِ یک دستگاهِ خودکار و ماشینوار میگوید. حساب کنی میبینی که بیشتر از هزاربار نادرشاه را درس گفته و هزارمین درسش با نخستینِ آن کوچکترین فرقی ندارد. زمان، مکان و حال و وضعِ دانش آموز در تدریسِ او اثری ندارد. هزار بار نادر را برده بههندوستان و هندیهایِ بیچاره را از دمِ تیغِ بیدریغِ او گذرانده و مفتخرانه (فاتح) لقبش داده و برگردانده بهایران». [صمد بهرنگی- کندوکاو در مسائلِ تربیتی ایران].
آقایانِ دبیرکلِ فعلی و قبلی! آیا شما مصداقِ بارزِ همین معلم نیستید؟ با این تفاوت که آن معلم تحتِ اجبارِ نان درآوردن، شروع بهطوطیواریِ دروسِ تجویزی میکند، اما شما تحتِ اجبارِ چه چیزهایی؟ یقیناً از طوافِ کعبهی کوروش، قانونِ کار، بهشما حقوقی نمیدهد؟ اما شاید قانونهای دیگری هم دارید؟!
آیا اینطور نیست که معلم در محیطِ کار و آموزش، دچارِ همین شرایطی است که صمد بهرنگی بهدرستی بهنقدِ آن نشسته بود؟ و آیا اینطور نیست که ما نباید و نمیتوانیم منشاءِ مشکلات را از معلمان بدانیم، چراکه او را محبوسِ شرایطِ جاریِ حاکمه میدانیم؟ ( و البته مجهز بهارادهای که میتواند بیدارش کند، و آیا شما بیدار کنندگانید؟ یا دیازپامها؟).
آیا اینطور نیست که برخی از معلمان بهعنوانِ پیشرُوانِ مبارزه با این شرایط، در تاریخِ معاصرِ ایران، مثلِ «صمد بهرنگی»، «کرامتالله دانشیان»، «هرمز گرجی بیانی»، «علیاشرف درویشیان»،«فرزاد کمانگر»، با بنیانهای روابط و مناسباتِ حاکمه، سرِ جنگ گرفتند؟! مُقدماتِ اعتصابات را فراهم کردند، متونِ مختلفِ اعتراضی و انقلابی را انتشار دادند و دست بهنقد و سازماندهی داشتند.
و آیا این همان برههای نیست که معلم و بهطورِ خاص نمایندگان و پیشروان (اگر با ارفاق بشود این نام را بهشما داد)، دیگر نمیتوانند بهخاطرِ محبوس بودن در سلطهی شرایط، حرکاتِ مغشوش و توهمزا و قیقاجی را انجام دهند و مثلاً بگویند :« چه میشود کرد؟ مجبوریم؟»... آنها اراده بهآزاد شدن کردهاند، شما چطور، اراده بهچه کردهاید؟!
آیا یک نماینده و پیشقراولِ معلمان یا کارگران مجبور است که بینِ کتاب و تبلیغِ کتابِ «کندوکاوی در مسائل تربیتی ایران» در بین افراد و کتابهایی از این دست و بهتر حتی -و عکس انداختن در بینِ طرفدارانِ همان نادرشاهها و کوروشها و هوخشَترهها که مطمئنا علم و دانش در نزدشان مطلوب و در انحصارِ خاندانِ خود و اشراف زادهگانشان بوده است- عکس در کردن با تحجر و اجتماعِ ارتجاعیِ اعتراضی را انتخاب کند؟ بله مجبور است، و شما ارتجاع را، انتخاب و عمومی و آموزشی میکنید!
شما، دبیرکلِ معلمانِ ایران هستید؟! که با قبری عکس میگیرید که از سلسلهای بهجای مانده که در آن سلسله، حداقل، دانش و سواد، انحصاریِ نجیب زادهگان بوده است؟ از ثروتهای مادی دیگر صحبتی نکنیم، اما نکند که شما نیز از آن قِسم آدمها هستید که فکر میکنند تختِ جمشید و سنگهای غول پیکرش را رُباتها ساختهاند و نه بردهگان! یا مثلاً کوروش و داریوش و فلان سلطان با بردهگان چای میخوردهاند و تختهنرد بازی میکردهاند؟! و بهخواستگاریِ یکدیگر میرفته اند؟! بگویید، شما کی هستید؟!
شما چه چیز را بهشاگردان و البته معلمانِ مجبورِ بهصف کشیدن در پشتِ سرتان، یاد میدهید؟ و از تاریخی که آنها درس میدهند چه چیزهایی را طوطیوار میکنید؟! همراهی با یکی از ارتجاعیترین حرکاتِ اجتماعیِ اخیر؟! یا مثلاً تبلیغ کارهایی از جنس کارهایِ صمد و هرمز و هزار انقلابیِ دیگر؟ شما اصلاحطلبید؟ شما اگر اصلاحطلبید از طیفِ ارتجاعیاش هستید؟! بگویید، شما کی هستید؟!
تمامِ سَرسَری نگریستنِ شما بهمسائل و پدیدهها، بهخاطرِ نوعِ دستگاهِ نظری و دستگاهِ اعمالی است که در آن بهسیطره در آمدهاید!. مگر نه این است که در تجمعِ 10 اسفند 95 معلمان، در مقابلِ مجلسِ شورای اسلامی، بیانیهتان را خواندید، قطعنامهای که در میانِ هزاران معلم، بسیاری بودند که نه میدانستند چه چیزی را قرار است از زبانِ آنها برای آنها بخوانید، و نه اصلاً صدایتان (بهخاطرِ مشکلاتِ فنی) بهآنها میرسید؟! مگر اینطور نیست؟ نکند که کوروشِ درونتان و سلطانِ درونتان نمی گذارد که بفهمید؟
آیا اینطور نبود که صدها نفر، از بدنهی معلمان، با یکدیگر لب به گلایه میگشودند که : « آخر چی؟ همش هم می گویند: تجمعِ سکوت است، از کار و درس می زنیم و خودمان را خسته می کنیم، بعد می رویم خانه!، هیچی هم به دست نمی آریم». نکند می خواهید واقعا آنها را خسته تر کنید؟ و البته ناامید به تغییرِ وضعِ موجودشان؟ نکند که بخواهید و دانسته و ندانسته انجام بدهیدش. آیا همین معلمان که شما خود را موظف به حفاظت و به وجود آوردنِ ظرفی برای مبارزه ی ریشه ای در جهتِ منافع شان نمی کنید، از شمایان و از زندان نرفتن شمایان و آزادی تان، حمایت نکردند؟ آنها را محبوسِ چه وضعیتی می خواهید کنید؟ بگویید شما کی هستید؟!
شما دبیرکلهای معترض! تحتِ سیطرهی نظامِ بسته و تجویزیِ آموزشی، بهشاگردان چه می آموزید؟ و بهطورکلی بیرون از این سیطره بهبچههای کانون صنفی معلمان و معلمهای دیگر چه میآموزید؟ و آیا اینطور نیست که بهجز سرکوبِ وارده از طرفِ نظام و سلطهی نظامِ آموزشی، تحتِ سیطرهی افکار و اعمالِ عقب مانده و خبیث دیگری هم هستید؟ یا خود نیاز بهیادگیری و آموزش دیدن ندارید؟
چرا خبیثِ خود را نمیکُشید؟ تا خباثتِ برزگ را بتوانید که بِکُشید. چون نمیخواهید خباثتِ بزرگ کاملاً رفع شود؟! چون میخواهید که در خباثتِ بزرگ فقط تعدیلاتی صورت گیرد؟! بگویید، کیستید و چه میخواهید؟!
بیشک این من نیستم که جوابِ این پرسشها را میدهم، بلکه افکار و اعمال و زبانِ شما، جوابها را باید جار بزنند! میراثِ شما چه خواهد بود؟! و معلمان و شاگردان را بهچه شناختی و در کدام وادی رهنمون میکنید؟! آیا نه آنکه، شما دبیرکلها، نمایندگانِ وضعیتی هم هستید که بهتر از شما را برای اعتراض، اجازهی بروز و حضور نمیدهد؟ شما، چه میراثی را بهکار میگیرید؟ ترویجِ میراثِ دانشِ انحصاراتی در دستِ اشرافزادهگان و موبدِ موبدان؟ ترویجِ میراثِ نادرشاه؟ یا میراثِ صمد و هُرمز و هزاران انسانِ ستمدیدهای که سودای شناختِ جهان و آگاهیِ خود و تودهها و زحمتکشان را داشتند؟
کدام یک؟
جوابها را جار بزنید! مثلِ عکسی که گرفتید و در آن با نهایتِ رضایت و پیروزمندی خندیدید!
علی سالکی
8/8/95
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه