rss feed

10 تیر 1399 | بازدید: 1280

از پرووکاتور تا آژیتاتور جواب رضا رخشان به‌یادداشت «چرا دایی‌مردکی می‌کنید؟» که نوشته‌ی عباس فرد است

نوشته شده توسط رضا رخشان

نوشته‌ی: رضا رخشان

از پرووکاتور تا آژیتاتور در جواب به نوشته عباس فرد - چرا دایی‌مردکی می‌کنید؟ صریح، روشن و علنی حرف بزنید. رفیق عباس فرد یاداشتی برایم فرستاد و گفته چون اسم ات را آورده ام این مطلب را برایت می فرستم. البته چند وقت پیش هم یاداشتی فرستاد که می خواهم نقدت کنم و من هم استقبال کردم و گفتم اشکالی ندارد. از هر نقدی می توان چیزی آموخت.

بنظرم اما حرف عباس چیز دیگری است ، بنظرم مشکل عباس این شده که مطالبی که روی فیسبوک می گذارم برایش دردسر شده از بقول خودش کریم منیری تا ناصر یادگار باهاش تماس می گیرند که آقا مقصر این نوشته، تو (منظور عباس فرد) هستی.
برای اینکه خیال عباس فرد را راحت کنم و نگران تماس و ای میل های احتمالی آینده نباشد و لازم نباشد که قسم و آیه بیاورد که نقشی در کارهای من ندارد ، خودم به ایشان یک نقدی می زنم که نشان دهم که عباس فرد ،ربطی به نوشته های من ندارد.اما ایشان درست می گوید که برایش نوشتم در ایران نیستی و نمی دانی که اوضاع از چه خبر است، اتفاقا این بحث را باز می کنم تا نشان دهم که کسانی که از طریق هایی و با واسطه می خواهند عباس را زیر فشار بگذارند و از این طریق او را تحریک کنند که به من فحش بدهد را یکبار برایش روشن می کنم و دوباره اعلام می کنم اگر نوشتم از ایران دور هستی و نمی شناسی ، این بحث را باز می کنم و اینبار می گویم عباس جان، شما حتی خارج را هم دیگر نمی شناسی . چرا حتی خارج را هم نمی شناسی؟چون اشکال جغرافیای سیاسی اجتماعی تغییر کرده.
باواسطه یکی از رفقا،خاطره ای را از یدالله خسرو شاهی بازگو می کنم ، یادت هست زمانیکه از جلسه بنیاد کار در انگلیس با یدالله و منیری در ماشین بودید و یدالله داشت منیری و خودت را می برد که هر کدام برگردید دیار خود و شما (عباس ) در ماشین با منیری درگیر شدی و کار را به وضعیت شغلی پدر منیری هم کشاندی و فحش هایی به منیری می دادی؟
عباس فرد در عین لوطی گری که می تواند جانش را برای رفیقش بدهد ولی در عین حال برای حالگیری و قلدری می تواند در بند زندان در جلسه زندانیان یک کاری کند تا نشان دهد که اونا هیچکسی نیستند، که اکثر زندانیان آن اطاق تا به امروز حاضر نباشند اسم عباس را بیاورند.
چرا این خاطره را گفتم، در جواب پایان کارت با بهمن هم چه نوشتی ؟؟؟؟
چرا این افراد (منیری - یادگاری) به عباس فشار می آورند چون فکر می کنند من ( رضا رخشان) از همان جنس هستم و این درس گستاخی که خیلی راحت و بدون رودربایستی چیزی را می گویم که کمتر کسی در این جنبش جراتش را دارد که بگوید.
من وقتی می نویسم این جماعتی که در خارج شما را زیر فشار می گذارند همان کسانی هستند که با نام مستعار باج خواهی می کنند و بقول حکمت که در نوامبر ۲۰۰۱ در جلسه پالتاکی خطاب یه مخالفینش گفت “ پرووکاتورهای سفارت یا عوامل سازمان های ارتجاعی اند و می دانیم کارشان فقط اتهام و افترا به سازمان ها و یا اشخاص واقعی است، و هدفشان برهم زدن جلسه است را از همان مرحله اول باونس می کنیم.” دیگر جلسه ای بهم نمی زنند ، موضوع جنبش کارگری و پرووکاتورها در لباس کارگری کار می کنند.
شما با آژیتاتورهای (فعالین- سازماندهندگان ) کارگری دیگر روبرو نیستید. اینها پرووکاتورهای هستند که یک نان دانی باز کرده اند و شماها را سر کار گذاشته اند.
عباس یادت هست نیکوفر در جواب این مطلب ات که نوشتی “ لازم به‌توضیح است‌که سایت رفاقت کارگری به‌دلیل عدم ارتباط با فعالین و عدم اطلاع دقیق از فعالیت‌های درحال انجام در کارخانه هفت‌تپه هیچ مسئولیتی را در مورد صحت و سقم این یادداشت نمی‌پذیرد. با وجود این، لازم به‌توضیح است‌که علت انتشار این‌گونه یادداشت‌ها تعهد نظری ما نسبت به‌مسائل مربوط به‌مبارزات کارگری در ایران است که به‌طورکلی درست می‌نمایند. برای مثال، نکاتی در این یادداشت وجود دارد که منطقاً درست می‌نماید و همین انگیزه‌ی انتشار آن است؛ اما ازآن‌جاکه همواره این احتمال وجود دارد که آن‌چه منطقاً درست می‌نماید در تجربه‌ی واقعی نادرست باشد، ما نمی‌توانیم صحت و سقم آن را تأیید یا تکذیب کنیم.” چه نوشت؟ گفت “ درخصوص انتخابات سندیکا به‌عرض می‌رساند که تنها یک مجمع در آبان ماه 87 برگزارشد که اولین مجمع سندیکا بود و در این مجمع عضوگیری اعضای سندیکا، تصویب اساسنامه و برگزاری انتخاباب انجام گرفت؛ وهمگان درجریان نتیجه‌ی آن هستند و از آن تاریخ تاکنون حتی یک نفرعضوگیری هم نشده است.
پس از آن مجمع هیچ‌گونه مجمع و جلسه‌ای به‌دلیل این‌که شرایطش فراهم نیست، برگزار نشده است. قانوناً به‌دلیل بازنشستگی تعدادی از اعضای هیأت مدیره‌ی سندیکا (حیدری‌مهر، دهلی، نجاتی، بساک و شریفی)؛ اعضای علی‌البدل می‌بایست طبق قانون و اساس‌نامه جایگزین آن‌ها شوند، چون افراد مذکور به‌دلیل بازنشستگی نمی‌توایند فعالیت سندیکایی داشته باشند، اعضای علی‌البدل نیزبازنشسته شده‌اند و فقط آقایان علیپور، رخشان و احمدی و بنده

عضو فعال سندیکا محسوب می‌شوند. این‌که کسانی که دیگرعضو محسوب نمی‌شوند،”
آیا هنوز هم از آن نظرت دفاع می کنی؟ کجا هستند آن آژیتاتورها؟ دیدی پرووکاتور بودند ولی هیچکدام حاضر نشدید بگویید اشتباه کردید، چون شماها اهل اشتباه نیستید !!!
یادت هست چگونه از رضا شهابی ووو دفاع می کردی و می کنی .
آخرین نمونه اش را می گویم تمامی این پرووکاتورهای خارج نشین مدعی در دستان نیروهای امنیتی داخل ،حتی از خودشان سوال نکردند که واقعا طالبی مقدم ۷۴ ضربه شلاق خورد؟ رفت زندان اوین؟ شما برو عکسی که ایشان از آزادی اش گذاشته را نگاه کن زندان بزرگ تهران است و خودش به یکی از معتبر ترین فعالین کارگری که از او پرسیده بود که جریان شلاق چه بود ؟ گفته بود “ شلاقی در کار نبود بچه ها اغراق کردند” شما معنی اغراق را خوب می دانی.
سرفرصت بعد از کارهای نیکوفرد راجب نجاتی و ایلنا هم می نویسم، همانطور که راجب علوی و خط دادنش به شهابی نوشتم.
عباس می دونی این بچه ها کی هستند که شما نگران شان هستی که رابطه ات زیر سوال برود ؟ نیروهایی هستند که می خواهند جنس دروغی را بجای جنس واقعی جا بزنند. خودت که بچه تهرون هستی می فهمی که یعنی چه؟
عباس نگران تطهیر خودت نباش شاید در نوشتاری مثل خودت رک بودم ولی در عمل بسیار پیچیده هستم و می توانم جنس واقعی را تشخیص بدهم.
تمام این پرووکاتورهای خارجی در دست اخوی ها داخلی هستند و خوب می دانند که با کی طرف حساب هستند. عباس توکل هفت تیر کش همشهری خودت، امروز شده انور خامه ای. انوری که کارش شد سردبیری زن روز. برو تاریخچه مسئول کارگری اش را در بیاور و ببین شبانه ترتیب مسئول کارگری سازمان اش را در می آورد و می رود پاکستان و حالا برای ما پیشتاز راه می اندازد.
شما به من نوشتی لجن ننویس بر علیه شالگونی ولی قبول نداری شالگونی ها می خواهند جنبش کارگری را با پول خیراتی به لجن بکشند؟.
از طرف دیگر ،شما چون در چاپخانه کار کردید یک چیز را خوب می فهمید و می دانید کسی که پلیس است رفتار و نوشته اش چگونه می تواند باشد. برای همین هم پافشاری می کنید که من پلیس نیستم ولی می خواهی بگویید در چهارچوب سنت کار نکرده ام. اتفاقا این هرج و مرج در دنیای کارگری ما را شما نمی بینید، چون از دور دستی بر آتش داشتن کار نمی کند.
این پرووکاتورها اکثرشان حقوق بگیر دولت های فخیمه شان هستند و چند نهاد خیریه ای ثبت کرده اند و یک در آمدی دارند و هم فال است و هم تماشا و ادعاهای انقلابی گری . اگر هی می نویسی من برانداز نیستم ، چون اعتقادی به این الترناتیوهای آنها ندارم والا تا مغز استخوان نفی سرمایه داری و پل پوت را نفی کرده ام.
این پرووکاتورها بهایی نمی پردازند ولی ما می پردازیم. ما حقوق می گیریم و نان شب نداریم ولی کسانی که شر خر کارفرما بودند و نماینده کموناردهای خارج نشین نان روغنی می خورند.
اما حالا ،خیالت راحت شد؟. شاید دیگر نیازی نداری جواب یک دوره سلام و علیک را با ما بدهی . جواب این یاداشت را با چند فحش تمام کن و در مقابل آنها برائت بگیر چون آنجا زندگی می کنی و در فروشگاه چشم در چشم بعضی از آنها داری.
روزگار خوش
رضارخشان
خرداد۱۳۹۹

https://www.amazon.com/Chinas-Development-Capitalism-Rethinking-Globalizations-ebook-dp-B00AC1RJWE/dp/B00AC1RJWE/ref=mt_other?_encoding=UTF8&me=&qid=

 

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم‌ودوم

ساواک برای پائین نگهداشتن آمار زندانی ها ما را به زندان عادی فرستاده بود. صلیب سرخ از طرقی پیگیر شده بود. برای همین دوباره مارا بزندان عمومی (شماره یک) برگرداند. در بار دوم بازدید صلیب سرخ در بند شش زندان شماره یک قصر بودم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم

درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل و یکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم

نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ونهم

زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وهشتم

در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنج­و شش تا زمانیکه یکی­دو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و می­شد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top