rss feed

02 خرداد 1393 | بازدید: 6175

بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!

نوشته شده توسط بابک پایور

برگرفته از بیانیۀ آلکسی آلبو، در یک کنفرانس مطبوعاتی در سیمفروپول در تاریخ 19 می 2014

[آلکسی آلبو معاون شورای شهر اودسا، کاندیدای پیشین انتخابات 25 مه در اوکراین و هماهنگ کنندۀ اتحاد بورتبا است. پیام وی در این بیانیه بسیار ساده و رسا است: هرگونه مصالحه و بازی سیاسی و شرکت در انتخابات 25 مه، حمایت مستقیم از دولت خونتا (دولت نظامی و فاشیستی کودتا) در کی یف محسوب می گردد.]

alexeialbu

پس از اینکه کودتا، حزب نئونازی های و خونتای نظامی الیگارشی را سرکار آورد، مقاومت مردمی خود به خودی در اودسا، در مرکز تظاهرات صلح آمیز در منطقۀ کولیکووو آغاز شد.

جنبش اعتراضی کاملاً صلح آمیز و در چارچوب قوانین بود.ما جدائی طلب نیستیم. ما برای تغییر دولت مرکزی اوکراین از شکل یک دولت فرامرکزی به شکل یک دولت فدرال مبارزه می کنیم.

ما می خواستیم که مناطق اوکراین قدرت بیشتری برای سازماندهی زندگی شهری خود داشته باشند و حقوق بیشتری از جمله حق رسمیت دادن به زبان اکثریت قریب به اتفاق اودسا که به زبان روسی سخن می گویند را داشته باشند.

ما می خواستیم که یک دولت منطقه ای، که در نسل کشی اجتماعی شهروندان دخالت نمی کند و شهروندان خود را به تبعیت از دیکته موسسات مالی بین المللی مجبور نمی کند، داشته باشیم.ما می خواستیم خیابان های ما آرام باشند و جولانگاه باندهای مافیائی نئونازی طیف راست نباشند.

با این شعارها من وارد مبارزات انتخاباتی برای شهرداری اودسا به عنوان کاندیدای حوزه کولیکوو شدم.

تصمیم من برای شرکت در این انتخابات برای کسب توفیق شخصی نبود، بلکه برای ترویج ایده هائی بود که من و رفقایم در آن اشتراک داریم؛ یعنی ایده های دوستی با ملل مختلف در قالب انترناسيوناليسم، جنبش ضد فاشیسم و مبارزه با نابرابری های عظیمی که سرمایه دارى اولیگارشیک در 20 سال به اصطلاح استقلال اوکراین به ما تحمیل کرده است.

و دوباره تاکید می کنم که اعتراضات ما منحصراً صلح آمیز بود.

در تاریخ دوم مه، خونتای نظامی در پاسخ به اعتراضات مسالمت آمیز ما، لشگری از فاشیستهای مسلح به چماق و گلوله و کوکتل مولوتف را به سوی اودسا ارسال کرد.ده ها تن از ساکنان اودسا کشته شدند.این قتل عام با بازداشت های مداوم ادامه پیدا کرد.به دلیل اینکه که من و دوستانم در خطر دستگیری و شکنجه بودیم، مجبور به ترک اودسا شدیم.کسانی که باقی ماندند به زندگی زیرزمینی ادامه می دهند.

در یک جلسه با رفقای مبارز تصمیم گرفتیم که دیگر شرکت کردن در این انتخابات خونبار هیچ معنائی ندارد.

خونتای کی یف به طرز غیرقابل بازگشتی کلیه حقوق دموکراتیک را نابود کرده است. اینکار با اقدامات سرکوبگرانۀ پلیس و ترور و وحشت خیابانی نئونازیست ها کامل شده است.

alexeialbu2

در این شرایط ما هیچ مبارزه انتخاباتی یا کار سیاسی قانونی نمی توانیم انجام بدهیم.علاوه بر این، به اصطلاح انتخاباتی که در 25 مه انجام می شود، به هیچ عنوان نه آزاد است و نه دموکراتیک.

برگزاری انتخابات آزاد در مقابل لولۀ تفنگ راست فاشیست غیرممکن است.

در تاریخ 1 مه یکی از رفقایم، ویاچسلاو مارکین معاون شورای شهر منطقۀ اودسا، موافقت کرد که مدیر کمپین انتخاباتی من بشود.او در فاجعۀ 2 مه کشته شد.گشت های نئو فاشیستی به سخنرانان ما حمله کردند و به ضرب و شتم آنها پرداختند.SBU (پلیس امنیت دولتی) بر افراد نزدیک به من فشار زیادی می آورد.

شرکت در چنین انتخاباتی به معنی بازی کردن با خونتا و به وجود آوردن نوعی توهم دموکراسی است که در واقع دیری است که نابود شده است.

در این شرایط تصمیم گرفتم که از انتخابات شهرداری انصراف اعلام کنم.

من مصرانه از همه طرفدارانم و همه مردم صادقی که احیای فاشیسم در سرزمین ما را تحمل نمی کنند، درخواست می کنم که این انتخابات را تحریم کنند.

این انتخابات تنها قسمتی از مبارزۀ مشترک ما است.و این قسمت، بخش اصلی مبارزۀ ما نیست.

ما وظایف بسیاری داریم: از جمله تقويت و هماهنگی نیروهای نابرابر مقاومت، اخلال در انتخابات و تضعیف اساس اقتصادی خونتای نظامی کی یف توسط آغاز اعتصاب سیاسی در سراسر اوکراین، که به زودی آماده آن خواهیم شد.

خونتا از ما شکست خواهد خورد و ما پیروز خواهیم شد!

منبع

http://borotba.org/appeal_of_alexei_albu-_candidate_for_mayor_of_odessa-_odessa_regional_council_deputy-_and_coordinator_of_union_borotba_struggle.html

 توضیج: این ترجمه برای اولین بار در تاریخ 23 می 2014 در سایت امید منتشر شده است و در اینجا جهت آرشیو بازآوری میشود. نام مترجم در سایت امید اصطلاحا «تحریریه امید» آورده شده است که در اینجا اصلاح شده است.

 

 

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌وچهارم

 

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل‌وسوم

در یک برنامه تلویزیونی طراحی شده (آنطور که در روزنامه های آن دوران ضبط است 342 نفر) را بطور نشسته در یک سالنی به نمایش گذاشتند. یکنفر بیانیه ای را از روی کاغذی (چنانکه بیاد می آورم منوچهر مقدم سلیمی)خواند و اعلام «برائت» از گذشته و «سپاس از مراحم مولوکانه» در بخشودگی «جرایم» و پیشینه شان را اشاره کرد و در پایان یک صدای ضبط شده ای بروی تصویر می آمد که گویا این عده دارند میگویند «سپاس آریا مهرا».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم‌ودوم

ساواک برای پائین نگهداشتن آمار زندانی ها ما را به زندان عادی فرستاده بود. صلیب سرخ از طرقی پیگیر شده بود. برای همین دوباره مارا بزندان عمومی (شماره یک) برگرداند. در بار دوم بازدید صلیب سرخ در بند شش زندان شماره یک قصر بودم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم

درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل و یکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم

نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ونهم

زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top