rss feed

11 مهر 1402 | بازدید: 380

تشکر از مادر بزرگ و قسمت بعدی مصاحبه با او

نوشته شده توسط مادربزرگی از اصفهان

ـ شما مکررن از نگرش تاریخی صحبت کردین و گفتید با رویکرد دیگه ای باید تاریخ را تدوین کرد. سؤالم اینه که در تدوین تاریخ چه زوایایی مد نظرتون هست؟

ـ اول از همه جهان‌بینی مهمه. جهان‌بینیِ مورخ از اهم وجوه آفریدن(یا تدوین و مرتب‌سازی و حتی گزینش اطلاعات از مأخذ عینی) «تاریخ» و شرح و بسط مباحث و تحلیل­های تاریخیه. جهان‌بینیْ مورخ را مقید و محدود به‌سوگیری منافع آنی و آتی گروه­بندهای خاصی از اجتماع میکند. یعنی حتی هنگامی که میگه منافع این یا آن طبقه را درنظر داره به بخش یا گروه محدودتری از همان طبقه نیز ناظر است. جهان­بینی هرچقدر عمق اندیش­تر باشد از منظر پیشرونده‌تری از تنگنای گروه‌ گرایی و حتی قشری بودن وامیرهد. این امر به مورخ فرصت میده بیاندیشه که ماهیات در پس و پشتی پنهان از ضروریات هست که خود مینمایه و میتوانه و باید از منظری دگر شونده و فراونده تصویر ساز و تدوینگر تاریخی بشه.

ـ در این «جنبش» رویکرد دموکراسی خواهی خیلی پر رنگه اما واضح نیست که ضرب آهنگش از نبض های کدام گرایش و گروه اجتماعی زده میشه. لطفا توضیح بدین کدام قشر داره مسئله طرح و پاسخ میده؟

ـ دموکراسی خواهی «جنبش» اجتماعی خلص نه خرده­بورژایی هست، نه سوسیال دموکراتیک هست، و نه سوسیالیستی. گرچه از هر جهتی از سمت و سوهای فوق متاثر هست. اما هیچ یک به تنهایی و یا آشکارا نقض  ونفی آن دیگری نیست. آنجایی که شعار «زندگی معمولی» را میده اشتراک پر رنگی از خواسته­های خرده­بورژوایی و سوسیال­دموکراتیک را میجوره. بدون اینکه قطعی باشه که از سوسیال دموکراسی مطابعت خواهد کرد. در این میان جناح راست «سوسیال دموکرات­ها» هویت سازمانی و اصلاح طلبی مثلا چپ[ول] را دارند و نیروهایشان را از میان کارمندان، کسبه مدرن مثل کارخانه­داران متوسط و پیمانکاران مختلف و بخشی از مدیران بخش­های خصوص و عمومی میگیرن.

ـ دموکراسی خواهی در نگاه سوسیال­دموکراسی حاضر در جنبش­اجتماعی از «بی­پولی» [تهیدستان]و از آزروی «کودک زبالِگرد» و دوستیِ محیط زیست و حمایت از حقوق حیوانات می­گه؛ که هم به لایه های فوق الذکر خرده بورژوایی و هم  به گروه­های کوچک و کم رنگ«سوسیالیستی» گوشه چشمی دارد. این جهان بینی نیروهایش را بیش از همه از میان طبقه تحصیلکرده(تکنوکرات­ها) و نیز از میان برخی از کسبه و کارمندان کم درآمد میگیره. اما در انتخاب آتی بستگی به استحکامات هر نیروی راست یا میانه و حتی چپ؛ با ابن­الوقتی مهارانه بازی خواهد کرد. چنانکه یا خوش فی­الحال خرده بورژواز میشه و یا کرم سیب سوسیالیستها.

ـ لطفا در باره نقش و وزن سوسیالیستها بیشتر توضیح بدین.

ـ در میانه اوضاع این جنبش، سوسیالیست­ها نحیف­ترین طیف به لحاظ قدرت حضور و نیروهای هوادار هستند. از طرفی با سرکوبهای سیستماتیک حاکم و خطاهای تاکتیکی خودشان از ارتباط با بزرگترین نیروی تاریخی اجتماعی یعنی «کارگران»، بیکاران، تهیدستان شهری و روستایی(که بیشتر در ترکیب اردوی کارگران فصلی متمرکزند) و دستفروشان و کارکنان خویش­فرمای (خودکارکن بی­شاگرد یا کارگر) بی بهره یا کم بهره مانده­ ان.

ـ سوسیال دموکراتها را شما کاملا جدا کردین از اونها؟

ـ س.د. ها هم کثیرند و هم وجیه. قدرت پروپاکاندایشان را همیشه و گسترده بکار می گیرن. در عموم عرصه­ها بلدند توشه بگیرن. چیزی که هم قدرت­شان است هم پای طاوس شان که از آنها در گره­گاه­های «تاریخ»ساز جز به مذبح رفتن حاصلی در این نیم قرن ببار نیاوردن. اگر هوشیاری تاریخی را در گزینش مواضع تا حدی حضور بدهند که پشت گرمی شان را از سوسیالیستها و بخصوص از اردوی نیروی­کار بگیرند و در جهت آنها حرکت کنند. رستگاری(تاریخی)شان را رقم خواهند زد.

ـ راجع به رابطه این دو گرایش بگید!

ـ نفوذ سوسیالیستها در میان نیروهای چپ سوسیال­دموکرات از ضعف های برجسته آنان بوده و هست. همچون ناتوانی شان در حل کردن [مثل دیگر نکات ضعفشان] که جملگی باعث شده که در پروسه مبارزات نیم قرن اخیر نتوانند از شَرِ بلا­هایی چون «لمپنیزم سیاسی»، «اشرافیت روشنفکری»، «نامتوازنی تئوریک»[بخصوص در مصاف­های عرصه های پراتیک]، بپرهیزند و از نقصان و بی اثری در فعالیت­های دموکراتیک کارگری و فعالیت­های دموکراتیک عمومی اجتماعی و نظایر آن بکاهند؛ که تاحدی بتوانند به نقش هژمونیک تاریخی لازم برای خودشان دست پیدا کنن. در نتیجه امروزه هیچ یک از این نیروها دارای پتانسیل جذب آن نوآوردگان که برشدگی و فراروندگی انقلابی به سوگیری سازنده آماده­اند را ندارند. چیزی که تا حدودی رهبریشان را ممکن می سازه. سوسیالیست­ها نفوذ «توده»ای مردمی را گرچه لازم می­بینند اما از ظرفیت­های اثربخش خود در جنبش بی بهره مانده­اند.

ـ پس به این ترتیب لازمه به شناخت عللش بپردازیم، درسته؟

ـ بله، باید متوجه منطقش باشیم. منطق حاکم بر جنبش را در آشفتگی و بی مرزی، هم در وحدت و هم در تشکل های لازم و در تاکتیک­هایی که به کاهش هزینه های گرانبار انسانی بیانجامد، میشه دید.

ـ خب، پس سوسیالیست ها چی؟

ـ اینجاست که وظایف سوسیالیست­ها در امکان ارتقاء شعارها، تقسیم کار، ایجاد لجستیک، مواجهه با خطرات، ایجاد نهاد هماهنگی«ائتلافی»، خط دهی در پروپاکاندای جنبش، و بسیاری فرارفت­ها آشکار میشه. درصورتیکه سوسیالیست­ها بتونن در مولفه های سیاسی، و جایگاهش با مولفه های ساختار اعتلای کاری و درونی رو همسوی با هم رقم بزنن و نتیجه خلق کنن در فازهای آتی سرنگونی و مدیریت گذار می­تونن دارای پتانسیل ارتقاء نیروهای خود در مولفه های جنبش کارگری باشن.

ـ نکات بسیار درخشانی را مطرح کردین که بسیار چالش برانگیز و باعثِ ایجاد تعمقِ.

ـ عزیزای من حرف ها اگر هم بقول شما خوش فُرم باشن تنها وقتی پشتوانه عملی داشته باشن ارزش دارن وگرنه بی تعارف فقط حرف خوبن مثل یه شعر قشنگ.

ـ خُب تجربه و خودسازی بچه های قدیمی برای«جنبش» همینه که مارو روشن کنه. گرچه آموزگار خود نیازمند آموزشه. ما هم وظیفه مون هم چالش نظری و تحقیقه و هم عمل کارآمد ارتباطی.

ـ «جنبش» از خواصی که داره ایجاد پیوندگاهه که گرچه ضعیف اما در حال انعقاده و این خیلی به خودسازی و خودآگاهیِ-عملی داره.

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وسوم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ودوم

انگار نه انگار که ما دستگیر شدیم و باید بلافاصه به اتاق شکنجه برده می شدیم و کتک مان میزدند. ساعت ها بکندی اما طولانی میگذشت. پس چرا در اول دستگیر اون وحشی بازی خشونت بار را درآوردند. زمان خیلی به کندی میگذشت. آفتاب بالا آمده بود. گرما کمی که از تابش آفتاب بود سرمای تنم را کم کرد. سیگاری بکسانی که میخواستن داده شد. یکی یکی دستشویی بردن. با دستنبد از جلو چقدر احساس چالاکی داشتم. میشد شلوارم را پائین و بالا بکشم و بعدش دستم  را بشورم. دهانم را آب گرداندانم. چانه و سرم در حرکات شتشو درد داشت.

ادامه مطلب...

دنباله‌ی کوه‌پیمایی با نوه‌ها و گپ‌وگفت درباره‌ی «مؤلفه»[در جنبش]

این یک مقاله‌ی تحلیلی نیست. نگاهی مادرانه است، برخاسته از درد و دغدغه‌ی

پُر رنج شهریور و مهر 1401 تاکنون

                                                                                                                  *****

ـ خانوم دکتر این چیه، چقدر خوشمزه‌ ست؟ یادمون بدین با چی درست کردین؟

ـ نوش بشه بهتون زری جون، موادش هویج و کدو و سیب‌زمینی رنده شده، تخم مرغ، نمک و فلفل و نون. البته برای شما جوونا خیارشور هم توی لقمه‌هاتون گذاشتم.

ـ واا، چه راحت. پس منم میتونم درست کنم.

ـ زری جون مامان بزرگم یه آشپز بی نظیرِ توی خانواده و فامیله!

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ودوم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ویکم

در این نیمه شب یازدهم شهریور کوچه نقاشهای خیابان لُرزاده در ازدحام بی نظیری از مردم انباشه بود. اکثراً لباس راحتی خانه دربر داشتند. همسایگان قسمت پائین کوچه به بالاتر آمده بودند. همه در جوّی از حیرت و تک توک در اعتراض بودند. مأمورین در جواب «اینا چکار کردن مگه؟» میگفتند «خرابکارند» میخواستن محله شما رو بفرستن رو هوا.

ادامه مطلب...

پرسشی از مقوله‌ی [مؤلفه در جنبش]

در باره سنت باید معنی «سیرت» و «طبیعت» جنبشهای مردمی یا همونطور که شما گفتی (جنبش های توده ای) را از دو منظر دید؛ اول «رویّه و روشِ» تاکنونی رویدادها یا همان جنبشها، دوم به معنی «وجه ضروری تغییر» یا دقیقتر «وجه لازمِ حرکت».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستم‌ویکم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم

بخصوص کار تیمی هدف تبلیغی برای حرکت های«توده ای» را نیز همیشه منظور نظر خودش داشت. معمولا برای تیم های نظامی امکان حضور هر دو عرصه کارچریکی و کار تبلیغی درمیان توده های کارگری و یا دانشجویی وجود نداشت. مسئله ای که بعنوان یک تناقض تکنیکی و تاکتیکی تا آخر بهمراه فعالیت های سیاسی مخفیانه برای چریک­های شهری م. ل. باقی ماند. این صرف نظر از گرایشات طبقاتی نهفته در اینگونه مبارزات است که جای خودش را دارد.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top