دلم برای اسانلو میسوزد!
توضیحی دربارهی زمان انتشار این مقاله:
این مقاله که نوشتهی عباس فرد است، برای اولینبار در اوائل مارس 2013 در سایت امید منتشر شد. انتشار دوبارهاش در سایت «رفاقت کارگری» ضمن تأیید بر درستی آن، درعینحال بهمنظور ایجاد امکان دسترسی بیشتر و همچنین بهقصد ایجاد آرشیوی از نوشتههای نویسندهی این مقاله صورت میگیرد.
*****
حقیقتاً دلم برای اسانلو میسوزد. ایکاش اینطور نمیشد. ایکاش بهجای این شکست مفتضحانه، پیروز میشدیم و دهها سندیکای مستقل و رزمندهی کارگری که شباهتهائی هم با مارینالهدا (اینجا، اینجا و اینجا) داشتند، سازمان میدادیم تا حداقل گام کوچکی در مقابل گرسنگی و تن فروشی پسران و دختران طبقهی کارگر برداریم. ایکاش اسانلو سکوت میکرد و با سرفرازی بهروزمرگیهای خصوصی سرگرم میشد. اما، افسوس که اینبار هم شکست خوردیم. نه فقط فعالین کمونیست جنبش کارگری، بلکه همهی فروشندگان نیرویکار با چرخش آشکار اسانلو بهطرف سرمایه یکبار دیگر شکست خوردند.
ولی زندگی ادامه دارد. نه فقط ما (بهعنوان خط سرخ و خلاف «جریان» جنبش کارگری)، بلکه همهی چند میلیارد آدمی که در دنیای خرید و فروش نیرویکار چارهای جز فروش نیروی کار خود ندارند، مبارزه را ادامه خواهند داد؛ و همانطورکه ناگزیر نیرویکار خود را میفروشند، چارهای هم جز این ندارند که از اسانلوها گذر کرده و با سیستمی که آدمهای ارزشمند و شریفی مثل اسانلو را درهم خرد میکند و بهآن سوی مرز رفاقت و شرافت پرت میکند، بیشتر و قاطعتر مبارزه کنند. «گرچه این ره تا بهامروز پُر ز غم بود و شکست؛ کار نو با رسم نو، از نو از نو نبا باید نمود»!؟
بورژوازی حاکم بر ایران و دولت جمهوری اسلامی در بازی جنایتکارانهی جناجـباندهای خود (اعم از اصولگرا و اصلاحطلب) و همچنین در الاکلنگ زندان و تطمیع و شکنجه اسانلو را درهم شکستند. برندهی این بازی کثیف و غیرانسانی نه دلقکی مثل امیرحسین جهانشاهی، بلکه سرمایه در کلیت آن است که دهها هزار پاانداز درشتتر از امثال جهانشاهی را در خدمت دارد.
کاش اسانلو بهدام یکی از ابلهترین پااندازان سرمایه نمیافتاد. ایکاش اسانلو مثل امیرحسین جهانشاهی بهیکی از خردهپااندازان سرمایه تبدیل نشود که خودرا همانند تفالهی باقیماندهای از موسولینی تزئین میکند. ایکاش اسانلو با همان نگاه سندیکالیستیاش در کنار کارگران میماند و توسط کثافتهائی مثل جهانشاهی شکار نمیشد. این ضربه را باید با دهها ضربه متقابل جبران کرد. در مقابل مرگ طبقاتی و کارگری اسانلو که ما بهوجودش افتخار میکردیم، باید چنان ضرباتی بهبورژوازی و کارگزارانش وارد آورد تا کمتر جرأت کنند برای فعالینی که زیر فشار زندان و تهدید رژیم خرد میشوند، دام بچینند تا بازهم همان سیستم را روی پای این رژیم یا روی پای دیگری مثل آن برپا نگهدارند.
*****
گرچه بدون توجه بهاخراج اسانلو از سندیکای شرکت واحد، و فقط با پحش خبر خروج او از کشور این گمان بهوجود آمد که تغییرجهت داده و با کارگزاران سرمایهداری غربی و «حقوقبشری»ها معامله کرده است؛ اما اینکه اسانلو خودرا تا این اندازه ارزان و ناچیز بفروشد، قابل پیشبینی نبود. اما بهراستی اسانلو از پسِ کدام فوریت سیاسی یا اجتماعی خودرا دراختیار دلقکهائی گذاشته است که متوسط بینندگان ویوئوهای بهاصطلاح سیاسیشان در YouTube فقط در موارد نادری به 100 نفر میرسد؟
فیالواقع، کدام فوریت سیاسی یا مثلاً طبقاتی میتواند با بُردی اینچنین حقیر پاسخ مناسب بگیرد؟ جواب روشن است: هیچ.
بنابراین، همهی گمانهها و برآوردهای مربوط بهفوریت سیاسی خروج اسانلو از کشور را باید کنار گذاشت؛ و اساساً روی اضطرارهای شخصی و اجتماعی متمرکز شد. اگر اسانلو در اضطرار شخصی قرار نداشت، اصولاً آنقدر هوشیاری و تجربه داشت تا با سکوت چندماههی تاکتیکیاش در مقابل رژیم، خودرا از زیر ضرب بیرون بکشد و بهدنبال خریدارانی بگردد که او را دهها برابر گرانتر از رجالههائی میخریدند که هم اینک از او میخواهند که «مسؤلیت ادارهی ستاد هماهنگی فعالان کارگری را بهعهده بگیرد»! موسولینیبازی هم برای اینکه بهیک کاریکاتور مسخره تبدیل نشود، حد و اندازهای دارد: «ادارهی ستاد هماهنگی فعالان کارگری»!!؟
باید بیپرده و با گذر از ادب دروغین، ریاکارانه و بازدارندهی بورژواها و بورژوازی بهحسین جهانشاهی گفت: مَردک تو کی هستی که بهیک رهبر خودفروخته و ساقط شدهی کارگریْ ادارهی «ستاد هماهنگی فعالان کارگری» را پیشکش میکنی؟ اصلاً این «ستاد هماهنگی فعالان کارگری» را از کدام بقالیِ نبش گورستان دزدیدهاید که باید کارگران ایرانی در قالب آن برای «... اصلاحطلبان، روحانیون، اعضای سپاه و ارتش...» فداکاری کنند و دست بهاعتصاب عمومی بزنند؟
اگر «هیچ تغییر اساسی در بنای یک کشور بدون مبارزه، و هیچ انقلابی بدون فداکاریهای لازم و سرنوشتساز جنبش کارگری... امکانپذیر» نیست؛ پس، «... اصلاحطلبان، روحانیون، اعضای سپاه و ارتش...» و بهویژه انگلهائی مثل «موج سبز» در این میان چهکارهاند که اسانلو باید با «امکانات» آنها ستاد کذائی «هماهنگی فعالان کارگری» را «اداره» کند؟ اگر منشأ انسانی همهی ثروت و مکنت جهان ـهموارهـ کار بوده است که اینک توسط کارگران بهجامعه اعطا میشود، پس روحانیون و اصلاحطلبان و مابقی انگلهای بورژوا در این میان چهکارهاند که صاحبان حقیقی همهی ثروتها باید برای آنها فداکاری کنند؟
چرا کارگران برای خودشان (بهعنوان اکثریت عظیم جامعه) و در خلعید از اقلیت ناچیز (یعنی: «... اصلاحطلبان، روحانیون، اعضای سپاه و ارتش...») فداکاری نکنند تا ضمن رهائی خود، بشریت را نیز از شر مالکیت خصوصی، دولت و خانوادهی بورژوائی برهانند؟
باید حقیقت را بیپرده گفت. امیرحسین جهانشاهی بهعنوان یک جوجهکلاش که ادای موسولینی را درمیآورد، بیش از ظرفیت خود گُه میخورد که میگوید: «ما این حکومت را بدون جنگ داخلی، بدون هرج و مرج، و بدون کوچکترین وقفهای در انتقال قدرت سرنگون خواهیم کرد»!؟؟
اگر قرار استکه «حاکمیت خودبهخود ازهم» فرونباشد؛ اگر «تغییر اساسی در بنای یک کشور بدون فداکاریهای لازم و سرنوشتساز جنبش کارگری... امکانپذیر»[1] نبوده و نخواهد بود؛ و اگر «هیچ مبارزهای بدون هزینه... و ازجان گذشتگی» عملی نیست؛ پس، وظیفهی «ستاد هماهنگی فعالان کارگری» که باید با اعتبار ازبین رفتهی اسانلو «اداره» شود، چیزی جز تبدیل کارگران بهگوشت دمِ توپ دعوای جناحهای رژیم برای کسب قدرت بیشتر نخواهد بود. این توطئهای جنایتآمیز است که هرچه وسیعتر و رادیکالتر باید افشا و خنثی شود.
اگر چنین توطئهای در میان نبود، مقولات فراطبقاتیِ «زنان»، «جوانان» و «مردان» در بدرقهی نیروهای سرکوبگر جنبش کارگری [یعنی: « اصلاحطلبان، روحانیون، اعضای سپاه و ارتش و تمام آنهائیکه در داخل و خارج چرخهای حکومت بهفکر آیندهای دیگر» هستند] بهجنبش کارگری و فداکاریهای آن مونتاژ نمیشدند تا کارگران فقط نقش تسمهنقالهی قدرت را بازی کنند. «آینده»ی کارگران را «آینده»ی سرمایهداران جا زدن بهعبارت دقیق کلام بیشرفی است. در نهایتِ امر برای کارگران چه فرقی میکند که اصولگرا، احمدینژادی، اصلاحطلب یا هر معرکهگردان دیگری ارگانهای قدرت را در سرکوب اقتصادی و سیاسی و اجتماعی طبقهی کارگر در دست داشته باشند؟
فروش نیرویکار قوانین عدول ناپذیری دارد که با جابهجائی اقشار طبقهی سرمایهدار یا جناحبندیهای سیاسی آن هیچگونه تغییری نمیکند. بهبیان روشنتر، همهی این نزاعها (چه در میان جناحها و چه با همهی شیطانهای کوچک و بزرگ جهانی) سهمبری بیشتر از ارزشهای اضافی تولید شده توسط طبقهی کارگر است. اگر تشکیل سندیکای کارگری یک ضرورت طبقاتی است، وجه تاریخی این ضرورتْ سازمانیابی کمونیستی طبقهی کارگر در راستای سرنگونی سوسیالیستی سرمایه در همهی ابعاد وجودی آن است.
بدینترتیب استکه یکی از مهمترین وظایف فعالین کمونیست جنبش کارگری مبارزه برای خنثی کردن توطئهای است که متأسفانه منصور اسانلو را نیز همانند عروسک کوکی بالای آن دکور کردهاند. جنگ جناحها تا آنجا بهنفع کارگران استکه بههنگام اوجگیری از ظرفیت سرکوب کلیت نظام میکاهد و برای آنها فرصت سازمانیابی گستردهتری را فراهم میکند. اسانلو یکی از کسانی بود که قوانین این بازی پرمخاطره را میشناخت. اما متأسفانه او بهآگاهی و شخصیت خودش هم خیانت کرد.
با همهی این احوال، من حقیقتاً دلم برای اسانلو میسوزد و آرزو میکنم که او بتواند خودرا از این بازی زشت و ضدکارگری بیرون بکشد. در این زمینه و در محدودهی یک کارگر ساده در هلند از هیچگونه کمکی دریغ نخواهم کرد.
بنابراین، وارد بحث چگونگی و دلیل خروج اسانلو از ایران نمیشوم؛ و روی این مکث نمیکنم که او در مصاحبهاش و در جواب این سؤال که «یعنی مخصوصاً خواستن بهگوش شما برسد که شما را مجبور بهخروج از کشور بکنن»، پاسخ میدهد که «من دقیقاً نمیتونم بگم که کدوم یکی از این دوتا هست...»!
دنیای غریبی است! از یک طرف ادعا میشود که وضعیت «امنیتی توی اون کشور برای مردم عادی [هم] درحال بدتر شدن است...»؛ و از طرف دیگر یک زندانی فوقامنیتی رژیم دوستانی دارد که «بهنوعی از جاهائی میتوانند برای» او خبر بیاورند که باید تنش را خاراند!؟ آیاد این دوستان همان سبزهائی نیستند که همچنان در بدنهی رژیم جا دارند و برای جا و قدرت بیشتر در طرفةالیعنی ـهمه باهمـ اما در باندهای متفاوت کارگر دوست شدهاند!؟
آیا این دوستان از نوع و جنس همان دوستانی نیستند که جبار مرادی یکی از نمایندگان «اتحادیه کارگران اخراجی و بیکار» [یعنی: سلف «اتحادیه آزاد کارگران ایران» که این روزها با اسانلو دل میدهند و قلوه میگیرند] بهطور رسمی ادعا میکند: «اتحادیه كارگران اخراجی و بیكار به پیشنهاد شخص استاندار فعالیت خود را شروع كرد»[2]؟
پانوشتها:
[1] همهی تأکیدها از من است.
[2] سند زیر از نوشتهای با عنوان «شرکت واحد، نيروی کار، برکناریِ فردِ اسالو» برداشته شده است.
جلسه شورای شهر سنندج و اتحادیه كارگران بیكار و اخراجی بی نتیجه ماند
سنندج- خبرگزاری كار ایران
قرار بود جلسهای باحضور نمایندگان واعضای هیات مدیره اتحادیه كارگران، فرمانده انتظامی كردستان و اعضای شورای شهر سنندج به منظور مذاكره درخصوص كمك به آزادی كارگران دستگیرشده برگزار شود، كه این جلسه با حضور فرمانده و معاونین انتظامی در محل ساختمان شورا برگزار شد، اما از حضور كارگران جلوگیری به عمل آمد.
به گزارش ایلنا، بعد از اتمام جلسه شورای شهر و نیروی انتظامی، اعضای شورای شهر با نمایندگان كارگران جلسهای برگزار كردند كه در این جلسه نمایندگان كارگران خواهان كمك به آزادی همكاران خود شدند.
وفا یونسیان یكی از نمایندگان كارگران گفت: ما كار خلافی انجام نداده و برای آزادی دوستانمان خواهش نمیكنیم، زیرا شورای شهر نیز مؤظف است پیگیر این قضایا باشد.
رییس شورای شهر سنندج پیشنهاد كرد كه نمایندهای از سوی كارگران به صورت دایمی در كمیته اجتماعی شورای شهر حضور داشته باشد.
سیدمهدی تختفیروزه ادامه داد: آسایش و امنیت، خواسته همه ماست و من از طرف خود و همكارانم به خاطر بر هم خوردن آرامش تجمع شما در روز كارگر عذر خواهی میكنم.
وی به نمایندگان كارگران قول پیگیری داد و گفت: قول میدهم در روز كارگر سال آینده اعضای شورا در كنار كارگران باشند.
در این جلسه هادی زارعی دیگر نماینده كارگران گفت: ما فقط خواهان كار هستیم و میخواهیم روز كارگر نیز مانند روز ارتش، بسیج ، زن و... محترم باشد.
حسن زارعی یكی دیگر ازنمایندگان كارگران گفت: تا لحظههای پایانی روز جهانی كارگر، جو آرام بود، اما در خواندن بندهای آخر قطعنامه نمیدانیم چگونه این تحریكات پیش آمد كه موجب تشنج جو شد.
جبار خدامرادی دیگر نماینده كارگران گفت: اتحادیه كارگران اخراجی و بیكار به پیشنهاد شخص استاندار فعالیت خود را شروع كرد و اتحادیه این حق را برای خود قائل شد كه روز كارگر را به همكاران تبریك بگوید، اما حضور و شیوه برخورد نیروی انتظامی مناسب نبود.(خط تاکید از ماست)
جلسه شورای شهر سنندج و نماینده كارگران كه در خصوص آزادی كارگران دستگیر شده برگزار شده بود، بدون نتیجه پایان یافت.
http://roozshomar-iran.blogspot.ca/2009/02/86_7724.html
منبع: وبلاگ روز شمار جنبش کارگری
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوششم
در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی میشود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومتهای ستایش انگیز بسیاری در بازجوییها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیلهای بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعفهای سازمان نیافتگی و خلعهای آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگینتر و هرچقدر سرکوبها سبوئانهتر باشد اهمیت سازمانیافتگی دم افزون تر میشود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظامهای سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداخته ایم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه