rss feed

20 بهمن 1389 | بازدید: 8593

سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین

نوشته شده توسط بابک پایور

سقوط ام.اچ 17 توسط نیروی هوائی دولت کودتا

«همه ما می دانیم که بوئینگ 777 از هواپیمایی مالزی MH17 دچار سقوط وحشتناکی شده است. اکنون دستگاه ضبط پرواز (جعبه سیاه) در انگلستان باز شده و نوار ضبط شده مورد مطالعه قرار میگیرد. این چه پیامدی را میتواند به دنبال داشته باشد؟ شاید پیامد آن حتی بیشتر از آنچیزی باشد که شما مایل به پذیرفتن آن هستید. هنگامی که شما در این تصویر به یکی از قطعات کابین خلبان نگاه میکنید، تصویری تکان دهنده را مشاهده میکنید.

 این مقاله یک بررسی کارشناسانه است که در زمینه علل سقوط MH17 توسط خلبان و کارشناس حمل و نقل هوایی آلمانی، پیتر هایسنکو،منتشر شده است:  

در مجاورت کابین خلبان سوراخ های ورود و خروج گلوله را مشاهده میکنیم! این یک حدس و گمان نیست، بلکه نتیجۀ تجزیه و تحلیل واقعیت است. کابین خلبان شواهد روشنی از این سوراخ های گلوله را نشان می دهد! شما به وضوح می توانید سوراخ حاصل از ضرب گلوله و برخی از مکان هائی را که در آنها گلوله ها به حرکت ادامه داده اند ببینید. لبه های سوراخ گلوله ها به سمت داخل خم شده است، این سوراخ ها بسیار کوچکتر و به شکل دایروی هستند. کالیبر آنها 30 میلی متر است. سوراخ های خروج گلوله بسیار کوچکتر هستند و لبه های آنها به سمت خارج کشیده شده است.

علاوه بر این، روشن است که در سوراخ های خروج گلوله، پوسته آلومینیومی دو لبه به سمت بیرون متمایل شده است. (به تصاویر این مقاله نگاه کنید) ضمنا باید گفت که تراشه های داخل کابین به سوی خارج کابین خم شده اند. پرچ ها نیز به سمت خارج خم شده اند. این بدان معناست که شما می توانید فقط یک نتیجه گیری بکنید: که این هواپیما توسط برخورد یک موشک سقوط نکرده است!  این آسیب شدید سوراخ سوراخ به بدنۀ هواپیما فقط در ناحیۀ کابین خلبان قابل مشاهده است.

 مهمات ضد زره

روسیه داده های راداری را در سه شنبه گذشته 22 جولای منتشر کرده است: در این داده ها یک جت جنگنده اوکراینی SU25 در نزدیکی MH017 مشاهده میشود. ضمنا یک پیام از طرف کنترل ترافیک هوایی اسپانیا که در مدت کوتاهی قبل از ضربه مهلک گزارش شده است، بیان میدارد که دو هواپیمای جنگندۀ  اوکراینی در تماس مستقیم و در نزدیکی MH017 وجود دارند. هم اکنون تسلیحات جنگندۀ SU25 را بررسی کنید: این جنگنده ها به یک مسلسل 30 میلیمتری از نوع GSch-302/AO-17A مسلح هستند. آنها میتوانند 250 گلولۀ انفجاری 30 میلیمتری، نشسته بر روی یک خشاب را شلیک کنند. اینها اصطلاحا «گلولۀ انفجاری» نامیده میشوند.

کابین خلبان از MH 017 از هر دو طرف زده شده است، چرا که سوراخ های ورود و خروج گلوله در هر طرف کابین دیده میشود. آیا این شواهد قانع کننده هستند یا نه؟

 کابین خلبان

کارشناس دیگر، متخصص دفاع آقای برند بیدرمان:
سرهنگ بازنشسته برند بیدرمان، به دلایل مشابهی دست یافته است برای اثبات اینکه دلیل سقوط  ام اچ 17 نمیتواند یک موشک زمین به هوا باشد!
این تحقیق سرهنگ قدیمی در مقاله ای در روز پنجشنبه روزنامه برلین «اخبار آلمان» منتشر شد.  بیدرمن با فن آوری های دفاع هوایی شوروی سابق و روسیه به خوبی آشنا است. او به عنوان افسر ارشد در واحدهای نظامی آلمان شرقی سابق و در آکادمی نظامی واحد مبارزه با موشک های ضد هوایی تدریس می کرده است. استدلال او از این قرار است: «در صورتی که موشکی از زمین به هواپیما برخورد کرده باشد، هواپیما فورا در شعله های آتش فرو می رود»

 متخصص موشک های ضد هوایی، آقای بیدرمن ادامه می دهد: «این آتش عمدتا توسط حرارت شدید اصطکاکی به وجود می آید که توسط تراشۀ چنین موشکی ایجاد می شود، درست در لحظه ای که این تراشه ها وارد مخزن سوخت هواپیما می شوند. آیا می دانید انرژی جنبشی تراشه های یک موشک چقدر است؟ این انرژی جنبشی برابر است با انرژی یک کامیون 40 تنی، زمانی که با سرعت 60 مایل در ساعت به یک دیوار برخورد میکند»
بیدرمن میگوید: «اما در مورد بوئینگ شرکت هواپیمایی مالزی، آتش زمانی در گرفته است که هواپیما به زمین اصابت کرده است، و فقط به دلیل اینکه قطعات مشتعل با مواد قابل اشتعال، مانند چمدان ها در تماس قرار گرفته اند»  

چرا آنگلا مرکل هیچ چیز نمیگوید؟

علاوه بر این دو گزارش ازدو تن از کارشناسان حمل و نقل هوایی و تجهیزات نظامی که در مطبوعات آلمان ظاهر شده اند، به نظر می آید که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، چندان علاقه ای ندارد که به دنبال شیپورهای تبلیغاتی ایالات متحده بدود. زیرا ایالات متحده دستور کار انرژی در اروپا را درست پس از وقوع این فاجعه آماده کرده است. دستور کاری که میگوید آمریکا باید جای روسیه و پوتین را در تامین انرژی گاز اروپا بگیرد.  این است که توسط برخی از روزنامه نگاران سیاسی در آلمان، به ویژه پس از رسوائی پرجنجال NSA در مورد استراق سمع آنگلا مرکل، به این موضوع اشاره می شود که مرکل ممکن است مشغول یافتن یک جایگزین در رابطۀ خود با ایالات متحده باشد.

 همچنین میدانیم که در روزهای اخیر، مرکل در مورد جنگی که ارتش اوکراین به طور ناگهانی در منطقۀ فاجعه هواپیما آغاز کرده است، اصلا خوشحال نیست. این در حالی است که رئیس جمهور اوکراین به وزیر ما (آقای تیمرمان) اعلام کرده است که «نهایت کمک» را یافتن قربانیان و قطعات باقی مانده لاشۀ  هواپیما ارائه خواهد کرد.
و این تجزیه و تحلیل چندان هم دور از عقل نیست، اگر بدانیم که آمریکا چند روز پیش ناگهان آهنگ تهاجمی خود دربارۀ علت فاجعۀ  MH17  به لحن ملایم «احتمال یک حادثۀ غم انگیز» تغییر داده است! متنی بسیار عجیب و غریب، درست زمانی که ایالات متحده قبل از همه، تمامی این اتهامات را کاملا بی پایه و اساس منتشر کرد! اما همانطور که این دو تن از کارشناسان سطح بالا به وضوح بیان میدارند: موضوع اصلاً «یک حادثه غم انگیز» نیست. این کارشناسان به وضوح ثابت میکنند که MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین مورد حمله قرار گرفته و سقوط کرده است.


منبع: https://www.wanttoknow.nl/politiek/oorlog/mh17-duitse-experts-wijzen-naar-ukraiense-gevechtsvliegtuigen
زبان اصلی: هلندی
نوشته: خیدو یونکرس Guido Jonkers
ترجمه: بابک پایور


 

 

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وچهارم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وسوم

رئیس ساواک آمد و به‌بازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربه‌ی تازه‌ای بود از کتک خوردن. یک چوب به‌طول بیش از یک متر و به‌قطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب می‌گذاشتند و چوب را می‌پیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت می‌شد. شکنجه‌شونده روی زمین به‌پشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آماده‌ی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. این‌جا دیگر مثل بازجویی‌های اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب این‌که چشم‌بند و دست‌بند دوباره به‌کار گرفته شد. این‌بار یک پابند هم به‌پاها زدند. وسیله‌ای مثل دست‌بند، اما ضخیم‌تر و با زنجیری بلندتر، به‌حدی که می‌توانستی فقط قدم‌های کوتاه برداری.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ودوم

ملاقات به‌هم خورد و تنها من توانستم به‌مادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبل‌ها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیری‌های افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم به‌وسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجه‌ای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامی‌های سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه به‌افسر نگهبان و حل‌وفصل موضوعات بند ما بود . وی به‌اتفاق آقای حجری به‌«زیر هشت» رفتند و به‌شدت به‌رفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخله‌ی رئیس زندان و به‌دستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که به‌سرانجام نرسید. به‌نظر می‌رسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه به‌جوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ویکم

اولین تبعیدی‌ها از هر دو زندان شماره چهار و سه هم‌زمان فراخوانده شدند و به‌زندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همه‌ی زندانیان برای بدرقه به‌راهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست می‌زدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف به‌سمت درِ بند (زیر هشت) حرکت می‌کردند و با تک تک افراد دست می‌دادند و روبوسی می‌کردند. برخی می‌گریستند و برخی یاران هم‌رزم‌شان را در بغل گرفته، می‌فشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانی‌که به‌تبعبد برده می‌شدند، به‌درود می‌گفتند. شعارها از جمله این‌چنین بود: «امید به‌پیروزی آتی خلق قهرمان».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ویکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ام

عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمه‌ی افراد این گروهِ محاکمه مسن‌تر بود. برادرش عبدالرضا بیش‌تر در سایه قرار داشت.

عباس، دانشجوی رشته‌ی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان می‌شناختم. زمانی‌که عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی می‌کرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباط­های من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفته­ی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.

سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من این‌طور خبر شدم که «او که در زندان به‌لحاظ روحی  آسیب دیده بود.» شاید هم به‌این نتیجه رسیده بود که با مبارزه‌ی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ام

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top