خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی؛
پیرامون تخیلات یک شبهروشنفکر در بارهی «تشکل مستقل کارگری»
این «حاشیه» با سلیقهی خانم ماجدی جور درنمیآید و پس از چند روز اندیشه «بهوجوه مختلف این شعار»، سرانجام بهاین نتیجه میرسد که از جایگاه یک روشنفکر نقدی بر اینگونه شعارها که «چکیده و جوهر یک خط فکری معین است»، بنویسد. اما نقد خانم ماجدی برخلاف ادعای روشنفکرنهاش ـمتأسفانهـ چنان ابتدایی و غیرعلمی استکه تنها با صفت شبهروشنفکرانه قابل توصیف است و بیشترین کاربرد عملی آن ـنیزـ برانگیختن کارگران سوسیالیست برعلیه اینگونه از روشنفکرنماییهاست.
قبل از اینکه ابتدا بهمتد بررسی شبهروشنفکرانه و سپس بهچند نکتهی سادهانگارانه از نوشتهی خانم ماجدی بپردازم، مقدمتاً لازم بهتوضیح استکه: بنا بهدریافت و برداشت من، شعار «تشکل مستقل کارگری» بهنوعی بیانگر جوهرهی زندگی و تفکر یداله [خسروشاهی] و همچنین نقطهی اشتراک او با بسیاری از فعالین جنبش کارگری (اعم از سوسیالیست و غیرسوسیالیست) بود. شاید دیگر دوستان یداله با این ادعا مخالف باشند، اما من ضمن احترام بههمهی این دوستان و همچنین پرهیز از جدل با آنها، دریافت و برداشت ویژهی خودم را از یداله دارم؛ و اگر یداله هم زنده بود و با این دریافت مخالفت میکرد، دور تازهای از جروبحث را با او شروع میکردم. این دریافتی استکه طی 35 سال دوستی ـو فراز و نشیبهای مکرر با یدالهـ در اندیشه و جان من شکل گرفته و تصور هم نمیکنم که حالا که یداله در میان ما نیست، تغییری در آن بدهم. بههرروی، نظر خودِ یداله در مورد «تشکل مستقل کارگری» چنین بود: «اساسنامهى انجمن ورود روشنفکر را بهجمع ما ممنوع میکرد. بنا بر اساسنامه فقط کسانی که دو سال در ایران کارگر بودند و یا در خارج از كشور با فروش نیروی کار خود امرار معاش میکردند میتوانستند بهعضویت این نهاد درآیند. شعار اولیه ما "زنده باد تشکلات مستقل کارگری" بود. اهداف ما حمایت و پشتیبانی از مبارزات و خواستههای کارگران ایران، رساندن صدای آنها بهکارگران جهان و جلب حمایتهای بینالمللی کارگری از خواستههای آنها، شرکت در مبارزات کارگران کشورهای میزبان، ایجاد صندوق همیاری کارگری، ترجمهی تجربیات مکتوب جنبش کارگری جهان، انتقال آنها بهایران، برگزاری کنفرانسها و جلسات کارگری در کشورهای مختلف برای آشنا کردن سایر کارگران نسبت بهموقعیت کارگران ایران بود. در اکثر کشورها شعباتی دایر کردیم. در این چند سال فعالیت، حمایت بسیاری از اتحادیههای کارگری جهان را در پشتیبانی از خواستهها و مبارزات کارگران در ایران بهدست آوردهایم و جنبش کارگری ایران را که براى کارگران سایر کشورها ناشناخته بود، بهآنها شناساندهایم. در چند سال اول مورد بیمهری بعضی از احزاب و سازمانهاى چپ ايرانى در خارج از كشور بوديم. آنها ما را ناسیونالیست، رفرمیست، عقب مانده و جهان سومی قلمداد میکردند. بهمرور زمان، اکثر آنها تشکلهایی در حمایت از کارگران ایران بهراه انداختند و شعار "زنده باد تشکل مستقل کارگری" را که قبلاً عقب مانده قلمداد میکردند، سرلوحهى کار خود قرار دادند. در سال ١٩٩٨ (١٣٧٧) بهخاطر اختلافات نظری و همچنین جدا شدن کارگران متشکل در احزاب چپ از جمع ما، تصمیم گرفتیم تشکل دیگری بهوجود آوريم. اواخر سال 1999 (١٣٧٨) تعداد زيادى از فعالین جنبش کارگری ایران در خارج از کشور در کنفرانسی در لندن گرد آمدند. در طی سه روز کنفرانس تشکل بنیاد کار سامان داده شد. در این تشکل فراگرایشی، دیگر ممنوعیتی برای عضویت وجود نداشت و تمامی فعالین جنبش کارگری ایران میتوانستند در این حرکت سهیم باشند.» [تأکید از من است]، (برگرفته از گفتگویی از یداله در مجموعهی «گریز ناگزیر»، با عنوان «برما چه گذشته» که توسط او نیز ویرایش شده است).
1ـ متد بررسی و شیوهی استنتاج خانم آذر ماجدی:
خانم ماجدی پس از چند قیاس صوری در رابطه با تشکل مستقل کارگری (البته بهسبک دروس دبیرستانی)، سرانجام حکم میکند که «اما این شعار خواهان استقلال از احزاب بورژوایی نیز نیست. احزاب چپ و کمونیست مد نظر این شعار و خواست است!». بنابراین، هرکسکه شعار تشکل مستقل کارگری را در نظر یا عمل قبول داشته باشد، بهجای استقلال از دولت جمهوری اسلامی و احزاب بورژوایی، طالب استقلال و «طلاق» از «احزاب چپ و کمونیست» است و بهزعم خانم ماجدی کمابیش ضدکمونیست؟! بهدلیل اینگونه گستاخیهای سادهلوحانه استکه کمی بالاتر نوشتم: ادعای روشنفکرانهی خانم ماجدی تنها با صفت شبهروشنفکرانه قابل توصیف است. چراکه سادهترین خاصهی روشنفکری [توجه! هنوز بهروشنفکر انقلابی نرسیدهایم] استدلال و نتیجهگیری براساس شواهد، فاکتها، سوابق و مناسبات شکلدهندهی یک نسبت مادی است و روشنفکران (بهمعنی روشنگرانهاش) ابایی از این ندارند که در پروسهی تحقیق، دریافت خود را از یک نسبت دگرگون کنند و حتی تا دگرگونی مبادی فکری خود نیز پیش بروند؛ اما فناتیسیسمِ شبهروشنفکرانه با تصوری ماقبل تجربی و خرافی بهنسبتها و پدیدهها نزدیک میشود تا موجودیت «خود» را در ذهنیت خویش بهتثبیتی دوباره برساند.
خانم ماجدی بهجای تحقیق در مورد چرایی و چگونگی پیدایش شعار «تشکل مستقل کارگری» و بدون توجه بهاینکه برداشتهای گوناگونی میتواند از این شعار وجود داشته باشد، حکمی را صادر میکند که فاقد هرگونه مقدمات تجربی، محققانه یا حتی مقایسهای است. او ـدر واقعـ «پس از کمی فکر»، یعنی در دستگاه قیاسات ذهن سادهی خویش استکه حکم میکند: شعار تشکل مستقل کارگری «قصد طرح مطالبه استقلال از دولت را ندارد» و «خواهان استقلال از احزاب بورژوایی نیز نیست. احزاب چپ و کمونیست مد نظر این شعار و خواست است!». اگر این حکم براساس حدس و گمانهای ذهنی و پیشداورهای صرفاً تشکیلاتیـفرقهای صادر نشده بود؛ میبایست مقدمات و فاکتورهای قابل بیان و مشاهدهای را میداشت که خانم ماجدی ناگزیر از اشاره بهآنها بود؛ اما در نوشتهی خانم ماجدی جای همهی این مقدمات و مناسبات و شواهد را فقط «کمی فکر» و احکامی گرفته که فاقد هرگونه استدلال عقلانی یا حتی مقایسهی تجربی است. این شیوهی دیرینهی «حزب کمونیست کارگری»، همانند «خانوادهی مقدس» استکه زمانی بهیکی از نمایندگان خردهبورژوازی خارج از کشوری و چپ تبدیل شد؛ و هماینک در گامی «فراتر» میکوشد که بخشهایی از بورژوازی چپ را نمایندگی کند: هر آنکس با ما نیست، ناگزیر برماست و باید با تمام قوا بر او تاخت!
متأسفانه این «خانوادهی مقدس» نفی ولایت فقیه نظام جمهوری اسلامی را در اثبات ولایت و نظام کمونیسم بهاصطلاح کارگری میبیند و آنقدر در پیلهی ناگشودنی خویش جا خوش کرده که حتی رایحهی سازمانیابی مستقل و طبقاتی و انقلابی کارگران هم بههراساش میافکند.
گرچه با نگاهی عیبجویانه ـهمیشهـ این احتمال (و حتی امکان) وجود دارد که در روند پیدایش پیچیدهترین و رادیکالترین رویکردهای مربوط بهمبارزه طبقاتی بعضی از پدیدههای گذرایی را یافت که با کلیت آن روند ناهمخوان یا حتی پارادوکساند؛ و گرچه میتوان با ذرهبین بهدنبال معدود افراد بریده یا عقبافتاهای گشتکه شعار تشکل مستقل کارگری را بهمعنای نقنق برعلیه سازمانیابی حزبی، انقلابی و کمونیستی کارگران میفهمدیدند؛ اما حقیقت [البته با کنار گذاشتن شیوهای که بهجای نگاه بهطفل تولد یافته بهزیر دامن خونی مادر نگاه میکند] این استکه شعار تشکل مستقل کارگری قبل از هرچیز تاکتیک مناسب و نسبتاً کمهزینهتری برای سازمانیابی تودههای کارگر در مقابله با شوراهای اسلامیکار و «خانهکارگر» بوده است، که بهطور پوشیدهای بر استقلال از دولت جمهوری اسلامی نیز اِشعار دارد. این شعار در دایرهای محدودتر و بههمان نسبت عمیقتر، نزد بسیاری از فعالین سوسیالیست جنبش کارگری برجدایی سیاسی از چپ بورژوایی و خردهبورژوایی و پای میفشارد که حزب توده، سازمان اکثریت و مانند آن جلودارش بودهاند و دیگر جریانات (مانند حزب کمونیست کارگری، نئوتودهایستها و...) روایت بهاصطلاح جدیدتری از آن را بهنمایش میگذاشتهاند. بالاخره، این شعار نزد برخی از فعالین جنبش کمونیستیـکارگری (اعم از کارگر یا روشنفکر انقلابی) برسازمانیابی همهجانبهی کارگران از تشکلهای تودهای و حزبیـکمونیستی گرفته تا تشکل در دولت بهمثابهی دیکتاتوری پرولتاریا اشعار دارد که مقدمهی ضروری الغای کار مزدی، مالکیت خصوصی و دولت است. این دریافتی استکه من نیز از شعار «تشکل مستقل کارگری» دارم. بههرحال تا آنجاکه شنیده، خوانده یا شاهد بودهایم؛ نوشته یا بحث قابل توجه، منسجم یا مداومی که بر ضدیت شعار «تشکل مستقل کارگری» با روشنفکران انقلابی دلالت داشته باشد و «طلاق از حزبیت کمونیستی بطورکلی» را القا کند، وجود ندارد. این وظیفهی خانم ماجدی و امثالهم استکه چنین اسنادی را در اختیار همهی آزادیخواهان و برابریطلبان بگذارند تا از زیر بار اتهام نشر افکار و ایدههای دروغین خلاصی یابند.
2ـ تبیین خردهبورژوایی از «مارکسیسم»، «کارگر» و «روشنفکر انقلابی»
این حکم که «بنا بتعریف کمونیسم مدافع همیشگی و راستین رهایی طبقه کارگر است»، منهای ظاهر فریبندهاش، اما غلط و بورژوایی است. بهبیان دیگر، این تعریفی استکه روشنفکران خردهبورژوا ازجنبش طبقاتیـاجتماعیـتاریخی طبقه کارگر ارائه میدهند تا ضمن استفاده از بازوی اجرایی کارگران عاصی، بورژوازی را بهراسانند و از او امتیاز بگیرند. و در آن هنگام که بورژوازی در وضعیتی از توازن قوا باشد که تن بهاین بازی ندهد و بهشمشیر دست ببرد، با جابهجایی صحنهی «نبرد»، خردهبورژواها برای چکمهلیسی بورژوازی بهصف میایستند و کارگران بازیخورده در مقابل جوخههای اعدام بهصف میشوند. بههرروی، «کمونیسمِ مدافع همیشگی و راستین رهایی طبقه کارگر»، میبایست قدرتی فراتر از طبقهکارگر داشته باشد تا بتواند «همیشه» از منافع این طبقه دفاع کند. در خوشبینانهترین برآورد محتمل، چنین کمونیسمی از همان آغاز رؤیای ناگفتهای را در سر میپروراند که اگر هم برفرض محال بهقدرت برسد، نتیجهاش جز یک جامعهی طبقاتی دیگر نخواهد بود.
بههرروی، جنبش کمونیستی ـیا بنا بهاختصار کلام: کمونیسمـ هیچگاه نمیتواند فراتر از قدرت همبسته و آگاهانهی طبقاتیـاجتماعیـتاریخی طبقهکارگر باشد و دریافتِ تئوریک این همبستگی آگاهانه و طبقاتی ـنیزـ مشروط بهدرجهای از فعلیت مبارزاتی و کمونیستی طبقهکارگر است. گرچه همواره این احتمال وجود دارد که تئوری بتواند حتی یکیـدو گام از مبارزات فیالحال موجودِ کارگران فراتر برود، اما عینیت این تئوری فراتر نیز بهچند و چون مبارزهی کارگران برعلیه صاحبان سرمایه و نظام سرمایهداری مشروط است. بهعبارتی میتوان گفتکه جنبش کمونیستی، جنبش طبقاتی تودههای کارگر استکه بهروند تاریخی خویش آگاهی یافتهاند؛ و آغاز دریافت این روند تاریخی در هربرهه و مقطعی از نظام سرمایهداری ـنیزـ آغاز پیدایش و تولد نسل جدیدی ازروشنفکران انقلابی است.
از ویژگیهای خانم آذر ماجدی (بهقول خودش) یکی هم این استکه در مراسم خاکسپاری یداله خسروشاهی یکبار دیگر «مهر “روشنفکر” [را «بمعنای انسانی منورالفکر، با سواد، تئوریک، خوش فکر»] بر پیشانی» خود احساس میکند؛ و ضمناً «پس از آشنایی و درک مسائل نظری و مقولات تئوریک کمونیسم کارگری» بهاین مسئله پی میبرد که تبیینهای نظری و پرسشگونهی دوران جوانیاش در مورد رابطهی کارگر و روشنفکر «چقدر عمیق بوده است»! بنابراین، دریافت کنونی خانم ماجدی از روابط و مناسبات طبقاتی و همچنین رابطهی روشنفکران انقلابی و فعالین جنبش کارگری ربط چندانی بهآموختههای تئوریک او از «کمونیسم کارگری» و تجربههای 30 سال گذشتهاش ندارد و دانستههای وی ـدر واقعـ بهطور لمی و پیشاپراتیک در باطن یا ضمیر ناخودآگاه او حضور داشته که گذر زمان فقط عمق آنها را نشان داده است! بههرروی، اگر سی سال پیش آن سؤالات واقعاً برای خانم ماجدی مطرح بود، او الزاماً میبایست یک گام دیگر برمیداشت و بهتحقیق و استدلال و تفکر جدی روی میآورد تا وارد جهان روشنفکری میشد. آنگاه بهاین وضع دچار نمیشد که بعد از سی سال درجا زدن در ایستگاه پیشاروشنفکری با «کمی فکر» کردن پاسخ سؤالات خود را دریابد و در وضعیتی قرار بگیرد که تنها با عنوان شبهروشنفکر قابل توصیف است.
منهای صحت و سقم این ادعا که آیا «دو قطبی “کارگرـروشنفکر”» ازجمله مقولاتی بود «که در دهه ۵۰ و ۶۰ شمسی در میان جنبش چپ بسیار مورد بحث و جدل بود»؛ و صرفنظر از تعریف عامیانهای که خانم ماجدی از روشنفکر و روشنفکری ارائه میکند؛ اما شیوهی برخورد و روش تقرب او بهموضوع مورد ادعا، شباهتهای زیادی بهمقولات و جزوات ساده شدهای دارد که برای آموزش اسلامی جوانترها از کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، نوشتهی مرتضی مطهری، پردازش میشود. بااینهمه، اما حقیقت این استکه «دو قطبی “کارگرـروشنفکر”» ـمتأسفانهـ بههیچوجه مسئلهای نبود که «در دهه ۵۰ و ۶۰ شمسی در میان جنبش چپ بسیار مورد بحث و جدل» باشد. اگر چنین بود، ضمن اینکه دیگران هم از آن خبر داشتند، آثار مکتوب و متعددی نیز در این زمینه وجود داشت که هماینک قابل بررسی بودند!؟ بنابراین، ادعای خانم ماجدی از دو حالت مفروض خارج نیست. یا وی بهجعل تاریخ دست میزند تا شعار «تشکل مستقل کارگری» را در همهی ابعاد آن زیر ضرب بگیرد؛ ویا اگر در این زمینه واقعاً خاطراتی هم داشته باشد، بهآن محفلی برمیگردد که او در سال 57 بهجای خورشید راستین مبارزهی کار برعلیه سرمایه، بهگرد آن میچرخید. تعمیم این هردو حالت مفروض، نشان از خودشیفتگی و تسری «خود» بههمهی عرصههای زندگی دارد که یکی از خاصههای ولایتگونهی روشنفکران خردهبورژوا در ایران است و ربطی هم بهروشنفکران انقلابی (از صبغهی مارکس و لنین و مانند آنها) ندارد.
اگر موجودیت کارگر و روشنفکر (بهمعنای عام) نباید «عمیقتر و ریشهایتر از موقعیت کنونی فرد در مناسبات اقتصادی»اش باشد؛ اگر «کارگران» فروشندهی نیرویکار خویشاند و چنین رابطهای با تولید اجتماعی تبعاتی در همهی عرصههای زندگی دارد و «روشنفکران»[توجه: هنوز بهروشنفکر انقلابی نرسیدهایم] هرچه باشند، اما فروشندهی نیرویکار خویش نیستند و تبعات رابطهی آنها با تولید اجتماعی بهگونهای نیست که کارگران در معرض آن قرار میگیرند؛ پس، شکلگیری «دو قطبی “کارگرـروشنفکر”» بهعنوان زیرمجموعه و تابع ناگزیری از «دوقطبی کارـسرمایه» حاکی از رشد آگاهی طبقاتی در درون طبقهکارگر استکه کمابیش با گسترش سازمانیابی طبقاتی تودههای کارگر نیز همراه است. اما چپ دههی 50 و 60 علیرغم همهی آرمانگراییهایی که داشت و با همهی تاوانهایی که در مبارزه با رژیم شاه و جمهوری اسلامی داد، هنوز تا بهاین اندازه انسجام سازمانی و کمونیستی نداشت که بتواند گفتمان «دو قطبی “کارگرـروشنفکر”» را بهعنوان زیرمجموعه و تابعی از «دوقطبی کارـسرمایه» در میان تودههای طبقهکارگر بگستراند و از پس چنین گسترشی خودرا از وجه عام روشنفکر در «دو قطبی “کارگرـروشنفکر”» بهروشنفکر انقلابی نفی کند و در این رفع اجتماعی امکان ایجاد رفیقانهترین رابطهی متصور بین کارگران و روشنفکران انقلابی را در جامعهی سرمایهداری بهاثبات برساند. بههرصورت، تحقق روشنفکر انقلابی مشروط بهعمل انقلابی، کمونیستی و سازماندهنده در میان تودههای کارگر است و این مهم نه تنها با جاروجنجال و معرفی مدونا بهعنوان یکی از سمبلهای مدرنیسم مادیت نمیگیرد، بلکه ضدیتِ کیلویی با شعار «تشکل مستقل کارگری» نیز نتیجهای جز تخریب جوهرهی زیباییآفرین روشنفکران انقلابی نخواهد داشت. در سایه استفاده از همین شیوهها و مفاهیم استکه «“روشنفکر” همواره روشنفکر و کارگر هم همیشه کارگر» خواهد بود.
بههرصورت، تا همینجا میتوان چنین نتیجه گرفتکه خانم آذر ماجدی هرچه بداند، اما این را نمیداند که «انسانی منورالفکر، با سواد، تئوریک، خوش فکر» تعریفی عامیانه و در واقع بازاری از روشنفکر انقلابی و انسانهایی استکه در نظر و عمل همراستا و همگام با روند تاریخی طبقهکارگر بودهاند؛ ارتباط ارگانیک و نقادانه با فعالین جنبش کارگری داشتهاند؛ و در این همراستایی نقادانه، وحدت ذاتی وجود اجتماعی خویش با طبقهکارگر را نه تنها برای کارگران، بلکه برای همهی بشریت بهاثبات رساندهاند. چهرهی بارز این روشنفکران انقلابی مارکس استکه همهی کارگران نسبتاً آگاه و متشکل در ایران احترام ویژهای برای او قائلاند.
ظاهراً در گفتگوییکه خانم ماجدی با یکی از شرکتکنندگان در مراسم خاکسپاری یداله داشته، شخص مزبور ابتدا ادعا میکند که «کارگران باید [در همهی عرصهها] خودشان و جدا از روشنفکران باشند» که البته بعداً از خانم ماجدی پوزش میخواهد «که سوءتفاهم شده است». اما نکتهی جالب در این گفتگوی دوستانه این استکه خانم ماجدی اظهار میدارد که «“خوب روشن است که تشکلات تودهای کارگران باید فقط شامل کارگران باشد، اما طبقه کارگر بدون حزباش نمیتواند خود را رها کند.”». در مقابل این اظهار نظر خانم ماجدی باید گفت که: اولاًـ او بهگفتهی خودش باور ندارد و برای خالی نبودن عریضه چنین میگوید؛ چراکه اگر چنین باوری داشت، در مورد شکل و عنوان و چگونگی تشکل تودهای سکوت میکرد و چند سطر پایینتر نمینوشت «ما همواره بر تشکیل مجمع عمومی بعنوان ظرف پایهای هرتشکل تودهای کارگری تاکید داشتهایم» یا «شوراهای کارگری در تقابل با اتحادیه یا سندیکا آلترناتیو کمونیسم کارگری برای تشکلات تودهای است». کسی که حقیقتاً بدین باور استکه کارگران نیز میتوانند بهظرفیت روشنفکران انقلابی دست یابند و در این مورد در جوانیاش میپرسید که «مگر کارگران نمیتوانند روشنفکر باشند؟» و پس از 30 سال بهاین نتیجه میرسد که سؤالاش «چقدر عمیق بوده است»، میبایست چگونگی و ظرف تشکلیابی کارگران را بهخودِ آنها واگذار میکرد و در مقابله با سندیکای شرکت واحد و هفتتپه در پشت مقولهی تقابل سندیکا و شورا سنگر نمیگرفت!؟ دوماًـ این حکم که «تشکلات تودهای کارگران باید فقط شامل کارگران باشد» فینفسه (یعنی منهای جنبهی نمایشی و کارگر کارگریاش) غلط است؛ چراکه این خطکشی نمایشی و فریبنده میتواند بهگرایش صرفاً آنتیتزی (یعنی: کارگری کارگری) در جنبش کارگری دامن بزند که اغلب با ژست احزاب چپ و اسماً کارگری ـاما در واقع بورژواییـ همسو شدهاند. سوماًـ سازمان یا حزبی که نتواند در امر سازمانیابی طبقاتی و تودهای کارگران در جایگاهی همسو و در عینحال تدارکاتی و نقاد قرار بگیرد، و با تکیه بهشعار «تشکلات تودهای کارگران باید فقط شامل کارگران باشد» بین سازمانیابی سیاسی و اقتصادی تودههای کارگر فاصلهگذاری اکونومیستی بکند، از همان نخستین ابراز وجودش بهعنوان حزب یا سازمان، جانب نظام سرمایهداری را گرفته و بهزبان سیاست فریاد زده است که وضعیت کارگری و فروشندگی نیرویکار باید جاودانه باشد. پراتیک مارکس در مورد بینالملل اول و بلشویکها در مورد اتحادیههای کارگری نمونههای درسآموزی برای جنبش کارگریـکمونیستی در ایران و جهان است. بههرروی، تروتسکی هم در سال 1905 و هم در سال 1917 بدون «کارت کارگری» بهریاست شوراها انتخاب شد؛ و برخلاف نظر خانم ماجدی عملاً ثابت کرد که «برای عضویت در تشکلات تودهای، در شورا و مجمع عمومی کارت کارگری لازم» نیست.
خانم آذر ماجدی در ادامهی نوشتهاش در مضرات شعار «تشکل مستقل کارگری» مینویسد: «بسیاری از پیروان این بینش و خط فکری با نیت خیر آغاز میکنند اما باید گفت که دوستی شان کمی به “دوستی خاله خرسه” شباهت دارد. اینها حتی زمانیکه از سوسیالیسم صحبت میکنند، سوسیالیسم را مناسباتی میدانند که تحت آن کارگر اراده خود را حاکم میکند، نه آنکه سوسیالیسم طبقات را از میان میبرد. این وجه رهایی بخش سوسیالیسم نزد آنها جای برجستهای ندارد». تازه در اینجا و در این فرمولبندی استکه قصد واقعی خانم ماجدی روشن میشود. صرفنظر از عبارت «“دوستی خاله خرسه”» که برای تلطیف تهاجمی بسیار سنگین در این جملهها جاسازی شده است، اگر واژهی «کارگر» در این نقل قول اشاره به«طبقهی کارگر» داشته باشد، که علیالاصول چنین است؛ آنگاه میتوان گفتکه آری، سوسیالیسم بهمثابهی روند آگاهانهی گذار بهکمونیسمِ رهاییبخش و انسانی دقیقاً عبارت از جامعهای استکه «تحت آن کارگر اراده خود را حاکم میکند» و با تشکل خویش در دولت، مدیریت نوین و همهجانبهای را بهنام دیکتاتوری پرولتاریا میسازد که یکی از پروسههای ناگزیر روند گذار بهجامعهی کمونیستی و انسانی است. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که همهی جاروجنجال برسر «شعار مستقل کارگری» و عبارتپردازیهایی مانند «کمونیسم کارگری»، «کمونیسم مارکسی»، «کمونیسم روسی و یک رگه دیگر از کمونیسم بورژوایی»، «از حیض انتفاع»[!!؟] افتادن کارگر و سرمایهدار و غیره فقط برای این بوده استکه تحقق و تشکل ارادهی طبقاتی کارگران بهعنوان دیکتاتوری پرولتاریا بهجای ملاخور، روشنفکرخور شود. گرچه این شیوهی روشنفکرخوری از حواریون «خانوادهی مقدسی» که انتخاب خاتمی در 12 سال پیش را نشانهی سقوط جمهوری اسلامی میدانستند و شرط دهشاهی بهسیشاهی هم میبستند که این سقوط حتی یک سال هم طول نخواهد کشید، بعید نیست؛ اما واقعیت این استکه در پس این شامورتی بازی «وجه رهایی بخش سوسیالیسم» و روشنفکرخور کردن دیکتاتوری پرولتاریا یک ترفند سیاسی فیالحال موجود هم وجود دارد. این ترفند چیزی جز این نیست که این عالیجنابان بنا بر صبغه و ذات خردهبورژوایی خویش بهدنبال یک جنبش دست راستی افتادهاند و برای سهمبری در این جنبش (بهویژه پس از عقبنشینی بخش وسیعی از بدنهی خردهبورژوایی و رهبری معنوی و بورژواییاش) نیاز بهاین دارند که کارگران را بهعصیان بکشند و توسط بازوی اجرایی آنها زیر بال و پر این جنبش شکست خورده و دست راستی را بگیرند تا اگر اتفاقی افتاد سرشان بیکلاه نماند.
بنابراین، این جماعت و دیگر همپالگیهای منفرد و متشکلشان چارهای جر این ندارند که آنقدر از سروکلهی مارکسیسم و سوسیالیسم بزنند تا بهمذاق خردهبورژوازی تازه بهدوران رسیده و عصیانی تهراننشین خوشآیند باشد. روشنفکرخور کردن «دیکتاتوری پرولتاریا» با این اسم رمز که آنها «سوسیالیسم را مناسباتی میدانند که تحت آن کارگر اراده خود را حاکم میکند»، از مصدایق بارز این خوش خدمتی خردهبورژوایی و سادهلوحانه است.
اما کنه حقیقت این استکه این جماعت بههیچیک از گفتههای خودشان هم باور ندارند؛ و گرنه با این باور و شعار که «جمهورى اسلامى در سراشیب سقوط دست و پا ميزند٬ وقت آنست که کارشان را تمام کنيم!»[اطلاعیه حزب اتحاد کمونیسم کارگری، 27 دسامبر 2009؛ و همچنین صدها اطلاعیه احزاب کمونیست کارگری در تمام سالهای اصلاحات و پسااصلاحات] بهجای لم دادن برصندلی حزب بهاصطلاح کمونیستی در اروپا و آمریکا، بهایران برمیگشتند تا در کنار همان مردمی که در کار انقلاباند، کار جمهوری اسلامی را تمام میکردند.
بههرروی، از تفکر که بگذریم، تخیلات احزاب و افرادی از این دست، درعین عامیانهگرایی و کممایهگی، بهطور بسیار نازلی هم التقاطی است. برای مثال، از یک طرف بهاین اصل منشویکی اعتقاد دارند که «برای عضویت در حزب کمونیستی کارگری، تنها شرط، تعلق[بهمعنی دلبستگی داشتن، نه تعهد پراتیک و سازمانی] بهکمونیسم و اردوی آزادیخواهی و برابریطلبی است»؛ و از طرف دیگر، این اعتقاد آنارشیستی را در دستور «کار» دارند که «شوراهای کارگری در تقابل با اتحادیه یا سندیکا آلترناتیو کمونیسم کارگری برای تشکلات تودهای است»[تأکید از من است]. درواقع، اینها حزبشان را در تقابل با احزاب دیگر چپ تعریف میکنند؛ و تشکیلات تودهایشان هم در تقابل با تشکلهای تودهای نوع دیگر. در این نشئهی شبهروشنفکری فقط فراموش میشود که هم حزب کمونیستی و هم تشکلات تودهای کارگران برای تقابل با بورژوازی شکل میگیرد و نه تقابل با تشکلها و گرایشهای درون طبقهکارگر. حزب و تشکلی که انواع کمونیسم کارگری و سوسیالیسم کارگری بهدنبال آن هستند ـدر واقع امرـ در قالب تقابل با «تشکل مستقل کارگری» و «سندیکا» و «اتحادیه»، تقابل با استقلال طبقهکارگر را هدف قرار میدهد.
گرچه در مورد نوشتهی خانم آذر ماجدی و حزب متبوعاش در یک تحلیل مجموعهشناسانه و جامع بسیار میتوان نوشت؛ اما خوانندهی هوشیار و اندکی آشنا بهمبانی مارکسیستی از بررسی همین چند نکته و پدیده هم میتواند حدیث مجموعهی اینگونه از احزاب «کمونیست» را بخواند.
عباس فرد ـ لاهه ـ 14 مارس 2010 (23 اسفند 1388)
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهفتم
.... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنهاش را بهعقب تکیه داد دو دستش را بهلبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم بهصورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت بهمیلههای پنجره خورد و شکست و خون بهداخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینیام بهشدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم بهسر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافهی بهسرعت تغییر یافتهی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد بهفحش دادن بهزندانبان. ماشین راه افتاد و بهسرعت بهزندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد بهاطاق ساقی بردند.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموششم
یک روز وسطهای روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همهی سربازجوها بهترتیب سلسلهمراتب وارد اتاق شدند. در آستانهی در کنار هم ایستادند. سر دستهشان حسینزاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کتوشلوار و کراوات و کفشهای براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضیها که وسط اتاق راه میرفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، بهسرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوششم
بههرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با همسلولیها از آنجا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلولها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو میگفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بستهای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکرههای ثابت آهنی از فضای آزاد جدا میشد، که نور کمی را به داخل اجازه میداد و مانع دید مناسب بیرون هم بود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستوپنجم
روزی یک سرباز یا مأمور جوانی با کیسه ای از لوازم اصلاح (ماشین و شانه و...) به سلول ها می رفت، به سلول ما که رسید، خواستم که سرم را از ته بتراشد. چند جای زخم در سرم، هنوز خوب نشده بود. همین زخم ها برای تراشیدن مو مشکل ایجاد می کرد.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه