rss feed

11 مهر 1402 | بازدید: 547

تشکر از مادر بزرگ و قسمت بعدی مصاحبه با او

نوشته شده توسط مادربزرگی از اصفهان

ـ شما مکررن از نگرش تاریخی صحبت کردین و گفتید با رویکرد دیگه ای باید تاریخ را تدوین کرد. سؤالم اینه که در تدوین تاریخ چه زوایایی مد نظرتون هست؟

ـ اول از همه جهان‌بینی مهمه. جهان‌بینیِ مورخ از اهم وجوه آفریدن(یا تدوین و مرتب‌سازی و حتی گزینش اطلاعات از مأخذ عینی) «تاریخ» و شرح و بسط مباحث و تحلیل­های تاریخیه. جهان‌بینیْ مورخ را مقید و محدود به‌سوگیری منافع آنی و آتی گروه­بندهای خاصی از اجتماع میکند. یعنی حتی هنگامی که میگه منافع این یا آن طبقه را درنظر داره به بخش یا گروه محدودتری از همان طبقه نیز ناظر است. جهان­بینی هرچقدر عمق اندیش­تر باشد از منظر پیشرونده‌تری از تنگنای گروه‌ گرایی و حتی قشری بودن وامیرهد. این امر به مورخ فرصت میده بیاندیشه که ماهیات در پس و پشتی پنهان از ضروریات هست که خود مینمایه و میتوانه و باید از منظری دگر شونده و فراونده تصویر ساز و تدوینگر تاریخی بشه.

ـ در این «جنبش» رویکرد دموکراسی خواهی خیلی پر رنگه اما واضح نیست که ضرب آهنگش از نبض های کدام گرایش و گروه اجتماعی زده میشه. لطفا توضیح بدین کدام قشر داره مسئله طرح و پاسخ میده؟

ـ دموکراسی خواهی «جنبش» اجتماعی خلص نه خرده­بورژایی هست، نه سوسیال دموکراتیک هست، و نه سوسیالیستی. گرچه از هر جهتی از سمت و سوهای فوق متاثر هست. اما هیچ یک به تنهایی و یا آشکارا نقض  ونفی آن دیگری نیست. آنجایی که شعار «زندگی معمولی» را میده اشتراک پر رنگی از خواسته­های خرده­بورژوایی و سوسیال­دموکراتیک را میجوره. بدون اینکه قطعی باشه که از سوسیال دموکراسی مطابعت خواهد کرد. در این میان جناح راست «سوسیال دموکرات­ها» هویت سازمانی و اصلاح طلبی مثلا چپ[ول] را دارند و نیروهایشان را از میان کارمندان، کسبه مدرن مثل کارخانه­داران متوسط و پیمانکاران مختلف و بخشی از مدیران بخش­های خصوص و عمومی میگیرن.

ـ دموکراسی خواهی در نگاه سوسیال­دموکراسی حاضر در جنبش­اجتماعی از «بی­پولی» [تهیدستان]و از آزروی «کودک زبالِگرد» و دوستیِ محیط زیست و حمایت از حقوق حیوانات می­گه؛ که هم به لایه های فوق الذکر خرده بورژوایی و هم  به گروه­های کوچک و کم رنگ«سوسیالیستی» گوشه چشمی دارد. این جهان بینی نیروهایش را بیش از همه از میان طبقه تحصیلکرده(تکنوکرات­ها) و نیز از میان برخی از کسبه و کارمندان کم درآمد میگیره. اما در انتخاب آتی بستگی به استحکامات هر نیروی راست یا میانه و حتی چپ؛ با ابن­الوقتی مهارانه بازی خواهد کرد. چنانکه یا خوش فی­الحال خرده بورژواز میشه و یا کرم سیب سوسیالیستها.

ـ لطفا در باره نقش و وزن سوسیالیستها بیشتر توضیح بدین.

ـ در میانه اوضاع این جنبش، سوسیالیست­ها نحیف­ترین طیف به لحاظ قدرت حضور و نیروهای هوادار هستند. از طرفی با سرکوبهای سیستماتیک حاکم و خطاهای تاکتیکی خودشان از ارتباط با بزرگترین نیروی تاریخی اجتماعی یعنی «کارگران»، بیکاران، تهیدستان شهری و روستایی(که بیشتر در ترکیب اردوی کارگران فصلی متمرکزند) و دستفروشان و کارکنان خویش­فرمای (خودکارکن بی­شاگرد یا کارگر) بی بهره یا کم بهره مانده­ ان.

ـ سوسیال دموکراتها را شما کاملا جدا کردین از اونها؟

ـ س.د. ها هم کثیرند و هم وجیه. قدرت پروپاکاندایشان را همیشه و گسترده بکار می گیرن. در عموم عرصه­ها بلدند توشه بگیرن. چیزی که هم قدرت­شان است هم پای طاوس شان که از آنها در گره­گاه­های «تاریخ»ساز جز به مذبح رفتن حاصلی در این نیم قرن ببار نیاوردن. اگر هوشیاری تاریخی را در گزینش مواضع تا حدی حضور بدهند که پشت گرمی شان را از سوسیالیستها و بخصوص از اردوی نیروی­کار بگیرند و در جهت آنها حرکت کنند. رستگاری(تاریخی)شان را رقم خواهند زد.

ـ راجع به رابطه این دو گرایش بگید!

ـ نفوذ سوسیالیستها در میان نیروهای چپ سوسیال­دموکرات از ضعف های برجسته آنان بوده و هست. همچون ناتوانی شان در حل کردن [مثل دیگر نکات ضعفشان] که جملگی باعث شده که در پروسه مبارزات نیم قرن اخیر نتوانند از شَرِ بلا­هایی چون «لمپنیزم سیاسی»، «اشرافیت روشنفکری»، «نامتوازنی تئوریک»[بخصوص در مصاف­های عرصه های پراتیک]، بپرهیزند و از نقصان و بی اثری در فعالیت­های دموکراتیک کارگری و فعالیت­های دموکراتیک عمومی اجتماعی و نظایر آن بکاهند؛ که تاحدی بتوانند به نقش هژمونیک تاریخی لازم برای خودشان دست پیدا کنن. در نتیجه امروزه هیچ یک از این نیروها دارای پتانسیل جذب آن نوآوردگان که برشدگی و فراروندگی انقلابی به سوگیری سازنده آماده­اند را ندارند. چیزی که تا حدودی رهبریشان را ممکن می سازه. سوسیالیست­ها نفوذ «توده»ای مردمی را گرچه لازم می­بینند اما از ظرفیت­های اثربخش خود در جنبش بی بهره مانده­اند.

ـ پس به این ترتیب لازمه به شناخت عللش بپردازیم، درسته؟

ـ بله، باید متوجه منطقش باشیم. منطق حاکم بر جنبش را در آشفتگی و بی مرزی، هم در وحدت و هم در تشکل های لازم و در تاکتیک­هایی که به کاهش هزینه های گرانبار انسانی بیانجامد، میشه دید.

ـ خب، پس سوسیالیست ها چی؟

ـ اینجاست که وظایف سوسیالیست­ها در امکان ارتقاء شعارها، تقسیم کار، ایجاد لجستیک، مواجهه با خطرات، ایجاد نهاد هماهنگی«ائتلافی»، خط دهی در پروپاکاندای جنبش، و بسیاری فرارفت­ها آشکار میشه. درصورتیکه سوسیالیست­ها بتونن در مولفه های سیاسی، و جایگاهش با مولفه های ساختار اعتلای کاری و درونی رو همسوی با هم رقم بزنن و نتیجه خلق کنن در فازهای آتی سرنگونی و مدیریت گذار می­تونن دارای پتانسیل ارتقاء نیروهای خود در مولفه های جنبش کارگری باشن.

ـ نکات بسیار درخشانی را مطرح کردین که بسیار چالش برانگیز و باعثِ ایجاد تعمقِ.

ـ عزیزای من حرف ها اگر هم بقول شما خوش فُرم باشن تنها وقتی پشتوانه عملی داشته باشن ارزش دارن وگرنه بی تعارف فقط حرف خوبن مثل یه شعر قشنگ.

ـ خُب تجربه و خودسازی بچه های قدیمی برای«جنبش» همینه که مارو روشن کنه. گرچه آموزگار خود نیازمند آموزشه. ما هم وظیفه مون هم چالش نظری و تحقیقه و هم عمل کارآمد ارتباطی.

ـ «جنبش» از خواصی که داره ایجاد پیوندگاهه که گرچه ضعیف اما در حال انعقاده و این خیلی به خودسازی و خودآگاهیِ-عملی داره.

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم‌ودوم

ساواک برای پائین نگهداشتن آمار زندانی ها ما را به زندان عادی فرستاده بود. صلیب سرخ از طرقی پیگیر شده بود. برای همین دوباره مارا بزندان عمومی (شماره یک) برگرداند. در بار دوم بازدید صلیب سرخ در بند شش زندان شماره یک قصر بودم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم

درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل و یکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم

نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ونهم

زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وهشتم

در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنج­و شش تا زمانیکه یکی­دو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و می­شد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top