rss feed

14 مهر 1402 | بازدید: 568

افغانستان در کوچه پس‌کوچه‌های ایران

نوشته شده توسط خالد رسول‌پور

پیله‌کردن به مهاجران و پناهندگان و اقلیّت‌های شایسته یا بانفوذ و قربانی‌کردن آن‌ها، یک ترفند کهنه‌ی حاکمان نالایق و ناتوان از ساماندهی اقتصاد و معاش است برای منحرف‌کردن اذهان و افکار عمومی مردمانِ فقیرشده و ناراضیِ در آستانه‌ی طغیان و شورش، تا آن مردمان، سرِ رشته‌ی علّت‌های تباهی را گم کنند و پی ِ نخود سیاه بروند.

 

     افغانستان در کوچه پس‌کوچه‌های ایران

 توضیح سایت رفاقت کارگری:

 این نوشته برگرفته از صفحه فیس‌بوک آقای خالد رسول‌پور (Khaled Rasulpur) است.

 1

درسالهای پایانی دهه‌ی۱۳۶۰ که در «ارومیه» دانش‌آموز دبیرستانی بودم، گاه بیش از نصف کلاس‌های ما را عراقی‌ها تشکیل می‌دادند. اغلبشان کُردهای عراقی بودند که یا از کشتارها و قتل‌عام‌های رژیم بعث گریخته‌بودند و یا مردانشان پیشمرگان مسلحی بودند که با آن رژیم می‌جنگیدند و در مجال جنگ ایران و عراق پناهگاهی ایمن یافته‌بودند. کردهای عراقی در همه جای شهرهای استان ما و استان‌های همسایه موج می‌زدند و دیگر بخشی از ما شده‌بودند. بهترین دوستان من از میان همین کردهای عراقی بودند: آدم‌هایی اغلب ساده و صریح که به علت بار آمدن در آوارگی یا در کوهستان‌های آزاد و خارج از محدودیت‌های دولت استبدادی و تمامیت‌خواه، روح آزاده و بی‌تعارف داشتند، خود را سانسور نمی‌کردند، با هم یگانه بودند، همدیگر را یاری می‌دادند، خوب درس می‌خواندند، اغلب یکی دو نفر از مردان یا اعضاء خانواده‌هایشان را از دست داده بودند و البته همه‌شان به شدت فقیر بودند.

 2

آن‌وقت‌ها می‌گفتند که به خاطر حضور کردهای عراقی است که نه کار پیدا می‌شود نه خانه‌ی اجاره‌ای. که گرانی خانه و کرایه تاکسی و خوراک و پوشاک و درمان به خاطر حضور عراقی‌هاست. که اگر عراقی‌ها نبودند حالا ما در بهشت زندگی می‌کردیم. امّا چند سال بعد که جنگ ایران و عراق تمام شد و با خروج ارتش و حکومت بعث از کردستان، دولت موقت کُردی در کردستان عراق برپا شد، همه‌ی آن کُردهای عراقی به کشورشان بازگشتند و دیگر حتی یکی‌شان هم نزد ما نماند، نه تنها وضعیت کار و اجاره‌‌ی خانه بهتر نشد و قیمت پوشاک و خوراک و کرایه تاکسی و درمان ارزان‌تر نشد بلکه تنها طی چهارساله‌ی دوم دولت هاشمی رفسنجانی، همه‌ی آن‌ قیمت‌ها چند برابر شدند و خانه و کار نایاب‌تر از پیش هم شد!

 3

پیله‌کردن به مهاجران و پناهندگان و اقلیّت‌های شایسته یا بانفوذ و قربانی‌کردن آن‌ها، یک ترفند کهنه‌ی حاکمان نالایق و ناتوان از ساماندهی اقتصاد و معاش است برای منحرف‌کردن اذهان و افکار عمومی مردمانِ فقیرشده و ناراضیِ در آستانه‌ی طغیان و شورش، تا آن مردمان، سرِ رشته‌ی علّت‌های تباهی را گم کنند و پی ِ نخود سیاه بروند. در این روندِ پیچیده و ریاکارانه، نخست به طور غیرمستقیم و اغلب از طریق مطبوعات یا رسانه‌های ظاهراً مستقل شایعاتی درباره‌ی رفتارها و تاثیرهای منفی «قربانیان» بر زبان‌ها انداخته‌می‌شود یا خلاف‌ها و جرم‌های قربانیان را به شدت بزرگنمایی می‌کنند تا آ‌ن‌جا که ممکن است بسیاری از مردمان بی‌غرض و حتا روشنفکران آگاه هم فریب بخورند و با موجِ جعلیِ «دشمن‌یابی» همراه شوند. سپس حاکمیّت‌ها به طور رسمی آن معایب را انکار می‌کنند یا خود را طرفدار قربانیان نشان می‌دهند تا نفرت مردمان فقیرشده و عاصی از حاکمیت را به قربانیان «انتقال» دهند. در این مرحله مخالفان حاکمیت‌ها هم فریب می‌خورند!

 4

با تکمیل این روند، دیگر اثبات می‌شود که عامل اصلی ویرانی و فقر، جاسوس و نفوذی و خرابکار، سوءاستفاده‌گر از مهربانی و محبّت ما، بلعنده‌ی نعمات ارضی و سماوی ما، ریشخند‌زن فرهنگ و تاریخ ما همان مهاجران یا پناهندگان یا اقلیت‌های شایسته‌ای هستند که سال‌ها بر سفره‌ی ما نشسته، نمک ما را خورده و نمکدان شکسته‌اند. پس موج‌های نفرت از آن‌ها به راه می‌افتند: اخراجشان کنید، کار و خانه و درمانشان ندهید، بزنیدشان، تحقیرشان کنید، علیه‌شان همصدا شوید و... از اینجا تا فاشیسم دیگر راهی نمی‌ماند. امّا دیگر زمان فاشیسم عیان و هار گذشته و نمی‌توان هر طور خواست برید و دوخت: پس این موج تنها تا زمانی که بحران بگذرد یا ماموریت قتل عام اقتصادی به انجام برسد حفظ خواهد شد و به محض گذار از پیچ‌های سخت سقوط و فروپاشی، فروکش خواهد کرد. در این میان، هم حاکمیّت‌ها سرِ سلامت به در برده‌اند، هم قتل عام اقتصادی با موفقیت انجام شده، هم قربانیان از سر وا شده‌اند، مردمانِ گرسنه هم شکمشان را با استفراغِ نفرت و خشم و حماقت سیر کرده‌اند و البته، به فقر جدیدشان عادت کرده‌اند، آن را پذیرفته‌‌اند و به رضای طبقات حاکمه راضی شده‌اند.

 

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم‌ودوم

ساواک برای پائین نگهداشتن آمار زندانی ها ما را به زندان عادی فرستاده بود. صلیب سرخ از طرقی پیگیر شده بود. برای همین دوباره مارا بزندان عمومی (شماره یک) برگرداند. در بار دوم بازدید صلیب سرخ در بند شش زندان شماره یک قصر بودم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم

درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل و یکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم

نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ونهم

زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وهشتم

در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنج­و شش تا زمانیکه یکی­دو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و می­شد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top