rss feed

14 اسفند 1401 | بازدید: 436

دغدغه‌ی پُررنج شهریور و مهرماه

نوشته شده توسط مادربزرگی از اصفهان

 

ـ صابرجون خوش اومدی مادر.

ـ ماهی جون قربونتون برم. چه بوی خوشی راه انداختین، قورمه سبزیه؟

ـ آره عزیزم؛ دیگه کارش تمومه، الآن خاموش‌اش می‌کنم. برات چای بیارم یا قهوه‌ی دِم‌کرده؟

ـ آخیی، چه حالی بکنم من امروز! قهوه، ماهی جون، قهوه! امروز مشتاق خیلی چیزا بودم، برا همین هم اومدم پیش‌تون. قهوه هم برای منِ شکمو حالی می‌ده. به‌خصوص که از دیروز گیرم نیومده.

ـ ای عزیزم ، نوش جونت مادر. الان یه قهوه‌ی موکا برات می‌یارم. مثل قبلاً­ها با آب جوش فراون باشه؟

ـ آره مامان بزرگ بی‌زحمت بدون شیر و شکر! لطفاً.

ـ خُب بشین عزیزم، تعریف کن موضوع چیه؟ چطور شده که قراره دو نفری گذاشتی با مادر جونتون؟

ـ یه راست بِرَم سرِ اصل موضوع؛ مسئله سازماندهیِ، سئولاتی دارم که می‌خوام ازتون بپرسم. شما توی دو رژیم تجربه داشتین؛ برام مهمه که از تون مشورت بگیرم. شما خودتون هم گفته بودین در کارهای غیرعملیاتی فقط مشاور می‌تونین باشین. منم ازتون مشورت می‌خوام. برای من تشکل یک‌جور نظم در کارها و ارتباطات رو تداعی می‌کنه!؟

ـ پس عزیزم سعی کن بدون اطلاعات انضمامی مطلب­ات روبگی، متوجه می‌شی که...؟

ـ باشه چشم. سعی می‌کنم، اما ممکنه جایی ملاحظه از دستم در بره، شما بهِم توجه بدین. در مواجهه با نیروهای سرکوب چطور می‌شه از تکنیک‌های ساختاری و پنهان‌کاری جوری استفاده کرد که همه‌چیز ظاهرش عادی به‌نظر بیاد، ولی پنهان‌کاری هم باشه؟

ـ بذار پسرم یه چیز رو(در مقدمه) دوباره برات بگم. می‌دونی که رهبری مسئله‌ای است‌که به‌اندازه‌ی اصلاح و بهبودش دارای اهمیت تاریخیه! یعنی، خیلی سخته که بعدها بشه بهش پرداخت! چون نهادها (به‌ویژه در شرایط مخفی) بیش‌تر ماندپذیرند و به‌سکون گرایش دارند تا مهیای تغییر و تحول اساسی باشند. ساخت‌های تشکیلاتی اولیه متناسب با کیفیت مناسبات‌ شکل‌دهنده‌شان «سر» (یا نهاد رهبری) را از روی اطلاعات، تجربه، مهارت و تااندازه‌ای هم اعتبار سیاسی‌ـمبارزاتی به‌وجود می‌یارن و شکل می‌دن. بدین‌ترتیب، نوعی تخمه‌ی قابل تعبیر به DNA شکل می‌گیرد که در دیگر نهادهای تشکیلات، اگر عیناً کپی نشود و نمونه‌ی خودرا به‌وجود نیاورد، حضور فعال و مؤثر خواهد داشت. از قدیم هم گفته‌اند: «خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می‌رود دیوار کج»! بنابراین، تداوم و گسترشِ پویایِ درونی و بیرونی یک تشکیلات به‌ضوابط، اصول، مناسبات و متغیرهایی بستگی دارد که زمینه‌ساز حرکت درونی و بیرونی آن تشکیلات در چهره‌ و در تناسب با نهاد رهبری است.

ـ اما در ساختاری با گرایش ماندپذیریْ چه‌جوری می‌شه به‌طرف این «حرکت درونی...» رفت و زمینه‌ی تحقق‌اش را فراهم کرد؟

ـ عزیزم، این‌‌که هم‌اینک چگونه می‌توان چنین نهاد متحرک و متحولی را به‌مثابه‌ی نهاد «رهبری» شکل داد، سؤالی است که اساساً در پروسه‌ی عمل جواب مناسب خودرا پیدا می‌کند. اما تاآن‌جاکه عمل حاوی جهان‌بینی و اراده‌ی انسان هم هست، در این مورد خاصْ از جنبه‌ی نظری می‌توان (و به‌نظر من باید) روی اصل نفی و نفی‌درنفی بیش‌تر تکیه کرد؛ و به‌لحاظ عملی نیز روی گسترش رابطه‌ی هم‌دلانه،‌ آگاه‌گرانه و سازمان‌یابنده‌ی با توده‌ها متمرکز بود.

ـ یعنی باید روی متغییرهایی متمرکز شویم که حتی‌الامکان ضمانت‌کننده‌ی نفی و سپس تثبیتِ عالی‌تر و طبعاً دائم نهاد رهبری، و درپیِ آنْ نفیِ تکامل‌یافته‌ی دیگر نهادهای تشکیلات باشیم؟

ـ همین رو می‌خوام بگم؛ نسل ما تازه (و البته در گستره‌ی بسیار محدودی) داره یاد می‌گیره که ضمن فعال بودن، اما «کنار» بایستد و داخل ارتباط­های کاری نمی‌شود! یعنی، نقش‌شون رو تا حد تدارکاتی و حمایتی نگهدارن و نقشِ «رهبری» را به‌صورتی سیال درون گروه‌های آوانگارد صنفی یا سیاسی در خود اعضا پرورش بدهند.

ـ یعنی رهبر بسازند تا رهبر بشوند؟

ـ رهبر ساختن که نه! چون نمی‌شه تعیین‌کنندگی رو از خود نیروها گرفت و داد به‌افراد باتجربه. بهتره بگم کمک به‌رهبر شدن با یاری­های فکری و رفیقانه، بدون دخالت و آمریت. پس، بریم سروقت سئوال اصلی­ت.

ـ مشخصه‌ی تشکیلات برای کارهای مبارزاتی روز؟

ـ بالاتر درباره‌ی کیفیت و محتوا حرف زدیم؛ اما به‌لحاط شکل کار، می‌توان گفت: محدودترین تعداد، ایمن­ترین اطلاعات، و ‌لزوم «فرد بودن» اعضای هرنهاد (برای سهولت در رأی‌گیری و به‌دست آوردن اکثریت آرا)!

ـ مثلاً سه نفر یا پنج نفر؟

ـ آره؛ یه هم‌چین چیزی. اما از لحاظ کیفیت درازمدت نبودن. درست مثل الان که در حرکات صنفی و توده‌ای و حتی بعضی محلات داره پیش می‌بره.

ـ یعنی «هِد» تثبیت شده‌ و همیشگی ندارن؛ درحالی‌که کارها هدایت می‌شه، اما افراد هم نقش برجسته‌ یا تعیین‌کننده‌ای ندارن، مانند یک شبکه‌ی سیال و مثلاً موجی!؟

ـ این دیگه به‌ابتکارات و خلاقیت‌های خود افراد هرجمعی بستگی داره. شنیدم توی یکی از شهرها از تکنیک «جمع و پخش شدن» کوتاه مدت استفاده می‌کنن.

ـ ماهی جون گرفتم؛ منظورت لزوم تشکیلات برای نظم و انضباط و هم‌آهنگیه، و البته با نفی هِرم آمرانه و سرکردگی!

ـ گرچه نظم و بی­نظمی دستوری و فرماندهانه نیست، اما بدون دستورِ رفیقانه و هم‌آهنگ‌کننده هم نظم و انظباط ممکن نمی‌شه!

ـ آیا این‌که شما می‌گید یه‌جور تناقض نیست؟

ـ نه عزیزم، این بیش‌تر دیالکتیک تظاده! بگذار یه جور دیگه بگم؛

ـ با اجازه می‌خوام نکات مهمی رو یادداشت کنم؟

ـ نه مادر، لازم نیست؛ یادت می‌مونه؛ اگر هم یادت رفت، باز برات می‌گم. البته که نوشتن به‌درک بهترِ مطلب کمک می‌کنه. اما در این اوضاع و احوال کنونی نوشتن و ضبط کردن صلاح نیست.

ـ گرفتم ماهی جون. کلمات کلیدی رو می‌نویسم که ثبت ذهنی بشه. آخرش یه نگاه می‌ندازم و پاکِش می‌کنم.

ـ باشه غزیزم، به‌شرطی که همین‌جا پاکش کنی!

ـ باشه مادر بزرگ، قبول.

ـ ‌آره، داشتم می‌گفتم نظم و انظباط اگه ریشه در مدل فعالیت ذهنی افراد و شیوه‌ی کلی مبارزه و اهداف اون داشته باشه، لزوم نظارت و به‌ویژه خطر بوروکراسی خیلی کم‌تر می‌شه.

ـ پس بریم که ذهن­مون رو بازتربیت کنیم؟

ـ عالیه، پسرم. رهبران حقیقی از خودمدیریتی بالایی برخوردارند. بخصوص مدیریت برهیجانات شون. می‌شه گفت نه تنها از یه جور تعادل‌سازی احساسی‌ـ‌تعقلی برخوردارند، بلکه می‌تونن تخمه‌ی همین ویژگی را در دیگر نهادهای تشکیلات بکارند، پاس بدارند و بذارند خودِ افراد نتیجه‌ی آن را درو کنند.

ـ ....

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وسوم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ودوم

انگار نه انگار که ما دستگیر شدیم و باید بلافاصه به اتاق شکنجه برده می شدیم و کتک مان میزدند. ساعت ها بکندی اما طولانی میگذشت. پس چرا در اول دستگیر اون وحشی بازی خشونت بار را درآوردند. زمان خیلی به کندی میگذشت. آفتاب بالا آمده بود. گرما کمی که از تابش آفتاب بود سرمای تنم را کم کرد. سیگاری بکسانی که میخواستن داده شد. یکی یکی دستشویی بردن. با دستنبد از جلو چقدر احساس چالاکی داشتم. میشد شلوارم را پائین و بالا بکشم و بعدش دستم  را بشورم. دهانم را آب گرداندانم. چانه و سرم در حرکات شتشو درد داشت.

ادامه مطلب...

دنباله‌ی کوه‌پیمایی با نوه‌ها و گپ‌وگفت درباره‌ی «مؤلفه»[در جنبش]

این یک مقاله‌ی تحلیلی نیست. نگاهی مادرانه است، برخاسته از درد و دغدغه‌ی

پُر رنج شهریور و مهر 1401 تاکنون

                                                                                                                  *****

ـ خانوم دکتر این چیه، چقدر خوشمزه‌ ست؟ یادمون بدین با چی درست کردین؟

ـ نوش بشه بهتون زری جون، موادش هویج و کدو و سیب‌زمینی رنده شده، تخم مرغ، نمک و فلفل و نون. البته برای شما جوونا خیارشور هم توی لقمه‌هاتون گذاشتم.

ـ واا، چه راحت. پس منم میتونم درست کنم.

ـ زری جون مامان بزرگم یه آشپز بی نظیرِ توی خانواده و فامیله!

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ودوم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ویکم

در این نیمه شب یازدهم شهریور کوچه نقاشهای خیابان لُرزاده در ازدحام بی نظیری از مردم انباشه بود. اکثراً لباس راحتی خانه دربر داشتند. همسایگان قسمت پائین کوچه به بالاتر آمده بودند. همه در جوّی از حیرت و تک توک در اعتراض بودند. مأمورین در جواب «اینا چکار کردن مگه؟» میگفتند «خرابکارند» میخواستن محله شما رو بفرستن رو هوا.

ادامه مطلب...

پرسشی از مقوله‌ی [مؤلفه در جنبش]

در باره سنت باید معنی «سیرت» و «طبیعت» جنبشهای مردمی یا همونطور که شما گفتی (جنبش های توده ای) را از دو منظر دید؛ اول «رویّه و روشِ» تاکنونی رویدادها یا همان جنبشها، دوم به معنی «وجه ضروری تغییر» یا دقیقتر «وجه لازمِ حرکت».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستم‌ویکم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم

بخصوص کار تیمی هدف تبلیغی برای حرکت های«توده ای» را نیز همیشه منظور نظر خودش داشت. معمولا برای تیم های نظامی امکان حضور هر دو عرصه کارچریکی و کار تبلیغی درمیان توده های کارگری و یا دانشجویی وجود نداشت. مسئله ای که بعنوان یک تناقض تکنیکی و تاکتیکی تا آخر بهمراه فعالیت های سیاسی مخفیانه برای چریک­های شهری م. ل. باقی ماند. این صرف نظر از گرایشات طبقاتی نهفته در اینگونه مبارزات است که جای خودش را دارد.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top