rss feed

23 آذر 1396 | بازدید: 2336

من از همه شاکی‌ام

نوشته شده توسط رضا رخشان

مسائلی که امروز پیرامون شرکت نیشکر هفت‌تپه به‌وجود آمده است از تأخیرهای حقوقی فراوان گرفته ـ‌بطوریکه امروز ما کارگران در فقر و بدبختی دست وپا می‌زنیم و هیچ آینده روشنی در برابرمان نیست تا تهدید و تحقیر مداوم کارفرمایان‌ـ که همگی آنها امروز موجب عصیان کارگران شده است، ناشی از دست پخت دولت فعلی است. امروز اعتماد کردن سخت شده است.   

 امروز گول زدن توده‌ها به‌آسانی گذشته نیست. اما جمله‌ای خطاب به‌رئیس دولت: خوشحالم آقای روحانی، بعنوان یک کارگر هیچگاه به‌شما و شعارهایتان باور نداشته‌ام. خوشحالم علی‌رغم تلاش برخی افراد فرصت طلب (اصلاح طلب) هیچگاه به‌برنامه‌ها و دولتتان رأی نداده‌ام. همچنین متأسفم که دولت شما را تا سال 1400 باید تحمل کنم. ای‌کاش میشد زمان را در دست گرفت وبا پیچاندن پیچ زمان، این چهار سال را با سرعت رد کرد. چراکه برای کارگر و توده‌های زحمتکش، نتیجه عملکرد دولت فعلی، چیزی بجز مصیبت بیشتر و فقر روزافزون نبوده است. از واگذاری شرکتهای دولتی به‌بخش ناآکارآمد خصوصی یا خصولتی گرفته تا مخالفت لجبازانه با مسکن مهر و طرح هدفمندی یارانه‌ها تا دیگر سیاستهای ضدکارگری، بخوبی نشان از عداوت با طبقه کارگران است. آنهایی که مردم را از نقش مار بر دیوار می‌ترساندند تا بازهم به‌دولت فعلی رأی دهند و اکنون گروه گروه پشیمان میشوند و ابراز ندامت می‌کنند، چه جوابی در پیشگاه ملت دارند؟

 وقتی الیت و نخبه‌های جامعه اینچنین دچار خطای فاحش وغیرقابل بخشش میشوند؟ من از همه شاکی‌ام. از جامعه‌ای که ساده‌لوحانه فریب میخورد، شاکی‌ام. از خیلی از نخبگان و قهرمانان و برخی سیاسیون این کشور که هیچگونه افق دیدی نداشته اند،شاکی‌ام. از کارگری که ساده‌لوحانه به‌دولت فعلی آنهم با برنامه‌های اقتصاد لیبرالیستی که تماماً ضدکارگری رأی داده است، شاکی‌ام. از مردمانی که رأی خودشان را مفت میفروشند، شاکی‌ام. از خودم که فقط نق زدم و حرکتی نکردم، شاکی‌ام. من از همه شاکی‌ام.

رضارخشان

کارگر نیشکر هفت تپه

آذرماه/1396

 

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم‌ودوم

ساواک برای پائین نگهداشتن آمار زندانی ها ما را به زندان عادی فرستاده بود. صلیب سرخ از طرقی پیگیر شده بود. برای همین دوباره مارا بزندان عمومی (شماره یک) برگرداند. در بار دوم بازدید صلیب سرخ در بند شش زندان شماره یک قصر بودم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم

درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل و یکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم

نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ونهم

زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وهشتم

در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنج­و شش تا زمانیکه یکی­دو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و می­شد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top