این یک بیانیهی کارگری نیست!
این صحیح است که طبقهای که به حکم شرایط مادی و نیروی متشکلش انقلابی است در لحظهی انقلاب نمایندهی منافع کلیت جامعهای است که خود آمادهی انقلاب است، به این معنا که طبقهی انقلابی در لحظهی انقلاب منافع و خواستهای بخش عمدهی ستمدیدگان جامعه را در برنامهی خود میگنجاند و مؤتلفینش را متقاعد میکند که تنها اوست که میتواند منافع و خواستهای آنان را تأمین کند. اما طبقهی انقلابی میتواند چنین کند تنها آنگاه که نیروی متشکلش و شرایط مادی جامعه برای رهبری او کافی و آماده باشد.
این یک بیانیهی کارگری نیست!
پیرامون بیانیهی 9 تشکل کارگری با عنوان «تداوم مرگ با ویروس کرونا در ایران»
نوشتهی: جلال اعتمادزاده
خوانندهی محترم! موضوع از این قرار است که چند شب پیش بیانیهی 9 تشکل کارگری با عنوان «تداوم مرگ با ویروس کرونا» را در تلگرام خواندم و بعد دربارهی اخبار و دانستههایم از جهان دچار تردید شدم. بیانیه اینطور میگفت که «تاکنون در جهان صدها میلیون نفر واکسینه شدهاند» و میگفت: «در شرایط امروز، با توجه به همه دستآوردهای بشر متمدن و امکانات و ظرفیتهای کشور، غلبه بر همهگیری کرونا و دسترسی به زندگی سالم و شاد و مرفه امکان پذیر است».
اولی را شاید میتوانستم قبول کنم. به هر حال بعد از یکسال و نیم، با وجود شرکتهای بزرگ داروسازی و سایر «دستآوردهای بشر متمدن»، باید انتظار داشت که اقلاً اکثریت جمعیت کشورهای اروپایی و امریکا واکسینه شده باشند، که میشود همان «صدها میلیون نفر». اما دومی را ابداً نمیتوانستم بپذیرم: این که در جهانی که میشناسم دسترسی به زندگی سالم و شاد و مرفه برای همگان امکانپذیر است و مشکل تنها در سیاست دولت ایران دربارهی کروناست. میدانستم که در ایران کارگرانی هستند که در شیفت 12 ساعته اجازهی غذا خوردن ندارند و در یونان کارگران و بازنشستگان به خاطر بدهی دولتشان به بانکهای اروپایی خانهخراب شدهاند، میدانستم که پلیس در امریکا سیاهپوستان را دستبسته خفه میکند و در فرانسه به چشم بازنشستگان و کارگران معترض شلیک میکند، در چین کارگران کمپانیهای چینی-امریکایی زیر فشار خردکنندهی کار خودکشی میکنند و در اوکراین فاشیستهای تحت حمایت دولت کمونیستها را زندهزنده میسوزانند، و اینها هیچکدام ربطی به کرونا و دولت ایران نداشت. همینطور میدانستم که بعضی از کارگرانی که این بیانیه را امضاء کردهاند، دنیا را گشتهاند و با کارگرانی از دیگر کشورها آشنا هستند که آنها هم هنوز برای «دسترسی به یک زندگی سالم و شاد و مرفه» مبارزه میکنند و در نتیجه باید بدانند که مبارزهی کارگران یکی است و در همه جای جهان در جریان است، و تعجبم بیشتر میشد.
بعد قدری در آمار و اخبار دربارهی واکسیناسیون کرونا جستجو کردم تا ببینم واکسیناسیون در جهان چطور پیش رفته؟ منابع به اصطلاح معتبر هر کدام ارقام و آمار متفاوتی اعلام میکنند. تنها عددی که در همهی منابع یکسان است، تعداد دوزهای واکسن تولید شده است: حدود 1.1 میلیارد دوز که برای واکسیناسیون حدوداً 15 درصد از جمعیت جهان کافی است، اما تعداد افرادی که تاکنون به طور کامل واکسینه شدهاند (یعنی دو نوبت واکسن دریافت کردهاند) هنوز به 300 میلیون نفر نرسیده است. فکر میکنید با سرعت فعلی واکسیناسیون، واکسینه کردن 60 درصد جمعیت کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری تا کی تمام خواهد شد؟ دستکم تا آخر سال جاری میلادی یعنی تا زمستان 1400. برای کشورهای کمدرآمد که تولیدکنندهی واکسن نیستند، کار واکسیناسیون تا سال 1402 طول خواهد کشید. بنابراین این ادعا که در جهان «صدها میلیون نفر تاکنون واکسینه شدهاند» دروغ است. دعوای من بر سر مقایسهی عملکرد دولت سرمایهداری ایران و دیگر دولتهای سرمایهداری نیست، قصد هم ندارم که با نشان دادن افتضاحات و ستمکاریهای یکی، آن دیگری را تبرئه کنم و به چشم کارگران خاک بپاشم. اتفاقاً فکر میکنم یکی از خطاهای اساسی بیانیهی تشکلهای کارگری در همین نوع برخورد است: بیانیه «درختِ» دولت ایران را میبیند و این درخت آنقدر چشمش را پر کرده که «جنگلِ» جهان سرمایهداری را نمیبیند.[i]
تلاش میکنم به اختصار خطاهای اساسی این بیانیه را بشمارم.
- بحرانهای اقتصادی آیینهی تمامنمای تناقضات شیوهی تولید سرمایهداری هستند و همهگیری کرونا در بیرون ریختن تناقضها و نارساییهای سرمایهداری هیچ از یک بحران اقتصادی کم نداشت.
از همان روزهای اول معلوم شد سیستم بهداشت و درمان قریب به اتفاق جوامع سرمایهداری آمادهی مقابله با چنین همهگیریای نیست[ii]. در امریکا تعداد دستگاههای کمک تنفسی (ونتیلاتور) حتی کفاف یک دهم بیماران را نمیداد. در ایران تختهای بیمارستانی دولتی برای بستری بیماران ناکافی بود و بیمارستانهای خصوصی حاضر به پذیرش بیماران کرونایی نبودند. در انگلستان پرستاران به جای لباس محافظ از پلاستیک زباله استفاده میکردند. در اسپانیا و ایتالیا دولتها به شکل اضطراری و «موقت» مدیریت بیمارستانهای خصوصی را در دست گرفتند تا فقط بتوانند بیماران جدید را بستری کنند. معلوم شد نظام تولید سرمایهداری که برای فتح کرهی مریخ خیز برداشته و هر سال چند ده میلیون دستگاه موبایل 1000 دلاری تولید میکند، نمیتواند به اندازهی کافی کیت تست و ماسک و ونتیلاتور تولید کند و در نتیجه دولتهای متشخص و محترمش ناچارند محمولههای ماسک و کیت تست دولتهای دیگر را در میانهی راه بدزدند[iii]. همچنین معلوم شد که شالوده و بنیان حیات اجتماعی به کار و زحمت طبقهی کارگر وابسته است: مدارس و دانشگاهها، ادارات و موسسات کذایی میتوانستند تعطیل باشند یا با یک سوم نفرات کار کنند، اما با تعطیلی کارخانهها و واحدهای تولیدی جامعه دچار بحران و قحطی میشد.
به این موارد دهها نشانهی دیگر را میتوان اضافه کرد تا تصویری ابتدایی از وضعیت کنونی جهان به دست آورد. رشتهای که وضعیت همهگیری کرونا در همهی جوامع سرمایهداری را به یکدیگر پیوند میدهد -تناقضها و تضادهایی که در ایران و هند و برزیل و امریکا به یکسان دیده میشود- اولین سرنخی است که طبقهی کارگر باید دنبال کند تا بتواند از طریق مواجهه با همهگیری کرونا همزمان شیوهی تولید سرمایهداری را به عنوان بنیان نظم حاکم بر جهان و خود را به عنوان عامل اصلی برانداختن این نظم شناسایی کند. پیگیری این شباهتهاست که معلوم میکند در جوامع مختلف (به جز معدود کشورهایی با بعضی نشانههای سوسیالیستی چون کوبا) برخورد با همهگیری کرونا به یکسان تابع ضرورتهای اقتصادی و سیاسی سرمایهداری است و افتضاحات دولتهای سرمایهداری در کنترل این همهگیری بازتاب هرج و مرج ذاتی و استثمارگری سرمایه است.
- اما تشکلهای کارگری در همان ابتدا میان کرونای ایرانی و غیرایرانی خط تمایز میکشند و بحران کرونا را به یک مسئلهی صرفاً سیاسی که خاص ایران است تقلیل میدهند. این خط اصلی بیانیه است و حاشیهنگاریهایش دربارهی ابعاد اقتصادی و اجتماعی کرونا کارکردی جز حفظ رنگ و لعاب «ضد سرمایهداری» آن ندارد. همهی انتقادها از عملکرد دولت در مواجهه با کرونا هنگامی معنای صحیح طبقاتی خود را مییابند که مسئله را از چشمانداز خاص طبقهی کارگر و مبارزهاش با سرمایهداری طرح کنند. اما تشکلهای کارگری ما، دولت ایران را نه به عنوان یک دولت سرمایهداری که به عنوان یک دولت نامتعارف سرکوبگر به انتقاد میگیرند و هیچگونه بنیاد مادی طبقاتی برای درک و تحلیل عملکرد دولت ایران در قبال کرونا در دست ندارند.
تلاش برای وصله زدن انتقادهای عام از سرمایهداری با خط سیاسی حاکم بر بیانیه، کار را خرابتر کرده است. نتیجه این شده که تکلیف بیانیه با جهان پیرامونش مشخص نیست و بندهای آن از هم وا میروند. معلوم نیست که بالاخره سازمان جهانی بهداشت مرجع معتبر تایید واکسن استاندارد است یا دلال «بازار و بربریت سرمایه»؟ بالاخره اکثریت مردم جهان در مقابل ویروس کرونا بیدفاع ماندهاند یا واکسیناسیون عمومی و رایگان از ماهها پیش شروع شده، صدها میلیون نفر واکسینه شدهاند و تنها در ایران «سیاستِ مرگ» حاکم است؟ این سردرگمی دربارهی اوضاع جهان موجب میشود که حتی خواست اصلی بیانیه یعنی «واکسیناسیون فوری عمومی رایگان استاندارد» یک تناقض کامل از آب دربیاید. از نظر تشکلهای کارگری ما «واکسیناسیون استاندارد» یعنی واکسیناسیون با واکسنهای مورد تأیید سازمان جهانی بهداشت. سازمان جهانی بهداشت تاکنون تنها برای 4 نوع واکسن «مجوز اضطراری» صادر کرده است: فایزر، جانسون اند جانسون، مدرنا و آسترازنکا. سه واکسن اول محصول امریکا هستند و حداقل تا زمانی که دولت امریکا از فاجعهی کرونا خلاص نشود احتمالاً برای هیچ کشور دیگری به طور گسترده در دسترس نخواهند بود[iv]. همین حالا دولت امریکا حتی صادرات مواد اولیهی تولید واکسن را ممنوع کرده است. تولید و توزیع واکسن آسترازنکا نیز بعد از پیک جدید کرونا در هند زیر یک علامت سؤال بزرگ قرار دارد. بخش بزرگی از برنامهی تولید آسترازنکا به تولید هند وابسته است و دولت هند نیز اخیراً پس از موج جدید شیوع کرونا صادرات هر نوع واکسن را ممنوع کرده است. بنابراین تا اطلاع ثانوی هیچ نوع واکسن «استاندارد»ی به طور گسترده در دسترس بیشتر کشورهای جهان نخواهد بود. امارات، ترکیه و بحرین نمونههای موفق واکسیناسیون در خاورمیانه هستند و هر سه کشور عمدتاً از واکسنهای «غیراستاندارد» چینی و روسی[v] استفاده کردهاند، احتمالاً به این دلیل که میدانستند به این زودیها دستشان به واکسن «استاندارد» نخواهد رسید. کمی جستجو در گزارشها دربارهی روند تولید و توزیع واکسن در سطح جهانی به شما نشان میدهد که در پشت صحنهی نمایشهای مربوط به واکسن چه هرج و مرجی حاکم است. در چنین اوضاعی خواست واکسیناسیون فوری جمعیت ایران با واکسنهای مورد تأیید سازمان جهانی بهداشت (واکسنهای امریکایی یا واکسن آسترازنکا) در واقع خواستی ناممکن است. واکسیناسیون عمومی در این اوضاع نمیتواند هم «استاندارد» و هم «فوری» باشد، اگر تشکلهای کارگری تصور میکنند دلیلش این است که دولت ایران چنین و چنان است اول به ترکیه و امارات و بحرین و بعد از آن به تمام جهان سرمایهداری نگاه کنند. حتی رجوع به روزنامهی «دنیای اقتصاد»، یکی از ارگانهای اصلی بورژوازی ایران هم میتواند مفید باشد.
- به ظاهر همه با این گزارهی عام موافقند که «مسئلهی تشکلیابی»، فوریترین دستور کار طبقهی کارگر ایران است. به عنوان نمونه همین 9 تشکل کارگری به مناسبت اول ماه می 1400 بیانیهی دیگری صادر کردهاند که در آن آمده:
«اکنون فقدان تشکیلات درون واحدهای کار و تشکیلات منطقهای و سراسری کارگران با شدتی بیشتر از پیش، خود را نمایان ساخته و مبارزهی خستگی ناپذیری را برای ایجاد آنها را میطلبد. بدون چنین تشکیلات منسجم و سراسری، تاثیرات حضور و مبارزهی کارگران خیلی چشمگیر نبوده و نتایج کار، حداقلی، بیپشتوانه و شکننده خواهد بود.».
بنابراین انتظار میرود که استراتژی اصلی تشکلهای کارگریِ موجود، گسترش تشکلیابی طبقهی کارگر باشد، به این معنا که هر عمل و هر مطالبهی این تشکلها میبایست با معیار تشکلیابی سنجیده شود. اما تشکلهای کارگری ما حتی در نشان دادن نقش نظم طبقاتی در شکلگیری فاجعهی کرونا عاجزند، چه رسد به اثبات نقش انقلابی طبقهی کارگر و ضرورت تشکلیابی آن. تشکلهای کارگری ما آنجا که شعار و مطالبه واکسیناسیون را طرح میکنند سرمایهداری را تبرئه میکنند و آنجا که سرمایهداری را محکوم میکنند شعار و مطالبهی خود را هم محکوم میکنند. تصویر متناقضی که آنها از جهان ارائه میکنند تنها میتواند پایهای برای یک کارزار فرقهای متناقض باشد و نه هیچ شکلی از تشکلیابی طبقاتی کارگران.
به علاوه، مطالبهی اصلی این بیانیه یعنی «واکسیناسیون فوری عمومی رایگان استاندارد» هرچند در نگاه اول مطالبهای موجه و انسانی به نظر میرسد اما هیچ نسبتی با مسئلهی تشکلیابی ندارد. فرض کنید که همین امروز تمام جمعیت کشور واکسینه شوند، آیا تغییری در وضعیت تشکلیابی طبقهی کارگر ایجاد خواهد شد؟ آیا حتی میتوان انتظار داشت که وضعیت معیشت کارگران بهبود یابد؟ صاحبان کارخانههایی که در دوران شیوع کرونا با «تمام ظرفیت» و بدون تعطیلی به استثمار کارگران ادامه دادند، به روال سابق به کار خود ادامه خواهند داد و کارگاههایی که در دوران شیوع کرونا دهها کارگر خود را اخراج کردند تا از شمول قانون کار خارج شوند و اکنون از چند کارگر باقیمانده در دو شیفت به اندازهی دهها کارگر کار میکشند هم به این زودی به دوران پیش از کرونا برنخواهند گشت.
- به نظر نمیرسد که مطالبهی واکسیناسیون عمومی ربط مستقیمی به تشکلیابی یا معیشت طبقهی کارگر داشته باشد اما مسلماً نشاندهندهی جایگاه و وظیفهای است که این تشکلها برای خود قائل هستند. همچنین بعید است تشکلهای کارگری چنین تصور کنند که در لحظهی کنونی قادر به سازمان دادن مبارزهای مؤثر برای وادار کردن دولت به واکسیناسیون عمومی و رایگان هستند. بنابراین به نظر میرسد که طرح این مطالبه را باید نوعی برافراشتن پرچم و اعلام حضور دانست. کم و کیف این مطالبه روشن میکند که این تشکلهای کارگری به محیطهای کار و به امر تشکلیابی طبقهی کارگر کاری ندارند، آنها قصد دارند با طرح مطالبهای که به تصورشان مطالبهای عمومی و فراگیر است، پرچم نمایندگی «جامعه» و «مردم» را بلند کنند.
این صحیح است که طبقهای که به حکم شرایط مادی و نیروی متشکلش انقلابی است در لحظهی انقلاب نمایندهی منافع کلیت جامعهای است که خود آمادهی انقلاب است، به این معنا که طبقهی انقلابی در لحظهی انقلاب منافع و خواستهای بخش عمدهی ستمدیدگان جامعه را در برنامهی خود میگنجاند و مؤتلفینش را متقاعد میکند که تنها اوست که میتواند منافع و خواستهای آنان را تأمین کند. اما طبقهی انقلابی میتواند چنین کند تنها آنگاه که نیروی متشکلش و شرایط مادی جامعه برای رهبری او کافی و آماده باشد. این مسیر را نمیتوان در جهت عکس پیمود، یعنی نمیتوان در فقدان آگاهی متشکل طبقاتی صرفاً با طرح شعارها و مطالبات فراگیر زیر نام چند تشکل کارگری، طبقهی کارگر را به مقام رهبری جامعه برکشید. این «میانبُر» انحرافیِ وسوسهانگیز ابداع جدیدی نیست، برای نمونه در جریان جنبش ارتجاعی سبز بخشی از چپ مذبوحانه تلاش کرد تا با حضور در «جنبش» و «از درون» «سبز را سرخ کند». سبز سرخ نشد اما چپ در مدرسهی جنبش سبز هر چه از لیبرالیسم و دموکراسیخواهی ضدطبقاتی کم داشت را هم فرا گرفت. اینکه چرا اکنون تشکلهای کارگری مستعد چنین انحرافی شدهاند چندان پیچیده نیست، چه بسا که پس از دی و آبان، زمینه برای پاگرفتن این انحراف آمادهتر از سال 88 باشد. اکنون که عمدهی اعتراضات جاری جامعه رنگ و بوی معیشتی دارند و عمدهی معترضین از کارگران و تهیدستان شهر و روستا هستند، تشکلهای کارگری تصور میکنند که با طرح خواستهای سراسری و عامی مانند خواست واکسیناسیون همگانی میتوانند در جایگاه نمایندگی یا رهبری تمام اعتراضات جاری جامعه قرار گیرند. در حالی که با سابقهترین این تشکلها یعنی سندیکای واحد و هفتتپه به دلایل گوناگون نفوذشان در محیطهای کار از حد دریافت عکس و انتشار پستهای تلگرامی فراتر نمیرود و مدتهاست که از تشکیل مجمع عمومی ناتوان هستند، طبقهی کارگر ایران با وجود نرخ رو به رشد اعتراضات اقتصادی هنوز نتوانسته تشکلهای محیط کار خود را ایجاد کند و حتی ایجاد این تشکلها نیز در دستور کار مبارزهاش قرار ندارد، روشن است که فراخوان 9 تشکل کارگری به مبارزه برای واکسیناسیون عمومی رو به طبقهی کارگر طرح نمیشود. هرچند این نکته از فرط تکرار نخنما شده اما اهمیت خود را از دست نداده که تشکلهای کارگری هنوز نه به نام «طبقهی کارگر» که به نام «مردم» بیانیه صادر میکنند. گذشته از این، مخاطب این فراخوان نه کارگران بلکه «تشکلها، گروهها و جنبشهای اجتماعی، افکار عمومی جهان و جامعه پزشکی و درمانی ...» هستند. در حقیقت این 9 تشکل کارگری با صدور این بیانیه (و بیانیههای مشابه دیگر) تلاش میکنند تا همان نیروهای بورژوایی که تا قبل از دیماه 96 در اطراف جنبش سبز و کمپین بنفش میپلکیدند را اینبار با شعارهای همهپسند به دنبال خود بکشند، سیاستورزی بر محور جامعهی مدنی را با رنگ و شعارهای جدید احیا کنند و خود در مرکز و در مقام رهبری آن جا بگیرند. این الگوبرداری از سیاستورزی بورژوایی ممکن است موفق یا ناموفق باشد، اما در هر حال هیچ ربطی به تشکلیابی طبقهی کارگر و مبارزهی طبقاتی آن ندارد. خوانندهی محترم! این یک بیانیهی کارگری نیست، این بیانیهی یک فرقهی سیاسی است که از قضا نام چند تشکل کارگری را یدک میکشد.
----------------------------------------------------
[i] ضربالمثل یا لطیفهی است که «فلانی جنگل را ندید چون درختها مانع شدند»
[ii] الگوی چین در برخورد با همهگیری کرونا میتواند مبداء بحثهای دامنهدار دربارهی نسبت دولت با اقتصاد سرمایهداری و جامعهی مدنی باشد. چنین بحثهای بلافاصله بعد از کنترل کرونا در چین، در مطبوعات پرچمدار بورژوازی جهانی آغاز شدهاند اما خوشبختانه در بحث با تشکلهای کارگری میتوانیم مورد موفق چین را کاملاً کنار بگذاریم. پیداست که تشکلهای کارگری ما (محض خاطر حقوق بشر، آزادی و غیره) الگوی چینی کنترل اپیدمی را تأیید نمیکنند، همانطور که واکسنهای چینی را تأیید نمیکنند.
[iii] جمهوری چک محمولهی ماسکهای دولت ایتالیا را دزدید و امریکا همین کار را با آلمان کرد.
[iv] تنها دولتی که تاکنون در مقیاس گسترده به واکسن فایزر دسترسی داشته دولت اشغالگر اسرائیل است.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه