rss feed

19 دی 1402 | بازدید: 417

پرسشی از مقوله‌ی [مؤلفه در جنبش]

نوشته شده توسط مادربزرگی از اصفهان

در باره سنت باید معنی «سیرت» و «طبیعت» جنبشهای مردمی یا همونطور که شما گفتی (جنبش های توده ای) را از دو منظر دید؛ اول «رویّه و روشِ» تاکنونی رویدادها یا همان جنبشها، دوم به معنی «وجه ضروری تغییر» یا دقیقتر «وجه لازمِ حرکت».

 

این یک مقاله‌ی تحلیلی نیست. نگاهی مادرانه است، برخاسته از درد و دغدغه‌ی

            پُر رنج شهریور و مهر1401 تاکنون

*****

ـ الو، سلام ماهی جون؛ صابر هستم.

ـ سلام عزیزم، صدای گرم و مهربونت را شناختم پسرم.

ـ حالتون چطوره؟

ـ خوبم پسرم، تو چطوری، چه خبر؟

ـ قربونتون، ماهی جون فردا بیام توی کوهپیمایی همراهتون.

ـ چراکه نه حتماً، ساعت و مسیر منو میدونی؟

ـ بله یادمه، میخواین با هدا بیاییم دنبالتون درِ خونه؟

ـ باشه مادر جون، بیایین. چی ازین بهتر که نوه های گلم رو بیشتر ببینم.

ـ فداتون، چیزی لازمه بیاریم؟

ـ نه ننه جون. خودتون بسلامت بیایین. راستی کوکویی که دوست داری رو میپزم، میارم.

*****

ـ سلام مامان بزرگ گلم، صبح بخیر، بذارین ببوسمتون.

ـ صبح بخیر عزیزای دلم، بیایین بغلتون کنم. عشقای من. به به... به به...

ـ ماهی جون شما بشینین جلو.

ـ باشه هدا جونم، صابرم تو بشین اون طرف پشت سرِ راننده که راحت ببینمت ننه.

ـ چشم ماهی جونم. خوب شد؟ نمیخواستم پشت تلفن بگم، صادق و نامزدش هم میخوان شما رو ببینن. اگه اجازه بدین اونا منتظر خبر من هستن؟

ـ باشه ننه جون چقدر خوب. بهشون بگو بیان. من خیلی دوستشون دارم.

*****

ـ خانوم دکتر خیلی لطف می کنین که همیشه برای ما فرصت و وقت دارین.

زری جونم دیدنتون حال منو خوب میکنه. شما عزیزای من هستین. خوشحالم که هدی و صابرم توی جمع شما و صادق جون هستن. صابر جونم دم راهی گفت که شما میایید. مشتاقتون بودم و هستم عزیزم.

ـ مرسی از مهربونیتون. ما میخوایم خلوت شما و فضای تمرکزتون را بگیریم و باهاتون گپ و گفت داشته باشیم.

ـ هیچ اشکالی که نداره، خیلی هم از گفتگو با شما دوستان خوش فکر با نگاه قشگتون به مسائل لذت میبرم. در مورد تمرکز و خلوت فرصت زیاده. ما (یه کم سن و سال دارها) برامون ارتباط و جمع هم لازمه و هم ضروریه، بخصوص که من دوستدارم از مسائل فکری شما بدونم.

ـ دکتر جون، از مقوله «مؤلفه» و «جنبش» میخوایم بپرسیم.

ـ باشه صادق جون بگو.

ـ آیا «سنت» جنبش­های توده­ای برپایه دنباله روی (یا پیروی) از جریانات لایه­های میانیه (یا گروه های روشنفکریه)؟

ـ در باره سنت باید معنی «سیرت» و «طبیعت» جنبشهای مردمی یا همونطور که شما گفتی (جنبش های توده ای) را از دو منظر دید؛ اول «رویّه و روشِ» تاکنونی رویدادها یا همان جنبشها، دوم به معنی «وجه ضروری تغییر» یا دقیقتر «وجه لازمِ حرکت».

ـ ماهی جون منظور از این سئوال از جهت های ضروریه.

ـ مرسی صابر جون. ببینید بچه ها قوانین «حرکت به ذات هستن» یعنی از بیرون مجموعه نیامدن و از قبل بطور دستوری مقرر نشدن و جبری و ناگزیر هم نیستند.

ـ خانوم دکتر میشه از نمونه های عینی مثال بیاورید؟ مثلاً در اقسام جنبش­های امروزی؟

ـ باشه زری جون، بیایید همه مشارکت کنیم. صابرجون تو میخوای بگی؟

ـ با اجازه مامان بزرگم میخوام بگم که: زری جون، نظریه های فلسفه سیاسی در یک تقلیل ساده (اما نه ساده انگارانه) میگن  که سه دسته عمده جنبش های اجتماعی-اقتصادی-سیاسی داریم؛ این میشه تقسیم­بندی (شکلی). هریک از مصادیقش هم در واقع نقش و اهمیت لولایی دارند. اما به این معنی نیست که تک ساحتی هستن. مثلاً «جنبش سبز 88» بطور عمده یک جریان سیاسی بود. و طغیان 98 یک جریان اقتصادی. جنبش «ژینا» 401 یک جریان اجتماعی که ترکیب­بندی نیروهای مشارکت کننده در آن را از میان اکثر گروه های مردمی میشه دید. نظرتون چیه مامان بزرگ.

ـ پسرم اینها که گفتی از منظر «فرمال»یته است و غلط هم نیست. صادق جون شما بگو.

ـ بچه ها من میگم آنچه کمک می­کند به«ماهیت» جنبش­ها دست پیدا کنیم در منظومه­ای از واقع انگاریها(و نه نگرشهای متأثر از قالبهای فکری) نهفته است؛ اینگونه جستحو باعث میشه  کمتر به خطای شناختی(تشخیصی و ادراکی)ناشی از ذهن گراییهای روشنفکرانه بغلطیم؛ از مأخذ تجربه و فاکت؛ شناختی از ترکیب­بندی نیروهای مشارکت کننده در جنبش هست. و درک محرک­های همان نیروهای در حضور(طغیانی)شون. البته ممکنه که هر جنبشی همه اقشار(یک طبقه اجتماع) را دربرنگیره.

ـ پسرم گستره مشارکت یک چیزه و «محرکها و سوگیریها» مطلبی دیگه است. ضمن اینکه به همین هم ختم نمیشه.

ـ خب برای همینه که میگم توجه به ترکیب بندی جمعیتی(شغلی) را در نظر بگیریم؛ اگر بخشی از دانشگاهیها، بخشی از زنان(عموماً) جوانهای «آزادیخواه»، گروههایی از معلمان، پزشکان، وکلا و حقوقدانها، خبر­نگاران و اصحاب رسانه، برخی از ورزشکاران و هنریشگان، کارگرانِ خدماتی، بیکاران (کارگری خدماتی لایه پائین و فارق التحصیلان بیکار درهمه سطوح)، دکاندارها، کامیوندارها، هنرمندانِ(حوزه) موسیقی، نقاشی و گرافیک، فیلم و نمایش، در رِنج و رده سِنی از نوجوانان زیر هجده­سال تا میان‌ سالان زیر شصت­سال؛ (با عمدگی) بین بیست تا سی و پنج سال. مدارج تحصیلی از محصلین دبیرستانی تا دانشجویان مشغول به تحصیل تا فارغ التحصیل­های سطوح لیسانس، فوق لیسانس و دکتری. در گروههای میانی (طبقه متوسط) که از کثرت بیشتری حضور داشتند.

ـ خوبه که گروهها و لایه ها قشری را در نظر داری، اما متوجه هستی که در مواردی تأکیدت میره سراغ شناسه «جنسیتی» یا «سنی» واز فرمت اصلیت بیرون میزنی؟

ـ درسته خانم دکتر اصلاحش میکنم؛ اگه بخوام ادامه بدم باید اضافه کنم: مناطق زبانی/قومیِ کردی و بلوچی(بطور عمده)، دسته بندیهای سیاسی... واخوردگان از اصلاح­طلبای(غیربراندازان) درجناح راست داخلی تا سلطنت طلب ها(مشروطه خواهان خارجی) ملی گرایان و فدرالیستهای قومی(عمدتاً داخلی)، درطیف میانه روهای برانداز، تا گروه­های چپ سوسیال­دموکرات در احزاب و سازمانهای با برچسب مشخص و باسابقه. خانواده کشته شده ­ها. زندانیها مستقل، برخی از شخصیت­های شناخته شده که انگ بخصوصی ندارند و مستقل هستند.

ـ این به اصطلاح تکمله ات ترکیبیِ از مباحث «اتنیکی»(قومی) تا گرایشات طیف های سیاسی، که مشخص نمیکنه بحث قبلی رو داره وجه یابی میکنه یا چیز دیگری را میگه.

ـ آره صادق جون، منهم قبلاً درموردش باهات درگیری داشتم؟

ـ یادمه صابر جون.

ماهی جون، این مباحث صادق به جنبه های مختلف اشاره داره، اما در تحلیلش به حاکمیت نمی پردازه.

ـ خب هدا جون تو نظرت رو در همین مورد بگو ننه.

ـ من میگم باید به این موارد هم پرداخت، مثلاً مواضع گروه­های حکومتی، منتقدین «اصلاح­طلب»، بعضی از روحانیون، افرادی که دیگر اصلاح­طلبی در ساختار حکومتی را ناشدنی می بینند و مواضع براندازی به مفهوم گذر از نظام را در رویدادها پیش می­گیرن.

ـ خوب میگی عزیزم هر تحلیلی به سه بخش اصلی لازمه بپردازه «مردم»، «جنبش» و «حکومت»...

ـ ماهی جون عملکردهای مختلف را هم من اضافه میکنم.

ـ بگو چجوری صابر جون ؟

ـ مثل اینکه؛ هسته سخت قدرت در بخش بُروز اعتراضات بواسطه خشونت کریه و شدید همه جانبه خودْ توفیقاتی یافت.

ـ صابر جون، یه کم بَعد بهش میرسیم.

ـ باشه! من جای تو گفتم داش صادق.

ـ پس بدنبال بحث صابر اضافه میکنم؛ گستردگی دستگیریها، کشتار خیابانی، اعدامهای آشکار و پنهان. (انواع تکنیک سرکوب)، تبلیغات از بلندگوهای رسمی و غیررسمی، که میشه زیرمجموعه تبلیغات(پروپاکاندا) دیدشون.

ـ ادامه بدین بچه ها. زری جون شما بگو.

ـ خوبه که به سازشهای دیپلوماتیک هم بپردازیم.

ـ حتمن درست میگی زری جون. و همینطور خریدها و معاملات با مراکز قدرت رسمی و غیررسمی.

ـ مسائل بیرونی در پیوند با مجموعه ی داخلی.

ـ پس باید یه بار دیگه به اوپوزیسیون به یک معنای متفاوت دیگه بپردازیم. تبلیغات و اکسیونهاشون رو میشه مرور کرد.

ـ و همینطور نزدیکی های عملی(اپوزیسیون) در بخشهایی از جریان خیزش. با نگاه به رادیکال های برانداز از سویه نظری و اقداماتی که میتونن انجام بِدن. البته رفقا یادمون باشه که این وسط ماجرای کرمهای فساد مثل محافظه کاران سازشکار و تغییرخواهان نرم را هم داریم.

ـ خانم دکتر شما بگین چی رو باید اضافه یا اصلاح کرد؟

ـ بحث اصلی تون را بگین. تلاشها و کوششهای برای ایجاد «موئلفه».

ـ مگه مؤلفه از دل همین تحلیل ها در نمیاد؟

ـ بستگی داره به نگاه شما به مقوله «مؤلفه»، اینکه یک جریانی دنبال وحدت و توافق سیاسی باشه یا اینجور که شما بحث تون رو شروع کردین در جستجوی«مؤئلفه سوسیالیستها و کارگران مبارز» هستین تفاوت دو سپهر متنافر رو داره.

ـ دیدگاهها و تحلیل­های ما برای همین «مؤلفه» سوسیالیستی با کارگرانه!

خب، پس هر کدوم از ویژگیهای این مؤئلفه مورد نظرتون رو بگین. زری جون شما میخوای بگی؟

ـ خانوم دکتر من از فکر درباره مؤئلفه، دوستی و نزدیکی در نظرم میاد. هدا جون شما بگو.

ـ من هم به وحدت فکری  و عملی فکر میکنم.

ـ صادق شما بگو.

ـ این نگاه به مؤلفه برای آگاهی های تاریخی و سازماندهیه.

ـ صابر تو هم نظرت مثل صادقه؟

ـ آره خواهری، منم همینطور فکر میکنم، ولی یه سئوال هم دارم: وقتی از وحدت صحبت میکنیم از«دوئیتی که واحده» حرف میزنیم؛ یعنی که روشنفکرِ سوسیالیست، کارگر نیست و برعکس کارگر هم اون نیست.

ـ ولی صادق جان کارگران سوسیالیست یک جوری روشنفکر هستن، البته با توجه به اینکه خواستگاهشون فرق میکنه.

ـ مسئله فردی یا مربوط به اشخاص نیست.

ـ پس چیه؟

ـ نمیدونم. ماهی جون شما بگین لطفاً.

ـ آره خانوم دکتر شما بگین.

ـ مؤلفه با الفت و مؤلف و تألیف هم ریشه است. گِردآمدن و اُنس و حمایت و برهم‌آمدگی، و پیوند را هم معنی میده. اگر در جنبش صحبت از مؤلفه در دو خواستگاه میشه بواسطه قرابت یک پایگاه یا جستنگاه تاریخیه. طبعاً مسائل تاکنون حرکات و آثار تاریخی بجا مانده از یک قرن گذشته هم در اون مَدِ نظره.

ـ مثل چی؟ یا چی ها را از نتایج تاریخی را باید دید؟

ـ مثلاً مقوله جانشین گرایی، هژمونی، خود نفی پذیری، لغو همۀ مزیتها(ی مناسبات تاکنون جامعه طبقاتی) در عمل...

ـ حاکمیت تفوقهای نظری رو هم میشه اضافه کرد؟

ـ بچه ها یه کم جلوتر بشینیم تا یه چیزی بخوریم.

آره ماهی جونم هم خیلی خسته شدن؟

*****

عجب کوکویِ خوش مزه ای، چقدر هم زیاد؟

ـ ماهی جون شما مگه میدونستین که ما چهار نفریم؟

نه، نمیدونستم چند نفریم، ولی گفتم شاید برای غذا چند نفری بهمون اضافه بشن. اینا از خاصیت مادرانه است.

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم‌ودوم

ساواک برای پائین نگهداشتن آمار زندانی ها ما را به زندان عادی فرستاده بود. صلیب سرخ از طرقی پیگیر شده بود. برای همین دوباره مارا بزندان عمومی (شماره یک) برگرداند. در بار دوم بازدید صلیب سرخ در بند شش زندان شماره یک قصر بودم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم

درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل و یکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم

نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ونهم

زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وهشتم

در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنج­و شش تا زمانیکه یکی­دو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و می­شد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top