rss feed

27 دی 1396 | بازدید: 5390

اتحادیه آزاد در هفت‌تپه چکار می‌کند؟

نوشته شده توسط رضا رخشان

haft tapehدنیایِ عجیبی است؛ همین آقایان اتحادیه آزاد که یک زمانی با افتخار اعلام می‌کردند که ما جلوی تأسیس سندیکای لاستیک البرز را گرفته‌ایم چون باعث می‌شد که کارگران هزینه پرداخت کنند و تاوان پس بدهند، امروز در لباس مدافع ایجاد تشکل کارگری می‌روند و ما را مورد حمله قرار می‌دهند. این آقایان که به‌شدت طرفدار تبلیغات و شهیدسازی از کارگران هستند ....

 

                                                                                اتحادیه آزاد در هفت‌تپه چکار می‌کند؟

توضیح سایت رفاقت کارگری

      شاید انتشار این نوشته بسیاری را که بیشتر از مختصات و امکانات کنونی طبقه‌ی کارگر ایران رادیکال هستند، خوش نیاید؛ اما رادیکالیسم حقیقی (یعنی: دست‌بردن به ریشه‌های شاکله‌ی انسان در زمان و مکانی معین)، در عین‌حال به‌معنای بیان واقعیت‌ها و حقایق است.

--------------------------------------------------------------------------------------------------                                    

اتحادیه آزاد کارگران ایران که نه اتحادیه است و نه کارگران ایران را نمایندگی می‌کند، در کانال تلگرامی‌اش که در هفت‌تپه فعال است، بدون رعایت کوچک‌ترین اصول ژورنالیستی و شرافت کارگری، به‌نقد سطی و شعاری مطلبی از من پرداخته است که من آن را در سطحی محدود در میان کارگران هفت‌تپه پخش کرده بودم. آن‌ها حتی مطلب مرا درج نکردند تا خوانندگان از موضوع آن باخبر شوند که این عملی به‌شدت غیراخلاقی است. در وجنات شخصیت و شهامت این عده همین کافیست که عرضه ندارند که نام خود را در پایین نقد سطحی و آبکی‌شان بگذارند. من رضارخشان هستم طول وعرضه‌ام معلوم است. هیچ اصراری هم ندارم که همگی نظراتم درست باشد، اما لااقل این شهامت و جسارت را دارم که نظرم را با صدای بلند اعلام کنم. نه مانند شما که بخواهم رئیس هیئت مدیره‌ام را به‌خاطر فاصله‌گرفتن از آن گروه و حزب سیاسی مورد استیضاح قرار دهم. می‌دانید که چه موقعی را می‌گویم؟ من از این مجادله هیچ باکی ندارم. چون تمامی مواضع و افکارم شفاف و روشن بوده است. هم‌چنین به‌اصول رفاقت و حرمت آن هم معتقدم. ولی این شما بودید که با ماتحت، خود را در یک بحث کارگری از جنبه تاکتیک و استراتژی مبارزه طبقاتی وارد کردید. مسئله‌ای که هیچ ربطی به‌شما نداشته و ندارد.

مطلبی که آن‌ها بهانه قرار داده و مرا مورد حمله قرار داده‌اند، یک نقد درون طبقه‌ای من از صحبت‌های اسماعیل بخشی به‌خاطر طرح مطالب سیاسی بی‌ربط به‌مبارزه جاری کارگران هفت تپه می‌باشد. من در آن مطلب که فقط در سطح محدودی بین رفقای اعتصابی پخش شد، به‌برخی از صحبت‌های ایشان پرداخته بودم. عنوان مطلب من این بود «مطالباتکارگران را به‌انحراف نکشانید». من آن‌جا در چند مورد اظهارات آقای بخشی را نقد کردم و نوشته بودم که رئوس صحبت‌های ایشان را در سه بخش می‌توان ارزیابی کرد. اول این که ایشان بحث تصرف کارخانه را طرح کردند که یکی از تزهای چپ رادیکال در ایران بود و در یکی دو دهه گذشته، یک‌بار هم در شمال کشور امتحان شد و اگر اشتباه نکنم در یکی از کارخانجات چای گیلان کارگران کارخانه را تصرف کردند که البته بعد از مدتی به‌شکست انجامید و کارگران دوباره از کارفرما خواستند که عنان کار را در دست بگیرد. مطرح کردن این بحث در شرایط کنونی یا جوزدگی از رشد جنبش اعتراضی طبقاتی در هفته‌های اخیر است و یا سوءِاستفاده از آن و به‌معنای کشاندن کارگران به‌نبردی زودرس با قدرت دولتی است که فقط به‌سرکوب شدید کارگران خواهد انجامید و البته دوستان چپ رادیکال هم بهترین استفادۀ تبلیغاتی از آن را خواهند کرد؛ اما کارگران را به‌فنا خواهد داد.

دوم، او بحث قانون کار را به‌میان کشیده بود و این‌که این قانون موجب بردگی نوینی در عصر حاضر شده است. این مبحث هم از طرف جماعت لغو کارمزدی‌ها مثل محسن حکیمی‌پور طرح شده بود و به‌میان کشیدن آن در مبارزه جاری کارگران هفت‌تپه معلوم نیست که کدام درد را باید از کارگران دوا کند. و سوم هم، بحث اعتراضات عموماً اقتصادی بخش‌هایی از جامعه نسبت به‌جمهوری اسلامی را به‌میان کشید و از میان همۀ اتفاقات مربوط به‌آن لازم دانست که بر علیه اظهارات امام جمعه تهران موضع رادیکالی اعلام کند که از دیگر شاه‌بیت‌های سخنرانی ایشان بود. آن هم در شرایطی که دولتی‌های حسن روحانی و اصلاح‌طلبان همین اظهارات را در بوق و کرنا کرده اند که این تصور را به‌وجود می‌آورد که او برای خوشایند آن‌ها این سخنان را بر زبان آورده است. حقیقتاً من هنوز هم درک نمی‌کنم دلیل اشاره ایشان به‌حرف امام جمعه تهران آن‌هم در یک اعتصاب صنفی چیست؟ یا ایشان به‌قصد مطرح شدن و مشهور شدن در کوتاه‌ترین زمان دست به‌این سوپرمن‌بازی‌ها می‌زند و یا واقعاً براساس باور سیاسی و در جهت مبارزۀ سیاسی این صحبت‌ها مطرح شده است.

این‌ها رئوس نقد درون‌طبقه‌ای من به‌صحبت‌های اسماعیل بخشی بود که بین خود کارگران هفت‌تپه پخش شد. به‌نظر من اگر کارگران هفت‌تپه همان خط پیش‌نهادی نام برده را در پیش بگیرند، شکست آنان حتمی است. آن بحث‌ها یعنی این که بهانه لازم را دستگاه‌های امنیتی به‌جهت سرکوب بدهیم. آیا این کار به‌منزلۀ نابود کردن خواسته‌های کارگران و تقویت کارفرما نیست؟ آیا این به‌معنای خیانت به‌آرمان‌های کارگری نیست؟ که یک اعتصاب کارگری را با این شعارها به‌شکست بکشانیم؟ مطالباتی که ما تاکنون به‌میان کشیده‌ایم، مطالباتی هستند که دوست و دشمن برحقانیت آن اذعان دارند. او گفته بود که اگر تا روز جمعه این مطالبات برآورده نشد، ما دیگر مطالبه‌ای نخواهیم داشت، بلکه کارخانه را تصرف خواهیم کرد. چنین چیزی در میان کارگران اعتصابی به‌تصویب گذاشته نشده بود، اما به‌نام کارگران اعلام می‌شد. به‌علاوه، اگر مطالبات تاکنونی ما بی‌جواب بمانند، پاسخ ما نمی‌تواند این باشد که دیگر مطالبات را کنار می‌گذاریم و به‌جنگ دولت می‌رویم. باید بتوانیم مطالبات دیگری را طرح کنیم که از قدرت بیش‌تری برخوردار باشند و راه ما را باز کنند و در جامعه هم تأثیر بهتری برجا بگذارند، نه این‌که مبارزه ما، کارگران را دچار مصائبی بکنند که بیش‌تر به‌انزوا و شکست ما منجر شود.

حالا این نوشته ما بهانه‌ای برای حملۀ اتحادیه آزاد به‌من شده است. دنیایِ عجیبی است؛ همین آقایان اتحادیه آزاد که یک زمانی با افتخار اعلام می‌کردند که ما جلوی تأسیس سندیکای لاستیک البرز را گرفته‌ایم چون باعث می‌شد که کارگران هزینه پرداخت کنند و تاوان پس بدهند، امروز در لباس مدافع ایجاد تشکل کارگری می‌روند و ما را مورد حمله قرار می‌دهند. این آقایان که به‌شدت طرفدار تبلیغات و شهیدسازی از کارگران هستند تا با بدبخت شدن عده‌ای کارگر به‌سینه زدن و مرثیه سرایی بپردازند؛ مرثیه‌ای که دیگر هیچ سودی به‌حال کارگر هفت‌تپه نخواهد داشت. امروز مبارزه طبقاتی کارگران امر حق و غیرقابل بحثی است که هیچ کس شهامت ایستادن در مقابل آن را ندارد. اما جماعت اتحادیه آزاد که چند روز قبل با اون بیانیه‌ای که به‌اسم پنج تشکل کارگری در حمایت از جنبش اعتراضی منتشر گردید، دیدیم که به‌روشنی چه خط سیاسی را به‌پیش می‌برند. آن‌ها نمی‌خواهند به‌مبارزه طبقاتی کارگران خدمت کنند؛ می‌خواهند که مبارزه طبقاتی کارگران را به‌خدمت مبارزه رژیم چنجی خود در بیاورند و آن را به‌بخشی از پروپاگاند رسانه‌ای بورژوازی مخالف جمهوری اسلامی تبدیل کنند. کسانی که خود توانایی تاوان دادن ندارند و بعد از چهار روز زندان و با وجود حکم‌های چندین ساله، با تبلیغات رسانه‌ای واعتصاب غذابازی (ضمن احترام به‌تمامی انسان‌های آزاده جهان که برای حقشان اعتصاب غذا کرده‌اند) از زندان ازاد می‌شوند، قصد دارند تا کارگر هفت‌تپه را به‌پیاده نظام سرمایه‌داری رژیم چینجی تبدیل کنند تا اگر قرار باشد که خونی ریخته شود از آن کارگر بدبخت باشد، چون که خونش رنگی ندارد و لابد کسی را متأثر نمی‌سازد.

مطلب دیگر در مورد عدم صداقت اتحادیه آزاد و پیش بردن خط سیاسی آشنای مخرب و منحط در هفت‌تپه است و آن اقدام عملی در راستای نابودی سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه می‌باشد.همان خطی که در صحبت‌های تک تک اون جماعت کمونیست کارگری‌ها وجود دارد و شما از زبان‌شان هیچ‌گاه اسم سندیکای کارگری را نخواهید شنید، مگر این که حلقه به‌گوش آن‌ها باشد. حاضرند که شورای موقت باشد یا شورای موقت موقت یا مجمع عمومی یا مجمع عمومی محدود و موقت، اما سندیکا نباشد. این شورا حتی می‌تواند همان شورای اسلامی کار باشد که صحبت انتخابات آن این روزها در میان بود. اما سندیکا نباشد. این خط اتحادیه آزاد در هفت‌تپه است. کمااین‌که بعد از برگذاری مجمع عمومی سندیکای هفت‌تپه چند سال پیش، یکی از همین جماعت به‌خود من گفته بود که اگر زودتر با شما آشنا می‌شدیم نمی‌گذاشتیم سندیکا درست کنید، بلکه با مجمع عمومی، کارهای‌تان را پیش می‌بردید. یک ماه پیش در مطلبی که از سوی اینان، در هفت‌تپه منتشر شد و به‌صورت تلویحی خواهان از بین رفتن سندیکا و ایجاد شورای اسلامی کار می‌شود و این بیانیه منتشر شد، اما اتحادیه آزاد که همیشه کارش سرهم بندی است، دست به‌اصلاح آن می‌زند و در آن عبارت «انتخابات شورای کارگری» را تصحیح می‌کند و به‌جای آن خواهان تشکیل تشکل مستقل کارگری می‌شود. راستش از زاویه امکان‌گرایی، من هرچه فکر کردم نتوانستم بفهمم که تشکل مستقل کارگری یعنی چه؟ قطعاً منظورش سندیکای کارگری نبوده است. پس لابد منظورشان تأسیس اتحادیه آزاد لک‌لک‌های هفت‌تپه بوده است؟ یاشاید هم کمیته هم‌آهنگی قورباغه‌های هفت‌تپه؟ این لق‌لقۀ زبان از آن کسانی است که شهامت گفتن مواضع صریح خود را ندارند و پشت واژه‌ها مخفی می‌شوند. آقایان مرد [و اگر نیستید، شیرزن] باشید و با شفافیت بگویید که می‌خواهید سندیکای هفت تپه را از بین ببرید. تا در جمع‌های خصوصی‌تان پُز این کار را بدهید. حتماً آقای محجوب و دوستان شما در ایلنا هم از شما حمایت لازم را خواهند کرد. کمااین‌که برخی از شما با آن‌ها حشرو نشر زیادی هم دارید. خلاصه کلام ما کارگران اجازه نخواهیم داد تا در بازی دیگران قربانی شویم و پیاده نظام جریانات سرمایه‌داری به‌جهت رسیدن به‌اهداف‌شان باشیم. ما اجازه نخواهیم داد تا خون کارگر وجه‌المصالحه دیگران در بازی قدرت باشد. با شرایط پیش آمده در کشور به‌جای این سوپرمن‌بازی‌های بی‌فایده، باید پیگیر مطالبات به‌حق کارگری-‌طبقاتی مانند بیمه تأمین اجتماعی و هم‌چنین رفاه و بهداشت مناسب برای کارگران باشیم. دوران شعارهای پوچ گذشته است. شعارهای طبقاتی لازم هستند که دردهای زندگی طبقه را منعکس کنند و به‌شکل خواست سیاسی دربیاورند. شما برای خوراک کانال تلگرامی‌تان بسیار خوشحال خواهید شد اگر از کشته‌های هفت تپه پشته سازند و شما هم نوحه‌ی مرگ بخوانید. خب درین بین به‌کارگر چه می‌رسد؟ اما مسلماً امدادهای غیبی برای شما از راه می‌رسد؟

 

کارگر به‌هوش باش

رضارخشان

عضو سندیکای هفت تپه

26/10/1396

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وچهارم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وسوم

رئیس ساواک آمد و به‌بازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربه‌ی تازه‌ای بود از کتک خوردن. یک چوب به‌طول بیش از یک متر و به‌قطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب می‌گذاشتند و چوب را می‌پیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت می‌شد. شکنجه‌شونده روی زمین به‌پشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آماده‌ی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. این‌جا دیگر مثل بازجویی‌های اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب این‌که چشم‌بند و دست‌بند دوباره به‌کار گرفته شد. این‌بار یک پابند هم به‌پاها زدند. وسیله‌ای مثل دست‌بند، اما ضخیم‌تر و با زنجیری بلندتر، به‌حدی که می‌توانستی فقط قدم‌های کوتاه برداری.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ودوم

ملاقات به‌هم خورد و تنها من توانستم به‌مادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبل‌ها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیری‌های افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم به‌وسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجه‌ای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامی‌های سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه به‌افسر نگهبان و حل‌وفصل موضوعات بند ما بود . وی به‌اتفاق آقای حجری به‌«زیر هشت» رفتند و به‌شدت به‌رفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخله‌ی رئیس زندان و به‌دستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که به‌سرانجام نرسید. به‌نظر می‌رسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه به‌جوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ویکم

اولین تبعیدی‌ها از هر دو زندان شماره چهار و سه هم‌زمان فراخوانده شدند و به‌زندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همه‌ی زندانیان برای بدرقه به‌راهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست می‌زدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف به‌سمت درِ بند (زیر هشت) حرکت می‌کردند و با تک تک افراد دست می‌دادند و روبوسی می‌کردند. برخی می‌گریستند و برخی یاران هم‌رزم‌شان را در بغل گرفته، می‌فشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانی‌که به‌تبعبد برده می‌شدند، به‌درود می‌گفتند. شعارها از جمله این‌چنین بود: «امید به‌پیروزی آتی خلق قهرمان».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ویکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ام

عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمه‌ی افراد این گروهِ محاکمه مسن‌تر بود. برادرش عبدالرضا بیش‌تر در سایه قرار داشت.

عباس، دانشجوی رشته‌ی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان می‌شناختم. زمانی‌که عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی می‌کرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباط­های من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفته­ی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.

سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من این‌طور خبر شدم که «او که در زندان به‌لحاظ روحی  آسیب دیده بود.» شاید هم به‌این نتیجه رسیده بود که با مبارزه‌ی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ام

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top