rss feed

11 مرداد 1398 | بازدید: 3564

ائتلاف مقدس

نوشته شده توسط حبیب مسگرزاده

 پیش‌نهاد مشخص {ائتلاف که داعیه نجات مردم را دارد، به‌نظام} این است که «مردم» می‌توانند  هم‌زمان بمب ساعتی و منبع تولید ثروت بیش‌تر باشند. انتخاب با خودتان است. ترجیح می‌دهید که این گرسنه‌ها و حقوق نگرفته‌ها و زحمت‌کشانِ غیرآگاه و غیرمتخصصِ جان به‌لب‌رسیده، به جانتان بیافتند، یا این‌که با کارِ بیش‌تر رونق و ثروت بیش‌تری را برای همه‌ی ما به‌ارمغان بیاورند؟

 

چند جمله از سایت رفاقت کارگری»:

لازم به‌توضیح است که قصد از نگارش این یادداشت، نه نقد و بررسی، که اساساً معرفی نوشته‌ی حاضر است. به‌هرروی، مضمون این جزوه (یعنی: «ائتلاف مقدس») بیان سازوکارِ ظاهراً خردورزانه‌ی ــ و در واقع  فریب‌آمیز‌ ــ کمیت روبه‌گسترشی از روشن‌فکر‌ـ‌بوروکرات‌های «نقاد» و درعین‌حال شاغل در پست‌های میانی و روبه‌بالای نظام است‌که با صورتک ناجی فقرا قدم به‌عرصه‌ی بقای هستی نظام سرمایه‌داری در ایران گذاشته‌اند تا ائتلافی را سازمان بدهند که کارگر و سرمایه‌دار و دولتی و غیره را در کنار هم قرار می‌دهد تا کارگر و زحمت‌کش و فرودست برای بقای این نظامِ ائتلافی (که جزءِ ناچیز و زائدی از نظام را  «سرنگون» می‌کند تا کلیت آن را تداوم بخشد!؟) بیش‌تر بکوشد، فراتر از نوک بینی خودرا نبیند و ضمن شدت بخشیدن به‌کار خود، چند سالی هم تا هنگام مرگ بیش‌تر کار کند.

به‌بیان خودِ جزوه‌ی «ائتلاف مقدس»: هدف این نوشته تلاش برای ترسیم سریع و درحال شکل‌گیریِ یکی از جریان‌هایِ اصلی خطوطی است که در این شرایط[1] در جدال نیروهای مؤثر و حاکم به‌میدان آمده‌اند. ازاین‌رو و به‌این امید که با آگاهی از کلیت و ماهیتِ نیروهایِ فعال در این عرصه، از مصادره شدنِ فریادهای خشم و استیصال جلوگیری کند و بتواند حداقل زمینه‌هایِ لازم برای اتخاذ موضعی درست در نسبتی روشن با همان وضعیت انضمامی زندگی را فراهم آورد.

[1] «این شرایط» به‌وضعیتی اشاره می‌کند که چهره‌ی بارز آن در دی‌ماه 96 شعار «بی‌شرف بی‌شرف» بود؛ و دقیقاً نمی‌داند چگونه به‌این وضعیت رسیده است و مسبب این همه رنج چیست یا کیست. دقیقاً نمی‌داند با چه افراد و گروه‌هایی طرف است، سرنوشت‌اش چگونه رقم می‌خورد و چگونه باید جلوی تکرار شکست‌هایش را بگیرد.

 گرچه «ائتلاف مقدس» نوع خاصی از تحلیل ژورنالیستی است؛ اما به‌واسطه‌ی پیچیدگی و  بداعت نسبی‌اش، مطالعه‌ی آن در مقایسه‌ با مطالعه‌ی مقالات ژرنالیستیِ جریان‌های چپ که خودرا اپوزیسیون می‌نامند، حوصله و توجه بیش‌تری را می‌طلبد. شاید هزینه‌ی این حوصله و دقت تااندازه‌ای خسته‌کننده به‌نظر برسد؛ اما موضوع مقاله به‌گونه‌ای است‌که خواننده با مطالعه‌ی آخرین صفحات آنْ وسوسه می‌شود که در فرصتی مناسب یک بار دیگر آن را بخواند.

در این‌جا گزیده‌های از «ائتلاف مقدس» را می‌آوریم تا خواننده‌ی مفروض با آمادگی و تصویر روشن‌تری مطالعه‌ی آن را شروع کند. لازم به‌توضیح است‌که انتخابات این گزیده‌ها از سوی سایت رفاقت کارگری است و نه تنها نویسنده‌ی مقالعه هیچ و نقش و اطلاعی در آن نداشته، بلکه این احتمال وجود دارد که با این‌ شیوه از معرفی مخالف هم باشد:

 

گزیده‌های سایت رفاقت کارگری از جزوه‌ی «ائتلاف مقدس»

این‌بار این «مردم» در شکلی تخصصی‌تر تبدیل به‌»جامعه» شده‌ است. در این تبدیل، نیروهای تشکل‌یافته‌تر و برجسته‌تری که رئالپلتیک و زبان معامله را می‌شناسند، گزینه‌های اصلی برای عقد یا مصادره در ائتلاف می‌شوند. تشکل‌های صنفیِ معلمان، دانشجویان، کارگران، پرستاران و... در کنارِ رسانه‌ها، از سینما (مثل فیلم بمب ساعتی(، تلویزیون و رادیو تا فصل‌نامه قلمرو رفاه و روزنامه شرق و انواع کانال‌های سیاست‌گذاری رفاه و جلسه‌های دفاع پایان‌نامه‌ها، سمینارها، نشست‌ها، با نمکِ سلبریتی‌های مختلف هنری، ادبی و سیاسی و حتی سلبریتی‌های سیاسی، کارگری، دانشجویی، و البته دانشگاهیانی مثل اباذری، میتوانند همان شبکه‌ی دانش‌قدرتِ «بیرون از حکومت» باشند که قرار است در مصادره‌ی شورایِ ائتلافیِ گذار نقش مبارزانِ با «مفسدان»، «نهادهای حکومتیِ خارج از کنترلِ دولت»، و «سرمایه‌داریِ لجام‌گسیخته» را به‌عهده بگیرند و اصلاح امور را به‌انجام برسانند. این فراخوان روشنی از ائتلاف است[ص 32].

*****

برای نهادگراها و دیگر اعضای ائتلاف آن‌چه بیش از همه روشن است، این است که «فقرا» باید از تهدیدْ به‌فرصت تبدیل شوند. کنترل فقرا یعنی کنترل قدرت. آن‌ها می‌دانند که فقرا می‌توانند ثروت زیادی تولید کنند و به‌هیچ‌وجه نباید آن‌ها را ندیده گرفت یا دست کم دید. آن‌ها پایه‌های توسعه و انباشت ثروت‌اند و باید آن‌ها را حفظ کرد. این فهم از مسأله است که تزهایِ سرائتلافِ دوست‌داشتنی را می‌سازد و همین‌جاست که سازمان‌های حکومتی عامل تعیین‌کننده‌ی فقر می‌شوند و فقرا برای دردست گرفتنِ سرنوشتِ خودشان نخست باید به‌اصلاح حکومت، که مهم‌ترین یاورشان است، بپردازند[ص 37].

*****

وقتی به‌تشکل‌یابی موجود که با سرعتی عجیب درحال گسترش است نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که آن‌چه سازماندهی‌های دانشجویی یا صنفی، کارگری و غیره را برجسته می‌کند، اگرچه ظاهری فریبنده دارد، اما قرار است از درون پوک باشند. سازماندهی‌های یک‌بارمصرفی که بناست با حزب یا سازمان و شکل‌های تعریف‌ شده‌ای از تشکیلات مقایسه شوند که تنها به‌درد ائتلاف‌ها می‌خورند، و در همین راستا نیز به‌شدت مؤثر و سریع و توانایی هم‌آهنگ‌سازی گسترده‌ای را دارند و می‌توانند به‌سادگی و سرعت دانشجویان و معلمان و هر گروهی را که در ائتلاف تعریف می‌شود، به‌هم‌آهنگی برسانند. این موضوع بخصوص در شرایط فقدان احزاب و سازمان‌های ریشه‌داری که در بین کارگران یا زحمت‌کشان پایگاه ویژه‌ای داشته باشد نیز سریع‌تر رخ می‌دهد. سازماندهی‌ای که پس از انجام مأموریت توان بازیابی خود را از دست خواهد داد و به‌سرعت خنثی می‌شود. این بهترین نوع سازماندهی برای براندازی است و در واقع فراخوانی است برای یک گذار..... در این شبکه ائتلافی، پیش‌مرگانِ اصلی، گروه‌های اجتماعی‌ای هستند که به‌صورت خودجوش و تاریخی فریادشان برآمده و بهترین نیرو برای کسب این مقام‌اند. فضاهای اعتراضات کارگری هم‌چون هفت‌تپه و فضای اعتراضات معلمان حق‌التدریسی و در سطحی دیگر دانشگاه‌ها از این جمله‌اند. از این‌رو کار اصلی سرائتلاف‌ها شناسایی به‌موقع و درستِ این گروه‌ها برای پیش‌انداختن و مصادره‌ کردن است[ص 40].

*****

درجایی که تضادها به‌سرحداتِ جدالِ نیروهایِ متضاد رسیده است، ائتلاف برای گذار از بحران، چیزی جز اجماع «ذی‌نفعان» با منافع متضاد نیست. قرار است که نیروهای متنازع و بخصوص آن گروه‌هایی» ذی‌نفعان» جز اجماع که در وضعِ موجود مناسبات مورد بهره‌کشی و جور بوده‌اند، نخست با قول و قرارهایِ سرائتلاف‌ها فریادشان را پایین آورده و سپس پایِ میز مذاکره‌ی ذی‌نفعان بنشینند. قرار است توافق به‌این صورت باشد که طرفِ سرمایه، یا به زبانِ روز، شبکه‌ی قدرت و ثروت و دانش و خوشبختی، بخشی از آن‌چه را که تاکنون از گُرده‌ی طرف مقابلش، یعنی جبهه‌ی کار، بیرون می‌کشیده، بیرون نکشد و آن را به‌دولت و به‌شبکه‌ی ائتلاف بدهد تا شبکه‌ی رنج و زحمت و نداری و بدبختی به‌جایی نرسد که فریاد از نهادش برآید و دست به‌خشونت بزند و بخواهد کلِ مناسبات را زیر سؤال ببرد[ص 42].

*****

آن‌چه در این بنیادها و صندوق‌ها {مانند بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید، کمیته‌ی امداد، سپاه، آستان قدس، تعاون ناجا و مانند آن} رخ می‌دهد اساساً این است که مجموع دارایی بخش بزرگی از جامعه چه در قالب منابع طبیعی و چه در قالب حق بیمه در یک‌جا و در دسترس و نظارت عده‌ی محدودی انباشت شده و یک‌جا در شکل سهام بورس و سرمایه‌گذاری و خصوصی‌سازی غیب می‌شود. در این شعبده‌بازی، آن‌چه نیروهای ائتلاف تقاضا دارند این است که لااقل بخش‌هایی از حاکمیت بدان‌ها سپرده شود و بودجه‌هایی محدود و مشخصی به‌آن‌ها داده شود تا بتوانند در این پروژه‌ی غیب‌سازی، جامعه را تاب‌آور کنند. تاب‌آور کردن جامعه برای ائتلاف مشخصاً یعنی ایجاد تورهای ایمنی و نرده‌های نمادین برای این‌که فشارهای اقتصادی و اجتماعی هم مانع از تحمل‌ناپذیر شدن شرایط و به‌تبع آن شورش‌ها اجتماعی و هم مانع از چپاول بی‌حساب و کتابِ مفسدین )به‌طور دقیق‌تر مجانین خارج از کنترل این نظام چپاول) شود[ص 50].

*****

پیش‌نهاد مشخص {ائتلاف که داعیه نجات مردم را دارد، به‌نظام} این است که «مردم» می‌توانند  هم‌زمان بمب ساعتی و منبع تولید ثروت بیش‌تر باشند. انتخاب با خودتان است. ترجیح می‌دهید که این گرسنه‌ها و حقوق نگرفته‌ها و زحمت‌کشانِ غیرآگاه و غیرمتخصصِ جان به‌لب‌رسیده، به جانتان بیافتند، یا این‌که با کارِ بیش‌تر رونق و ثروت بیش‌تری را برای همه‌ی ما به‌ارمغان بیاورند؟ این پرسشی است که ائتلاف پیش‌ِرویِ همه‌ی گروه‌های حاکمِ سیاسی و اقتصادی گذاشته تا بر سر این‌که چه قانونی چگونه تصویب شود و چه بخش‌هایی برای استمرار کلیتِ نظام، در معنای عام آن، سرنگون شوند، یک توافق عمومی را شکل دهد[59].

*****

ائتلاف که دارای شبکه‌ی روابط گسترده در سازمان تأمین اجتماعی، وزارت کار، تعاون، و رفاه اجتماعی، دانشگاه، مجلس و... است، به‌چنان جنب‌وجوشی افتاده‌اند که نمونه‌ی مشابه آن را در سال‌های اوج‌یابی سازمان تأمین اجتماعی و تأسیس وزارت رفاه … باید دید .اما امروز به‌فراخورِ شرایط، اگرچه نه با آن نفوذ و بودجه سابق، اما شاید بشود گفت بسیار جدی‌تر می‌خواهند میدان‌داری کنند[ص 79].

*****

جریان ائتلاف با لیست کردن مسائل و مصائب در اطراف خود، خودش را جلوی چشم می‌گذارد و امید این را دارد که طیف‌های گسترده‌ی ناراضیان از اقشار مختلف وقتی می‌خواهند مشکلات روزمره‌ی خودشان را در رسانه پی‌گیری کنند، چهره‌ی سرائتلاف‌هایِ دلسوزشان را با کلیدی ــ‌ سبز، سرخ، بنفش، سفیدِچفیه‌ای، شیرخورشیدی، رنگ متغیر، و...ــ در دست ببینند که وسط آلاچیق بحران، آن‌ها را به‌انتظار نشسته‌اند. سرائتلاف‌ها نخست مثل راننده‌های تاکسی با درد همه‌ی مسافران هم‌درد می‌شوند و سپس مثل یک جراح که فاصله‌ای نجومی با بیمارش دارد با آمارها و نمودارها و کلمات تخصصی و اشاره‌ی پراکنده به‌بندهای قانونی، در کنار پسوند و پیشوندهای مختلفی که به‌یدک می‌کشند، جایگاه‌شان را تثبیت می‌کنند و سایر نیروها را دعوت و یا مجبور به‌پیوستن به‌خودشان می‌کنند[ص 84].

*****

در این فضا بی‌دلیل نیست که تیپ‌های دلواپس و نگرانی درست شود که از موضوع ارز تا فساد و

هسته‌ای و بازنشستگی و آموزش و پرورش، کولبران، اتباع افغانی، آلودگی هوا، زلزله، بودجه و هر موردِ مشابه‌ای از منظر بحران، را پوشش داده و لاجرم نمی‌توانند در کنار هر اتفاق جدیدی که در این راستا می‌افتد، نباشند و با آن سِلفی نگیرند[ص 85].

*****

در مقابل این بحران‌سواری، تصویری از یک » دیزنی‌لند «پیشِ چشم تماشاگران پخش می‌شود، بدون آن‌که اهمیتی داشته باشد چه کسی و چرا چنین فیلمی را ساخته و پخش کرده و چه مناسباتی پشت آن «دیزنی‌لند» و این «بحران‌لند» وجود دارد. همه‌چیز در تاریکی فرورفته و تنها تصویری رؤیایی از دنیایی را در پیشگاه خود می‌بینید که در آن نه مسائل و نه راه‌حل مسائلْ دیگر ربطی به‌بیرون از خود ندارند، این می‌تواند تصویری از دموکراسی، عدالت، حقوق بشر، بهشت مؤمنان، رستگاری و آزادی باشد. تصویری ترکیبی که به‌فراخور شرایط می‌تواند ادبیات جدیدی پیدا کند: شفافیت، کارآیی، مدیریت تخصصی، مبارزه با فساد، لنز عدالت و .... آن‌چه پیش‌ِرو نهاده می‌شود چه سوئد باشد چه هر جای دیگر نباید شکلی زمینی داشته باشد، بلکه در کلیاتی آسمانی باید خود را نشان دهد تا زمینه را برای ائتلافی آسمانی فراهم کند[ص 85].

*****

در آن‌چه پس از این {نوشته} در نظر و عمل خواهد آمد، نمی‌توان و نباید همه‌ی آن‌چه نقد و نفی شده است را، از تقلیل‌گرایی و از دست رفتنِ کلیت تا ایستادن در برابرِ شکل‌هایِ ائتلافیِ استمرار/سرنگونطلبی و تعیین‌ نکردن انضمامیِ مناسبات اجتماعی، در درون خود مرتفع نکند. هر حرکت و انتظاری کم‌تر از این، درغلتیدنِ انتزاعی و ریاکارانه به‌جهانی است که هرآن‌چه را که تمام‌قد دربرابرش نایستد، به‌مغاک خود می‌کشد.

 

 

 

 

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وچهارم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وسوم

رئیس ساواک آمد و به‌بازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربه‌ی تازه‌ای بود از کتک خوردن. یک چوب به‌طول بیش از یک متر و به‌قطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب می‌گذاشتند و چوب را می‌پیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت می‌شد. شکنجه‌شونده روی زمین به‌پشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آماده‌ی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. این‌جا دیگر مثل بازجویی‌های اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب این‌که چشم‌بند و دست‌بند دوباره به‌کار گرفته شد. این‌بار یک پابند هم به‌پاها زدند. وسیله‌ای مثل دست‌بند، اما ضخیم‌تر و با زنجیری بلندتر، به‌حدی که می‌توانستی فقط قدم‌های کوتاه برداری.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ودوم

ملاقات به‌هم خورد و تنها من توانستم به‌مادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبل‌ها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیری‌های افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم به‌وسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجه‌ای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامی‌های سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه به‌افسر نگهبان و حل‌وفصل موضوعات بند ما بود . وی به‌اتفاق آقای حجری به‌«زیر هشت» رفتند و به‌شدت به‌رفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخله‌ی رئیس زندان و به‌دستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که به‌سرانجام نرسید. به‌نظر می‌رسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه به‌جوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ویکم

اولین تبعیدی‌ها از هر دو زندان شماره چهار و سه هم‌زمان فراخوانده شدند و به‌زندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همه‌ی زندانیان برای بدرقه به‌راهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست می‌زدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف به‌سمت درِ بند (زیر هشت) حرکت می‌کردند و با تک تک افراد دست می‌دادند و روبوسی می‌کردند. برخی می‌گریستند و برخی یاران هم‌رزم‌شان را در بغل گرفته، می‌فشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانی‌که به‌تبعبد برده می‌شدند، به‌درود می‌گفتند. شعارها از جمله این‌چنین بود: «امید به‌پیروزی آتی خلق قهرمان».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ویکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ام

عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمه‌ی افراد این گروهِ محاکمه مسن‌تر بود. برادرش عبدالرضا بیش‌تر در سایه قرار داشت.

عباس، دانشجوی رشته‌ی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان می‌شناختم. زمانی‌که عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی می‌کرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباط­های من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفته­ی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.

سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من این‌طور خبر شدم که «او که در زندان به‌لحاظ روحی  آسیب دیده بود.» شاید هم به‌این نتیجه رسیده بود که با مبارزه‌ی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ام

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top