جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
چند سال پیش با ویدیاساگار R Vidyasagar، یکی از کارشناسانِ راهنما در زمینه کودکانِ کار در هند، آشنا شدم. او از ریاکاری دولت های ثروتمند سرمایه دار سخن می گفت. این کارشناس می گفت: نخست، اصلاحات ساختاری و موافقت نامه های تجاری را به کشورهای حاشیه ای تحمیل می کنند که شرایط زندگی توده های مردم را سخت تر می کند که در نتیجه آنْ مدارس رو به زوال می روند، مردم بیکار می شوند و کار کودکان هرچه بیشتر گسترش می یابد.
جنبش مردم یا
چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
نوشتهی: میکائیل نیْبَرگ Mikael Nyberg
ترجمهی: سارا طاهری
«سازمان های غیردولتی»، یا اصطلاحاً «سازمان های مردم نهاد» جایگاه برجسته ای را در عرصه جهانی و جامعه سوئد کسب کرده اند. گفته می شود که این سازمان ها از دولت و سرمایه جدا هستند. اما بیشتر آن ها در همزیستی با سازمان های دولتی، شرکت های بزرگ و صنعت رسانه ای فعالیت میکنند.
پنجم ماه مه امسال [زمان نگارش این مقاله سال 2005 است] صدها مرد و تعداد معدودی زن در هتل پنج ستاره دورینتDorint و مرکز همآیش در بایرن Bayern گردهمآیی داشتند. نگهبانان مسلحی که در زمین گلف و اطراف دریاچه مجاور نگهبانی می دادند، چهره های شخصیت های بزرگ را خوب می شناختند: شخصیت هایی همچون سخنگوی کمسیون اتحادیه اروپا، خوزه مانوئل باروسو José Manuel Barroso رهبر حزب دموکرات مسیحی آلمان، آنجلا مرکل و رئیس جدید بانک جهانی پل ولفوویتز Paul Wolfowitz معاون وزیر سابق دفاع. علاوه براین چهره ها تعدادی از نمایندگان سرمایه ازجمله جیکوب والنبرگ Jacob Wallenberg و مدیر نوکیا ژورما اولیلا Nokiachefen Jorma Ollila نیز شرکت داشتند.
گروه بیلدربرگ Bilderberggruppen، یک شرکت بستهی متشکل از سیاستمداران و مدیران شرکت های بزرگ آمریکایی و اروپایی است که نشست سالانه خود را برگزار می کرد. یکی از شرکت کنندگان جدید برنارد کوشنر Bernard Kouchner فرانسوی بود. او 34 سال پیش سازمان کمک های معروف به«پزشکان بدون مرز» را تأسیس کرد.
گنجاندن کوشنر در این گونه شرکتهای بسته که به شکل مداری انحصاری هستند، گویای این است که آنچه بعضاً به عنوان جنبش های مردمی خوانده می شود، غالباً چیزی کاملاً برعکس است.
مسئله آینده جنبش های مردمی نیز یکی از موضوعات اساسی در اخبار بود که بیشترین توجه را در مطبوعات سوئد در بهار امسال به خود جلب کرد. داگنز نیهتر Dagens Nyheter در ماه مارس فاش کرد که چگونه رهبری سازمان جوانان سوسیال دموکرات با کمک های مالی دولت به جلب رأی علیه اپوزیسیون چپ و [آن هم] از طریق تقلب دست زده است. اما دقیقاً مانند رسوائی های دیگر، با پادرمیانی رسانه های جمعی و مفسران سیاسی، قضیه ماست مالی شد. این تقلبکاری از سوی انجمن جوانان سوسیال دموکرات در گزارش تعداد اعضا در جهت دریافت کمک مالی بیشتر از دولت نمایانگر روندی در تغییر اساسی در حیات سازمان ها و گروه های اجتماعی و ان.جی.اوهاست. بدین معنی که ماهیت سازمانی (وجود اعضای حقیقی و حقوقی) از محیط اجتماعی خویش حذف میگردید.
همان تغییراتی که احزاب را به ماشین های روابط عمومی مبتنی بر مشاوره تبدیل می کند، جنبش های مردمی سابق را نیز به سازمان های لابی و کار خیریه تبدیل نموده است. برای اعضای این سازمان ها، اگر اعضایی باقی مانده باشد، آنچه می ماند، پرداخت حق عضویت سالیانه است. تحقیقات در نروژ نشان می دهد که افرادِ با درآمد بالا و نیز افرادِ بسیار تحصیل کرده، هرچه بیشتر زندگی سازمانی را به خود اختصاص می دهند. بدین معنی که بر زندگی سازمانی در حوزه های مختلف مسلط شدهاند. گرچه در محدوده محلی هنوز هم گروه های فعال و تیم های دهکده ای با ساختارهای دموکراتیک وجود دارند؛ اما انجمن های خیریه و تأثیرگذاران حرفه ای به طور متمرکزی اوضاع را در چنگ گرفته اند.
در عرصه جهانی نیز به همین شکل بهنظر میرسد. در آنجا سازمان های داوطلبانه به عنوان «سازمان های غیردولتی» (NGO) نامیده می شوند. اصطلاح مناسبتر در این رابطه، «سازمان های نه چندان غیردولتی» است. در اوایل دهه 1960 چند صد سازمان داوطلبانه بین المللی وجود داشت. در سال 1995 این تعداد به 30 هزار رسید. این یک صنعت چند میلیاردی است که میلیون ها کارمند در سراسر جهان دارد. کل چرخه «سازمان های غیر دولتی» به شدت به کمک های دولتی وابسته است. کشورهای ثروتمند بیش از یک پنجم کمک های خود در زمینهی توسعه به سازمان های بهاصطلاح «مردم نهاد» اختصاص میدهند. آکسفامِ Oxfam بریتانیا، [درست همانند] یک صنعت بزرگ، با حمایت دولت تونی بلر و سایر آژانس های دولتی، سالانه حدود 40 میلیون پوند دریافتی دارد.
بسیاری از مؤسسات خیریه حرفه ای نیز به دنبال کمک های مالی در بین شرکت های بزرگ هستند. «اتحاد جنگل های بارانی» از گروه موز چیکیتا Chiquita و «آژانس کمک های دولتی ایالات متحده» (USAID) پول دریافت می کند. آکسفام در پائیز 2004 همکاری خود را با غول قهوه استارباکس آغاز کرد. اما پس از انتقادهای گسترده مجبور به لغو آن شد. گرینپیس Greenpeace با همکاری یونیلور Unilever و سایر شرکت ها پروژه اجرا می کند. مدیر سابق سازمان پیتر مِلچت Peter Melchett هم اکنون مشاور بزرگ روابط عمومی شرکت بزرگ بورسونـمارستلر Marsteller Burson است.
امروزه ان.جی.اوها یک مسیر شغلی تعیین شده برای مدیران در شرکت های خصوصی و مؤسسات دولتی هستند. یکی از مشاوران نخست وزیر انگلیس (تونی بلر)، جاستین فورث Justin Forsyth، مدیر سابق در آکسفام بود. یکی مشاور دیگر، جان کلارک John Clar است که آکسفام را در سال 1992 ترک کرد تا در بانک جهانی همکاری با سازمان های داوطلبانهْ راهبرد تدوین کند. گوردون براوون Gordon Brown وزیر داریی انگلیس شریتی وادرا Shriti Vadera را که عضو هیئت مدیره آکسفام و رئیس سابق بانک ایالات متحده بود، به همکاری گرفت. نماینده یک سازمان انگلیسی که در زمینه مسائل مربوط بهدادگستری در آفریقا مشغول به کار است، در نشریه نیو استیسمن New Statesman چنین نظر میدهد:
«سازمان های غیردولتی» پیشتر به درستی انتقاد زیادی بهرابطه دولت و شرکت های بزرگ تجاری داشتند، اما اکنون همان رابطه بین «سازمان های غیردولتی» و دولت برقرار است.
نیکوکاران حرفه ای در کشورهای ثروتمند از شهرت خوبی برخوردارند، اما در نقاط دیگر جهان بی اعتمادی شدیدی نسبت به آن ها وجود دارد. بسیاری از پروژه ها و کمپین های کمک رسانی بسیار امیدوارکننده هستند، و سازمان های داوطلبانه ای وجود دارند که هم از قدرت دولتی و هم از سرمایه فاصله می گیرند. صنعت خیریه غربی تبدیل به نوعی از استعمار مجدد کشورهای پیرامونی شده است. ساختمان داخلی جامعه که تحت فشار بدهی ها، تعدیل ساختاری، و مداخلات نظامی قرار دارد، فرصت مناسبی برای سازمان های غیردولتی ایجاد کرده که بهعنوان راهنما و تنظیمکننده وارد کار می شوند.
چند سال پیش با ویدیاساگار R Vidyasagar، یکی از کارشناسانِ راهنما در زمینه کودکانِ کار در هند، آشنا شدم. او از ریاکاری دولت های ثروتمند سرمایه دار سخن می گفت. این کارشناس می گفت: نخست، اصلاحات ساختاری و موافقت نامه های تجاری را به کشورهای حاشیه ای تحمیل می کنند که شرایط زندگی توده های مردم را سخت تر می کند که در نتیجه آنْ مدارس رو به زوال می روند، مردم بیکار می شوند و کار کودکان هرچه بیشتر گسترش می یابد. سپس، نمایشی از حمایت از کودکان کار راه می اندازند. خرید [اقلام] تحریم شده و اجرای پروژه های کمککننده، بخشی از این نمایش است. [او میگویند] آموزش باید به اشکال جدید و غیررسمی تنظیم شود و کار کودکان از طریق تلاش های غیرانتفاعی مهار شود. این پروژه ها همیشه با کمک های خارجی در ارتباط هستند و در تصویر غرب از تحولات هند جایگاه برجسته ای دارند: به اینجا نگاه کنید! نوری در تاریکی برای بدبخت ترین افراد بدبخت!
اما ویدیاساگار درمورد صنعت کبریت سازی در تامیل نادو Tamil Nadu نیز چنین گفت:
از اواسط دهه هفتاد، 24 سازمان غیردولتی سعی کردند کارِ کودکان در کارخانه کبریت سازی را در ریشه کن کنند. به چه نتیجه ای رسیدند؟ در سال 1979 تعداد بچه های این صنعت 45 هزار نفر بودند. اکنون این تعداد به 85 هزار نفر رسیده است. من معمولاً به این کمککنندهها می گویم که باید در شیوهی برخوردشان مشکلی وجود داشته باشد.
ویدیاساگار ناامید نبود. وی از سوءِ حسنِ نیتِ پنهان جهان غرب انتقاد میکرد: افراد را به شکل فردی و از روی ترحم بغل می کنیم، اما شرایطی را که کل جامعه را به ویرانی کشیده نادیده می گیریم. آن کسانی که از سائیدگی انگشتان و زندگی طاقت فرسای 85 هزار کودک در کارخانه کبریت سازی تامیل نادوعصبانی هستند، یک وظیفه سیاسی در پیش رو دارند و آن ایجاد همبستگی با مردم در دیگر کشورها برای تغییر این جهان است. این کار غیر از آن انقلاب اخلاقیای است که بازاری ها با وجدانی معذب ارائه می دهند.
ــ ویدیاساگار تاکید می کند که این حقوق اجتماعی نسبی که در این جامعه داریم، تنها از طریق مبارزات خود ما به دست آمده است.
اما خیرخواهان حرفه ای در بسیاری از کشورها، جنبش های مردمی را کنار گذاشته [و بهعقب راندهاند]. طارق علی ـنویسندهـ در یکی از مصاحبه هایش در نشریه «انترناسیونال چپ» در مورد فروپاشی چپ در افغانستان و خاورمیانه توضیح میدهد که: نخست، انقلابیون به اتحاد جماهیر شوروی روی آوردند. [اما] امروز در مورد حقوق بشر صحبت می کنند و به کمک ایالت متحده امیدوارند. آنها نه تنها به مردم خود اعتماد ندارند، بلکه به خود اجازه داده اند که درحفره سازمان های غیردولتی بلیعده شوند و فرصتی برای اسلامگرایان ایجاد کنند. [به همین دلیل استکه] مردم در تلاش برای دفاع از خود در برابر موج تغییرات لیبرالیستی و اشغال خارجی ها هیچ جایگزینی نمی بینند.
طارق علی می پرسد، مردم به چه کسی روی بیاورند؟ به سازمان های غیردولتی مملو ازروشنفکران چپ با حقوق های چرب؟ چپ در کل جهان اسلام در سازمان های غیردولتی غرق شده و کاملاً از واقعیت دور افتاده است.
کالین پاول، وزیرامور خارجه آمریکا پس از یازده سپتامبر 2001 اظهار داشت که سازمان های غیردولتی «قدرت ایالات متحده را تقویت میکنند.... این بخش مهمی از مجموعهی [ابزارهای] جنگی ماست». وزارت امور خارجه اکنون به طور علنی اعلام کرده که به دنبال گروه های رژیم چنج ایرانی است که حاضرند در مقابل پرداخت هزینه و کمک های مالی به تغییر رژیم در ایران اقدام کنند. در حاضر برنامه مشابهی برای ایجاد «بی ثباتی سازنده» در سوریه نیز در دست اقدام است.
یک محقق در شورای روابط خارجی آمریکا در مصاحبه ای چنین توضیح می دهد: «ما اپوزیسیون بودن را به حرفه ای تبدیل کرده ایم».
کار تا آنجا پیش رفته که استراتژیست ها در ایالات متحده آمریکا شروع بهزیر سِئوال بردن فواید گردش پول برای روشنفکران لیبرالاندیش و سازمان های آن ها در کشورهای عربی کرده اند. هرچه دلار بگیران بیشتر دریافت کنند، بیشتر هم مورد تحقیر واقع می شوند.
نمایندگان سازمان های یاریدهنده به افغانستان از اینکه کمک گیرندگان از آن ها استقبال نمی کنند، شکایت دارند. ایالات متحده [تمامی] سازمان های غیر دولتی را مجبور می کند که هنگام توزیع کمک از سوی USAID ستاره پرچم آمریکا را امضا کنند. لژیون های مزدور در جیپ های سفیدرنگ خود را به شکل مددکاران خارجی درآورده و در مناطق درحال بازسازی میچرخند. سازمان های غیردولتی به عنوان یاری رسان در تیم های بازسازی افغانستان در کنار ارتش خارجی (ازجمله ارتشیهای سوئد) دیده می شوند. بدینترتیب، مردمْ سازمان های غیردولتی را با ایالات متحده و نیروهای پشتیبان آن مرتبط می دانند. رئیس یکی از سازمان های داوطلبِ یاریدهندهی انگلیسی در مصاحبهاش با فاینانشیال تایمز می گوید: «مردم شدیداً به ما مشکواند». پزشکان بدون مرز سال گذشته به دلیل شلیک گلوله و کشته شدن پنج تن از کارمندان این سازمان، افغانستان را ترک کردند. همچنین در پی اعتراض مردم علیه شکنجه زندانیان و توهین به اسلام در زندانِ اردوگا های آمریکا دفتر کمیته افغانستانـسوئد نیز تخریب شد.
سازمان های غیردولتیِ تحت حمایت دولت، خود را نماینده «جامعه مدنی» در مقابل قدرت دولت می دانند، از نظر فردی می توانند منتقدان تند حامیان خود باشند. اما پولی که از این دولت ها می گیرند بدون قید وشرط نیست.
دولت کمک های مالی خود را به سازمان ها و پروژه هایی که برای ارتقای منافع دولت فعلی در نظر گرفته می شوند، اختصاص می دهند. کسی که در مقابل این منافع ایستادگی کند و به کجراهه برود، از امکان کمک مالی بی نصیب خواهد بود. «بنیاد فراملی برای صلح و پژوهشهای آینده» TFF، پس از نه سال فعالیت، حمایت و کمک مالی خود را از سوی دولت سوئد از دست داد. همین مسئله در مورد انجمن «زنان برای صلح » نیز اتفاق افتاد. هردو سازمانْ بعد از اینکه به شدت از سیاست ناتو در بالکان انتقاد کردند، مورد غضب دولت سوئد و حامیان مالی خویش قرار گرفتند.
شهرداری ها و مقامات مسئول، معتادان و بیخانمان ها و بیماران روانی را بدون هیچ کمکی روانه خیابان ها میکنند تا انجمن های خیریه ازجمله ارتش نیکوکاران به داد این گروه از مردم برسند. قبل از این، کمک های مالی به انجمن های مردمی میشد، اما امروزه این کمک ها فقط ویژه خدمات خاصی است. یکی از مقامات بالای سازمان خدمات اجتماعی در مصاحبه ای با اخبار روز می گوید: «سازمان ها روز به روز خود را بیشتر وابسته شهرداری ها می بینند و دیگر جرائت انتقاد ندارند».
سازمان های غیردولتی ابزار بسیار مفیدی در آماده سازی و شکل دهی افکار عمومی و صاف کردن جاده برای دولت در مواقع اجرای تصمیمات فوری است. 15 هزار لابیایست در اتحادیه اروپا وجود دارد . اکثر آن ها وابسته به شرکت های بزرگ و انجمن های مرتبط با آن ها هستند. اما در کنار این لابیایست ها سازمان های غیر دولتی نیز وجود دارند که تحت حمایت اتحادیه اروپا قرار دارند.
یکی از کمسیونرهای اتحادیه اروپا، سیم کالاس Siim Kallas، می گوید: کمسیون اتحادیه اروپا پول پرداخت میکند تا تأثیرگذارانْ بهنوبهی خود تأثیرپذیر باشند. براساس همین اصل، از اواسط دهه 1980 وزارت امورخارجه و وزارت دفاع بخش عظیمی از هزینهی فعالیت های «انجمن صلح و داوری سوئد» را تأمین می کنند. در عوض این تأمین مالی، بهدولت برای خنثی کردن سیاست بی طرفی و ادغام نیروهای مسلح در همکاری «ارتقای صلح» در اتحادیه اروپا و ناتو کمک شده است.
امروزه انتقادات اجتماعی هرچه بیشتر در اطراف سازمان های غیردولتی در گردش است. در اینجاست که مباحث محیط زیست و توسعه محور بحثهاست. و در اینجاست که بحثهای مربوط به نژادپرستی و مسئله ستم بر زنان آغاز می شود. بسیاری از ژورنالیست هایی که در مورد دیگر کشورها مینویسند، خود از جهات مختلفی با خیّرهای حامی دولت در ارتباط هستند. این ژورنالیستها یا خودشان در این پروژه ها درگیرند ویا به دلیل نیاز به اطلاعات و تماس با محیط بیگانه، وابسته به مستخدمین در این پروژه ها هستند. بدین ترتیب، تصویر ما از جهان خارج به شدت توسط سازمان های نه چندان غیردولتی رنگ آمیزی می شود.
در اوایل دهه 1990 رسانه های جمعی در باره قتل گسترده کودکان خیابانی در برزیل هشدار دادند. اورجان بارتولدسون Örjan Bartholdson ـروزنامه نگار و انسان شناسـ سردبیر مجله آمریکای لاتین بود و در سازمان کمک های UBV شرکت داشت. او در یک بحث و گفتگو، چگونگی حضور خود و همکارانش را در این کارزار توصیف می کند. آن ها مقالات بیشماری را منتشر کردند، کتاب ها نوشتند و با نمایشگاه های عکس و سخنرانی ها به سفر رفتند. «ما مانند هرکس دیگری نسبت به شرایط این کودکان بسیار عصبانی بودیم». یک روزنامه نگار برزیلی آمار کودکان خیابانی را 7-8 میلیون نشان داده بود . هیچکس این رقم را زیرسئوال نبرد. در حالی که طبق محاسبات اخیر، تعداد واقعی حدود 40 هزار کودک بوده است. گشت های کشتار واقعاً در مناطق زاغه نشین به شکار انسان ها دست می زدند، اما بیشتر این شکارشدگان نه کودکان خیابانی، بلکه مردان سیاه پوستی بودند که دست به جرایم کوچک زده بودند. به نظرمی رسد که نه ژورنالیست ها و نه سازمان های مددکار علاقه ای به چنین تفاوت های ظریفی نداشتهاند. در صنعت رسانه و چرخشگاه توسعه، آنچه بهعنوان «بقای لایه زیرین» روی جورابشلواریِ حرفهای نامیده میشود، فقط به شیرین ترین ها توجه می شود.
بههرروی، صدها سازمان غیردولتی به سرعت برای نجات کودکان خیابانی آماده بودند. پیدا کردن سوژه برای این همه سازمان کار آسانی نبود.
هنگامیکه اورجان بارتولدسون برای مأموریتی در شهر سالوادور اقامت گزید، تصورات از پیش تعیین شده اش کم کم رنگ می باخت. او مرتباً می دید که خبرنگارانی تازه وارد شده اند تا در مورد جنگ انقراض علیه کودکان بنویسند. امدادگران که بعد از گزارش های پیشین وارد میدان شده بودند، خبرنگاران جدید را در بین کودکان می چرخاندند و به آن ها ارقام تحویل می دادند. از این طریق خود را صاحب زنگ هوشیاری در مورد این معضل اجتماعی می دانستند و از این طریق اعتقاد و حسن نیت غرب را در نجات جهان تبلیغ می کردند.
در بحران های اساسی، وقتی که کشتی های جنگی شروع به حرکت می کنند، منافع فوری دولت همیشه درجریان احساسات حضور دارد. اخبار و تجریه و تحلیل ها از طریق شبکه ای که رسانه های جمعی و نیکوکاران حرفه ای و قدرت دولت در آن ادغام شده اند، فیلتر می شوند. کنترل افکار به هیچ وجه کنترل نشده است؛ اما تا زمانی که این درهم آمیختگی ادامه یابد، روزنه نظرات مخالف تنگتر و تنگتر می شود. توسعه ایده های خود به خودی در فرآیند انتخاب قرار می گیرند که به لحاظ ساختاری شرط ترویج «مبارزه با تروریسم»، مداخلات بشردوستانه و سایر شرکای جنگی است.
برنارد کوشنر Bernard Kouchner به نقشی که پزشکان بدون مرز بازی کرده اند، می بالد. وی در مصاحبه ای توضیح می دهد: «ما حق اخلاقی برای مداخله در کشورهای متعلق به ملت های دیگر را برقرار کردیم». وی از اشغال عراق حمایت می کند و از همکاری نزدیک بین سازمان های غیردولتی و دولت فرانسه دفاع می کند. از سوی دیگر، او از شرکت آکسفام که خود را سازمان غیردولتی می داند، و در تماس تنگاتنگ و همکاری نزدیک با دولت انگلیس منافع هر دو طرف را تأمین می کند، نیز کاملاً حمایت میکند. سرانجام، او هم وزیر شد و هم نماینده سازمان ملل در کوسوو. کوشنر با ورود به گروه بیلدبرگ به تکمیل اعلامیه «جامعه مدنیِ» مندرآوردیاش برای شهروندانی اقدام کرد که هیچ گونه رابطه ای با آن ها ندارد.
در سوئد رسوایی پیرامون عضویت در سازمان های جوانان حزب سوسیال دمکرات به طور متناقضی به خطر می افتد و روند کار [یعنی جدایی از مردم] را سرعت می بخشد. یکی از ویژگی های این سازمان ها این است که یارانه های دولتی تاکنونی را به نسبت تعداد اعضا دریافت میکردند. [انجمن] جوانان لیبرال که تعداشان زیاد هم نیست، پیشنهاد تغییر سیستم کمک دولتی به این انجمن ها ارائه کرده است. از نظر اینان کمک دولتی نباید ربطی به تعداد اعضاء داشته باشد، بلکه باید براساس درصد رأیی باشد که حزبِ مادر به خود اختصاص می دهد. از اینرو، سیاسیون جوان وعدهی می دهند که وابستگی اقتصادی براساس تعداد اعضا کنار گذاشته خواهد شد. این پیشنهاد از سوی انجمن جوانان لیبرال در صفحه سرمقاله روزنامه اخبار روز مورد تشویق قرار گرفت. آندرس ایساکسون Anders Isaksson می نویسد: «زمان اتحادیه های جوانان به عنوان جنبش های مردمی به پایان رسیده است. این که حزب مادر مسئولیت آن ها را به عهده بگیرد، پاسخی منطقی به توسعه و نیاز جامعه کنونی است».
احزاب بدون اعضا، جنبش های مردمیِ بدون افراد و بحث اجتماعی بدون عقیده مخالف. چه کسی تاجر چنین فسادی است؟
در سال 1993 روابط عمومی شرکت Mongoven, Biscoe & Du-chin فعالان محیط زیست را به چهار گروه تقسیم کرد: رئالیست ها، آرمانگراها، فرصت طلبان و رادیکال ها. برای اینکه مسئله محیط زیستْ قابل مدیریت باشد، مهم بود که شرکت های بزرگ در مورد مصالحه با واقع گرایان مذاکره کنند، ایدهآلگراها را در موقعیت بی ضرر قرار دهند و رادیکال ها را منزوی کنند. دراینصورت، فرصت طلبان از این درخواست پیروی خواهند کرد. اساس استراتژی این بود که پیوند بین جنبش و مردم را بشکنند. پول و منابع شخصی در سازمان های خیریهای محیط زیست و در پردازشِ جنبش های ایدهآلگراتر سرمایه گذاری شده است.
نیکوکاران حرفه ای با تلاش آگاهانه برای گام برداری در سلسله مراتب جامعه به منظور «تاثیرگذاری بر دارندگان قدرت» به دعوتکنندگان لبیک گفتند و توسعه را از بالا در جهت صحیح هدایت کردند. با رسانه های هوشمند و لابی ها در دفاتر دولتی و بورکراسی شرکت ها، محیط زیست نجابت می یابد. [اما] انتقاد به تخریب محیط زیست به سکوت نیانجامید، بلکه در مروری کلی از جامعه ترسیم شد که در آن هر سئوال از نظم حاکم بر جهان را به عنوان بیان عدم واقع گرایی نشان می داد. اکنون سرمایه از نظر ظاهری به طور فزایند ای سبز می شود و عرضه کالاهای جایگزین در حال افزایش است؛ با همهی این احوال، تخریب محیط زیست در سطح جهانی همچنان به سرعت ادامه دارد.
یک سازمان سیاسیْ بدون پیوندهای مستمر در پایین [جامعه] و بدون قدرت مردمیْ در ترس مداوم زندگی میکند، همانگونه که مشاوران روابط عمومی میگویند، «اغین موضوع قابل بحثی نیست». این امر به هوی و هوس رسانه ها وگذار شده و در برابر عوامفریبی مخالفان کاملاً آسیب پذیر است. در ایلات متحده، شرکت های بزرگ در پاسخ به[مسئلهی] حفاظت از محیط زیست که هدف وکلا، سیاستمداران و روشنفکران است، بهطور موفقیتآمیزی گروه های مدنی محلی را بسیج کردهاند. در سوئد، منتقدین اجتماعی که به عنوان کمیته ای برای دستگاه دولتی به کار مشغولاند، هرلحظه با خطر قطع اعتبارات روبرو هستند. روزنامه اخبار روز ازجمله مُبلغ چنین برخوردی از سوی دولت برای پاکسازی عناصر منتقد و دگراندیش است.
افراد و گروه های رادیکال باقیمانده تا زمانی که خود را در انزوا قرار بدهند، همچنان درمانده خواهند ماند. برخی با افکار حق به جانب و بدون در نظر گرفتن نیروی های اجتماعی اطرافشان، درگیر ستیزهجوییْ در حاشیه ها مانده اند. در بنگالور هند در سال 1995 فعالان سیاسیْ رستوران مرغ کنتاکی را به هم ریختند. در گوتنبرگ سال 2001 معترضین جوانِ سیاه پوش با سنگ به رستوران مک دونالد حمله کردند. آیا این هر دو حرکت یکی بود؟ نه، این آکسیون ها خیلی متفاوت بودند. اولی با اِبراز خشم مردمی، جنبش دهقانی را پشت خود داشت. دومی، فقط حریم خصوصی شبه نظامیان را آشکار می کرد، آن ها را از طبقه کارگر که فکر می کردند نمایندهاش بودند، دور کرد و کار تحریککنندگان رئیس پلیس را تسهیل نمود.
من اخیراً با یک روزنامه نگار پاکستانی که درسوئد زندگی می کند صحبتی داشتم. وی براین بود که چپِ سوئد قادر به تولید روزنامه و نشریه هست، اما در سازماندهی جنبش مبارزاتی بسیار ضعیف عمل میکند. همیشه اینگونه نبوده است. قدرت چپ در دهه 68 در رادیکالیسم کلی اش نبود، بلکه تلاش آگاهانهاش در بیرون از [محیط] روشنفکرانه، راه یابی به مدارس و محیط کار و میدان های عمومیِ حاشیه شهرها بود. جنبش حمایت از ویتنام در سوئد زمانی آغاز شد که اعضای نشریه کلارته ماتیاس شولدSköld-Peter Matthis و اوسا هالسترم Åsa Hallström به میدان هوتوری Hötorget در استکهلم رفتند و مسئله ویتنام را به عنوان مسئله مهم جنبش مردمی و کارگری مطرح نمودند.
هنوز هم رشد و توسعه جنبش در محیط کار است که نقش تعیین کننده دارد. زنگ زدگی اتحادیه ها بیش از حد طولانی شده است. زمانی که چیزی جز «قراردادهای با مسئولیت در سطح اروپای خوب» و تجارت عمومیِ بیمه باقی نمانده، اتحادیه ها چیزی بیش از یک پوسته خالی نیستند. آن ها در برابر حملات شرکت های بزرگ و دولت برای حفظ اندک مواضع باقیماندهشان بسیار آسیب پذیرند.
این خود دلیلی برای ما است که به مطالعه خطوط و مواضع کارگران نانواییهای متشکل در اتحادیه بخش نانوایی استکهلم را در مبارزه ای که به عقب نشینی کارفرمایان منجر گردید، بیشتر بپردازیم. بایستی تجربیات این کارگران را در کارهای سیاسی نیز بکار گرفت. [نتیجه اینکه] ما بیش از هر زمانی به جنش هایی نیازمندیم که شایستگی نام جنبش را دارا باشند.
انجمن صلح و داوری هلسینکی سوئد
در سال 2001 ، انجمن صلح و داوری سوئد تقریباً 4900 نفر عضو را گزارش کرده بود. با این حال در طی تماس تلفنی با نمایندگان در حوزه ها و محله ها معلوم شد که اکثر انجمن های وابسته به این کمیته یا تعطیل شدهاند و یا اینکه در حال اضمحلال هستند. بطور تخمینی تنها 15 گروه با 156 عضو فعال وجود خارجی داشتند. گزارش این مسئله در این سایت قابل دستیابی است: www.mikaelnyberg.nu
جدول مربوط بهکمیته سوئدـهلسینکی [که تماماً سوئید است] :کمیته حقوق بشر هلسینکی 99 درصد از بودجه خود را از سوی دولت تأمین میکند. بخش درآمدهای کمیته هلسینکی بطور درصدی از سال 1998 تا 2003:
همانطور که در جدول بالا نشان داده شده است، کمیته هلسینکی سوئد از سال 1998 بیش از 95 درصد فعالیت های خود را با کمک های مالی وزارت امور خارجه، عمدتاً از سیدا برای پروژه هایی در بالکان و اتحاد جماهیر شوروی سابق تأمین کرده است. این کمیته در سال 2000 تا 2001 علاوه بر بودجه معمول هر ساله کمک های مالی از کمیسیون اروپا در جهت «حمایت از رسانه های مستقل در صربستان و مونته نگرو پیش از انتخابات» نیر دریافت کرد.
بافت رهبری این کمیته نمونه بارزی از درهم تنیدگی سازمان های غیردولتی، رسانه ها و قدرت های دولتی است. سخنگوی این کمیته وکیلی به نام پرسی برات Percy Bratt است که قبلاً هدایت انجمن جبهه کلمه را به عهده داشت. تعدادی حقوقدان ازجمله اووه برینگ Ove Bring و گوستاو لیند Gustaf Lind که حول به اصطلاح نوآوری در حقوق ملل کار می کردند، در این کمیته حضور دارند. سه تن دیگرسوئدی که در پروسه فروپاشی یوگسلاوی دست داشتند، بهنامهای بو پلنس Bo Pellnäs (سرهنگ، مذاکره کننده صلح و نماینده سازمان امنیت و همکاری اروپا)، اریک اشتبرگ Eric Östberg (دادستان پیشین لاهه( و یان اف سلین Jan af Sillén )سفیر سابق سوئد در بلگراد) از اعضای بافت رهبری هستند. همچنین باربرو هود وال Barbro Hedvall (سردبیر روزنامه اخبار روز) و آرنه روت ArneRuth (سردبیر سابق اخبار روز) در این کمیته حضور دارند؛ و یکی از جایگزین ها نیز نویسنده روزنامه اخبار روز بود.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه