rss feed

03 مرداد 1396 | بازدید: 2434

از ژن برتر تا بابای بند باز

نوشته شده توسط رضا رخشان

در وجود تو هیچ ژن خوب وخاصی وجود ندارد که هیچ، تازه از خیلی ها هم کمتری. اگر بابات پول دار است و موقعیت آن چنانی دارد، باید در هنرهای دیگری جست که بهترین هنرش، بندبازی در بین دو جریان رقیب سیاسی، یعنی اصلاح‌طلبان واصول گرایان است

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اخیر آقا زاده‌ی محمد رضا عارف درافشانی کرده و دلیل ثروت وجاه و مقام خانواده‌ی خود را وجود ژن خوب وبرتر دانسته است که معنای مخالف آن اینست که افرادی که فاقد این شرایط هستند از برکات چنین ژنی بی بهره‌اند. از جنبه علمی دانشمندان تاکنون دراین باره چیزی نگفته‌اند پیداست که آقا زاده خود به چنین کشف مهمی نائل شده است. اما طفلک گویا هنوز بچه است وصحبتهای محبت آمیز اطرافیانش را در کودکی که به او اینگونه القا کرده اند که، دلبندم تو خاصی، تو بی نظیری، خانواده‌ی عارف چنینند وچنانند. طفلک باور کرده که دلیل تمول و موقعیت خوب پدر، وجود این ژن خوب است که فقط در وجود خانواده هایی مانند عارف است.
اما بچه جان، دروغ بهت گفته‌اند حقیقت را از من بشنو. در وجود تو هیچ ژن خوب وخاصی وجود ندارد که هیچ، تازه از خیلی ها هم کمتری. اگر بابات پول دار است و موقعیت آن چنانی دارد، باید در هنرهای دیگری جست که بهترین هنرش، بندبازی در بین دو جریان رقیب سیاسی، یعنی اصلاح‌طلبان واصول گرایان است. بابای شما خیلی خوب بلد است که بین این دو جناح بند بازی کند و هر دو را راضی نگه دارد. کدام انسانی را در دنیا می‌شناسید که به دریا برود و خیس نشود؟ اگر خیلی از سران و فعالین اصلاح‌طلب بعد از انتخابات جنجال برانگیز ٨٨تاوان‌های سنگین پرداختند آقای محمدرضا عارف که نه تنها تاوانی نپرداخت بلکه عزیز و محترم جریان رقیب هم بود که بهترین مدعا دراین باره، تایید صلاحیت ایشان به‌عنوان تنها اصلاح طلب از سوی شورای نگهبان در انتخابات ۹۲بود. بطوریکه حتا هاشمی رفسنجانی هم نتوانست تایید صلاحیت بگیرد. پدر شما خیلی خوب بلد است که از مردم رای بگیرد وبعد گوشه عزلت نشیند و اندکی در جهت حمایت از موکلینش هم گامی برندارد. این واقع هنر است. که محبوب باشی و هیچ کاری هم نکنی.
این‌هم از بدبختی‌های سیاست در ایران است. اگر رانت دولتی وسیاسی نبود اوضاع من و تو هم مثل هم بود. بابای من کارگر بود بابای تو هیچ نکن سیاسی. همچنین در اثر سیاست‌های اقتصادی مورد حمایت از سوی افرادی مثل پدر شما، مانند خصوصی سازی و کلا لیبرالیزه کردن اقتصاد ایران، من کارگر سه ماه حقوق نگرفته‌ام. بچه‌های من گرسنه‌اند اما پدر شما از ده‌ها جا و سر موقع حقوق می‌گیرد و شما در ناز نعمت زندگی می‌کنید این داستان واقعیست. اما از سوی دیگر، بدبخت مردمی که از فرط بیچارگی و قحط رجال به افرادی مانند پدر هیچ کاری نکن شما، رای می‌دهند که بعدا این‌چنین تحقیر شوند.

بقول گالیله «بدبخت ملتی که بدنبال قهرمان می‌گردد».

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم‌ودوم

ساواک برای پائین نگهداشتن آمار زندانی ها ما را به زندان عادی فرستاده بود. صلیب سرخ از طرقی پیگیر شده بود. برای همین دوباره مارا بزندان عمومی (شماره یک) برگرداند. در بار دوم بازدید صلیب سرخ در بند شش زندان شماره یک قصر بودم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم

درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل و یکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم

نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ونهم

زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وهشتم

در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنج­و شش تا زمانیکه یکی­دو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و می­شد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top