rss feed

22 آذر 1393 | بازدید: 6110

درباره‌ی خطابیه رضا رخشان به‌معدن‌چیان دنباس

نوشته: عباس فرد

خطابیه رضا رخشان به‌کارگران معادن دنباس برای لحظه‌ای من را به‌زمانی بازگرداند که هنوز جوان بودم و سرشار از شور رفاقت و رفیق‌دوستی و در آرزوی جان‌باختن در مسیری که با جوهره‌ی رفاقت سنگ فرش شده باشد. خطابیه رضا رخشان یک بار دیگر تأکیدی روی این باور دیرینه‌ام گذاشت‌که طبقه‌ی کارگر در سیالیت تاریخی‌اش و علی‌رغم این‌که زیر شدیدترین سرکوب‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی قرار داشته باشد، هرگز منحط نمی‌شود و اطلاق کلمه‌ی منحط به‌این طبقه فقط و فقط بیان‌گر انحطاطِ گویندگان آن است. شاید من یا رضا رخشان در اثر هزار فشار آشکار و پنهان

نتوانیم به‌این سلحشوری تاریخی برای همیشه وفادار بمانیم؛ اما مگر در هرلحظه‌ای ده‌ها هزار سلول در بقای و رشد زندگی یک ارگانیسم نمی‌میرند؟ پس باکی از توقف من یا دیگری نیست؛ آن‌چه به‌عنوان سرچشمه‌ی زیبایی و آفرینش دیدنی است، همین فریادی است که به‌هرصورت از گلوی یکی از فرزندان این طبقه چنان رسا و آشکار برخاسته است که امید را به‌رفاقت فرامی‌رویاند. پس، بربستر و در مسیری از جوهره‌ی رفاقت و در تلاش برای استقرار دیکتاتوری پرولتاریا در سراسر جهان، خطابیه رضا رخشان را بخوانیم تا شاید امید به‌رفاقت‌های طبقاتی و انترناسیونالیستی فرابروید: 

به معدنچیان مبارز دنباس

رفقا و کارگران مبارز در معدن دنباس دونتسک" ما از همین جا شاهد مبارزه شما برعلیه بورژوازی حاکم در کیف و سایر دولتهای غربی هستیم. از همین جا بشما درود میفرستیم و امیدواریم که سرانجام کارگران با همبستگی و اتحاد خود در مبارزه با مظاهر نفرت انگیز سرمایه داری نظیر" نازیسم و فاشیست که امروزه سکان امور را در کیف بدست گرفته اند به پیروزی نائل شوید. قطعا این موفقیت برای تمامی پرولتاریای جهانی  الهام بخش خواهد بود. از طرف دیگر مدیا ورسانه های سرمایه داری صبح تا شب بر طبل روس هراسی و اینکه دولت اوکراین سرگرم مبارزه با نیروهای اهریمنی صادره از روسیه است زمینه مساعد روانی واخلاقی در شکل دهی افکار عمومی در کشورهای مختلف ولی بواقع  بعنوان جاده صاف کن دولت اوکراین که در توسل به هر شیوه جنایت آمیز بر علیه کارگران  مبارز وسایر انسانهای ازادیخواه ابایی ندارد را بر عهده دارند.اینجانب بعنوان قطره ای از طبقه بزرگ  کارگر دست شما را به رفاقت می فشارم و امیدوارم که در سایه اتحاد کارگران سرانجام  پیروزی از آن شما خواهد شد.

زنده باد مبارزه معدن چیان دلاور دنباس

مرگ بر فاشیسم. مرگ بر نازیسم

رضارخشان

کارگر

آذرماه/1393

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت نوزدهم

پاراگرافِ آخر از قسمت هیجدهم

کوچه ای از خیابان درخشنده جنب کارخانه برق بسمت شرق شروع میشد وتا خط آهن شهر ری  چهارتا کوچه شمالی جنوبی را قطع میکرد، امتداد میافت. محله ای پر جمعیت که هر خانه اش حدود شش اتاق داشت و در اکثر خانه­ها پر از مستاجر بود. همه هم پر اولاد. ابراهیم در خانه شان یک اتاق جدا در انتهای حیاط کوچک شان داشت. او حاضر شده بود که کتابداری را در اتافش عملی کند. بنا بنظر ابراهیم کاری شدنی بود و مانعی در بین نبود. اما بنظر من بعید مینمود. با اینکه پدر ابراهیم با معاشرت من با پسرش و رفت وآمد به خانه شان مشکلی نداشت اما محافظه کار تر از آن بود.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت هیجدهم

پاراگرافِ آخر از قسمت هفدهم

من در سالهای 47 ببعد قویا جذب فعالیت­هایی شدم که اقدامات(فعالیت) چریکی نام داشت. دیگر کتاب خواندن محفل مطالعاتی موضوع کار نبود. بلکه طرح­های تبلیغی مسلحانه در برنامه­مان قرار داشت. یک شبکه تودرتوی ارتباطی در هر طرف که من قرار می­گرفتم(حداقل در مورد من سه حوزه ارتباطی)به این مسیر گرایش عملی داشت. اولی خیلی زود آسیب دید و قطع شد. دومی که در تدارکات بود موجب دستگیریم شد و سوی که لو نرفت کارکردی عملی وتدارکاتی آموزشی داشت. جالب اینکه هر سه ارتباط­های کوچک محفلی در یک گروه (پرونده ستاره سرخ) نام ونشان یافت. مسئولین هر سه ارتباط کار شاگرد بنایی مرا تائید می­ کردند. هیچ کدام نگفتند برو دنبال مثلا یک کارصنعتی! یا برو درکارخانه­ای کارکن و اساساً دنبال تبلیغ بر روی کارگران و یا رشد سیاسی آنان نبودند، بلکه همه سعی داشتند مرا به یک کادر«مبارز حرفه­ای»(چریک) تبدیل کنند. اینطوری شد که فضای کار من مدتی نیز محل اختفای رفقای تحت تعقیب ساواک، هم بود.

ادامه مطلب...

تشکر از مادر بزرگ و ادامه‌ی مصاحبه با او

ـ ماهی جون دوستان نشریه(بولتن) دانشجو خیلی ازتون تشکر کردن. تا حالا خیلی میدان گفتگو را باز کرده.

ـ خوشحالم که کنجکاوی و جستجوگری زیاد میشه. اگه به سلامت پیش ببرید کمی تا قسمتی به تعهدات و مسئولیت های اجتماعی که داریم عمل کردیم.

ـ چرا «کمی تا قسمتی»؟ این یه شوخی  و تواضعِ یا نه نکته دیگه در این گفته هست؟

ـ قالبش شوخ طبعیِ. اما همه ما بواقع خیلی از جنبش های خودانگیخته عقب هستیم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت پانزدهم، شانزدهم و هفددهم

 دو پاراگرافِ آخر از قسمت سیزدهم

وقتی در سال‌های 50 به‌بعد من زندان بودم، نزدیکی این­دو(پدربزرگ و مادربزرگ) خیلی بیش‌تر شده بود. در این اوقات در مشهد زندگی می‌کردند. و سال‌های اول ارتباط با تهران فقط از طریق نامه بود و گاهی هم تلفن‌خانه مرکزی که هر دو طرف در شهرهای‌شان باهم حاضر می‌شدند و در نوبت به‌انتظار می­ماندند که بروند در کابین‌های خودشان و ارتباط برقرار شده را داشته باشند و صحبت کنند. زمان صحبت محاسبه و هزینه از هر طرف گرفته می‌شد. کم پیش می­آمد که روابطْ این فرصت را به‌وجود آورده باشد. اما من تجربه این گفتگوها را داشتم.

ادامه مطلب...

ادامه‌ی مصاحبه‌ی «ژورنال دانشجو» با مادر بزرگ

 ـ چه کسانی در این خیزش شرکت کردند؟

ـ تا جایی‌که همه شنیدیم و در خبرها هم آمد، جمعیتی نگران و سراسیمه (بین 40 تا 50 نفر) آمدند جلوی بیمارستان کسری برای پی‌جوییِ سلامتیِ ژینا امینی که از بازداشتگاه گشت ارشاد (واقع در خیابان وزرا) به‌این‌جا آورده شده بود. بعد هم منتشر شد که او در کُماست... خبر مرگ این دختر کُردِ اهل سقز از زمان خاک‌سپاریش سیل گسترده‌ای از اعتراضات را در سراسر ایران به‌وجود آورد. عکس‌های ژینا از هنگامی که در کُما قرار داشت، خیلی تاثیرگذار بود. 

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top