دربارهی [چیستی و چگونگی] ارزش
انسان کنونی جامعهی ما نمیتواند خودرا بهسطوح تبادلات انسانی بالاتر سوق دهد و در این رهگذر حتی برای اعادهی حیثیت خود، گرچه بهشکل غلط و عقبماندهی قبلی خود هم که باشد، توان برخاستن ندارد. در چنین جامعهای با چنین نقدِ ارزشی حتی جان و حیات انسان نیز در این میانه چنان کاستی یافته و چنان کمارزش شده که نه تنها از حوصلهی نهادهای سیاسیـانقلابی، بلکه از حوصلهی جامعه هم درنمیگذرند. اکنون ارزانترین کالا انسان است و کمارزشترین طرفهای هرتبادلی کار انسانی است.
دربارهی [چیستی و چگونگی] ارزش
نوشتهای با مسئولیت عباس فرد
دربارهی چرایی انتشار این نوشتهی قدیمی:
نوشتهی حاضر در میان دیگر نوشتهها و یادداشتهایی که سالها پیش یکی از دوستان از ایران برایم آورد، بهشکل خطی در آرشیو پراکندهام وجود داشت؛ اما هیچوقت بهفکر انتشار آن نیافتاده بودم. اینکه اینک بهانتشار آن مبادرت میکنم، بیدلیل نیست. یکی از کارهایی که درگیر آن هستم، مطالعهی اشکال گوناگون اگزیستانسیالیسم و بهویژه بازخوانی بعضی از کتابهای نیچه و ازجمله چنین گفت زرتشت اوست. یکی از نظریهپردازیهای کلیدی نیچه در این کتاب و دیگر آثارش استفادهی مستقیم و غیرمستقیم از عبارت «ارزیابی دوبارهی همهی ارزشها» و «زیر.و.زبر» کردن آنهاست. تاآنجاکه من میدانم و برآورد کردهام، استقبال نسبی از نیچه و کتاب چنین گفت زرتشت، منهای توازن قوای سیاسی جامعهی تحت سلطهی جمهوری اسلامی و اشکال مختلف سرکوب دولتی و غیردولتی و همچنین مناسبات طبقاتی پذیرندگان این شاعرـفیلسوفی که از شعر و فلسفه ـهردوـ گریزان است، ابهامگوییهای او و نبود تعریف قابل نقد و بررسی از مفهوم «ارزش» بهطورکلی و حتی کلیتر و عامتر از مفهوم ارزش در نقد اقتصاد ساسی استکه توسط مارکس بهدرستی تحلیل و تدوین شده است.
بههرروی، انتشار این نوشته که برای اولین بار در اواخر سال 1366 توسط یک جریان سیاسی روشنفکریـکارگری [س. س] تدوین شد و بهطور محدودی منتشر گردید، بهمعنای پذیرش قطعی تحلیل اجتماعیـطبقاتی نهفته در آن نیست که وضعیت زمان انتشارش را بررسی میکند و قصد از این بررسی نیز اساساً وجه عملی آن بود.
با همهی این احوال، براین باورم که تعریفِ کلی ارزش و مفهوم ارزش در این نوشته فراتر از توجه و مثلاً یادگیری، جای بررسی نقادانهای را دارد که حقیقتاً دارای جوهرهی نقد باشد؛ و قصدش از نقد، نه انکار و ستیز، که دستیابی بهمفاهم و تعاریف جامعتر و کاربریتری باشد.
ازآنجا که این نوشته بنا بهخواست من منتشر میشود، نه تنها مسئولیت آن را میپذیرم، بلکه بررسی انتقادهای احتمالی را نیز (همانند نوشتهی خودم) بهعهده میگیرم.
*****
دربارهی [چیستی و چگونگی] ارزش
ارزش بههرجهت حقیقت ذاتی تبادل است و تأکیداً حقیقت ذاتی تبادلات انسانی است. هرجا و بههرنحوی که میان انسان طبیعی و طبیعت انسانی تبادلی روی دهد، حقیقت ذاتی آن تبادل چیزی جز ارزش نخواهد بود. این تبادل چه در زمینهی اقتصادی و چه در زمینههای اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و حتی احساسی رخ دهد، بنابر حقیقت ذاتی خودْ سازای ارزش است و همین حقیقت ذاتی استکه ارزشمندی و ارزیابی هرطرف تبادل را سامان میدهد.
درست است که شیوههای تبادل ماهیتاً متفاوتاند و این تفاوت را از حد ماهوی خود مایه میگیرند و درضمن و مستقیماً در روابط تولیدی جامعه ریشه دارند، لکن حقیقت ذاتی تبادلات تاآنجاکه ذاتیاند و بهمثابهی ربطی بیواسطه مفهوم میگردند، یعنی در حد انتزاع عقلانیشان جنبهای مطلق و تمامشمول دارند و بهگسترهی تاریخ حیات انسان گستردهاند.
شیوههای تبادل که خود از ماهیت تبادل ناشی میگردد، نمیتواند مفهوم ارزش را از خود منفک کند ویا آن را از میان بردارد، بلکه صرفاً تعیینکنندهی ماهیت ارزش ویا تجلیگر حقیقت قطعی آن خواهد بود. بنابراین، حتی در جوامع بیطبقه (چه کمونهای اولیه و چه جهان آتی) نیز نمیتوان از مقولهی ارزش چشم پوشید. آنچه موضوع علم اخلاق و زیباییشناسی است و آنچه مَدِنظر عالمان علم اقتصاد است و آنچه از صفآرایی ارزشها در نسبتهای مختلف مطرح است، همگی مباحثی است در ماهیت تبادل و شیوههای آن، و نه حقیقت ذاتی آنْ که صرفاً انتزاعی عقلانی است، حتی افزونی و کاستی ارزش بهماهیت تبادلات انسانی نظر دارد، حال آنکه ارزش بهمثابه یک حقیقت ذاتی در هر تبادل انسانی تابع بیشی و کمی آن نخواهد بود.
نحوهی درآمد انسانی تبادلات بههرصورت که باشد، حقیقت ذاتی این تبادلات خدشه نمیپذیرد و دگرگون نمیشود. بنابراین، در هر تبادلی ـبههرجهتـ ارزشْ گویی نفس مطلقهی خودرا داراست که در نسبتهای ماهویاش عینیت یافته و بهزندگی و زایش خود تعیّن میبخشد. حتی هنگامی که انسان یکسوی تبادل را تشکیل میدهد، یعنی جایی که انسانِ طبیعی با طبیعت انسانی بهتبادل مشغول است، ارزش مصرف گرچه بهتوانهای ذاتی و عینی آن انسان در دیالکتیک انسانـطبیعتْ ماهیات و حدود مختلفی را میپذیرد، اما بههردلیلی درحقیقت ذاتیِ خود استکه ارزش است، نه بنابر ماهیتاش ویا ماهیت هرسوی تبادل، چراکه هرطرف تبادل فینفسه دارای ارزش نخواهد بود، مگر بهتحقق ربط بیواسطهی تبادل.
در شکل اجتماعی نیز ارزشهای اخلاقی تابع عمدهترین تبادل اجتماعی (یعنی: مبادلهی کار) است. هر مبادلهای در شکل اجتماعیاش هنگامی که بهدرستی ریشهیابی شود بهمبادلهی کار بهصورت اجتماعی آن مربوط میگردد، زیرا جامعه نیز همچون مجموعهای متقاطع هویت خودرا برمبنای عمدگی که ماهیت محوری تقاطع است قرار میدهد، پی میریزد و ماهیت عمدهی جامعه انسانی در تبادلاتاش چیزی جز تبادل کار با هر موضوع و هر عنوانی که بهخود بگیرد، نیست. در جامعهای که ارزش کار بههردلیلی تقلیل مییابد، ارزش آدمی نیز همراه با این تقلیل کاستی یافته و کم میشود. این دیگر نیاز بهاستدلال پیچیده نیست که ارزش آدمی در یک جامعه تابع مستقیم ارزش کار در همان جامعه است. با سقوط ارزش کار بهمثابهی جوهر انسانیْ سقوط انسان و درنتیجه سقوط ارزشهای اخلاقی نیز آغاز میگردد.
جامعه ما اکنون [= اواخر سال 1366] دچار چنین تقلیل و سقوطی است. سقوط ارزشِ کار در روند تولید اجتماعی همراه با خود سقوط ارزش انسان کنونی ایرانی و درنتیجه سقوط اخلاقی وی را بههمراه آورده است.
انسان کنونی جامعهی ما نمیتواند خودرا بهسطوح تبادلات انسانی بالاتر سوق دهد و در این رهگذر حتی برای اعادهی حیثیت خود، گرچه بهشکل غلط و عقبماندهی قبلی خود هم که باشد، توان برخاستن ندارد. در چنین جامعهای با چنین نقدِ ارزشی حتی جان و حیات انسان نیز در این میانه چنان کاستی یافته و چنان کمارزش شده که نه تنها از حوصلهی نهادهای سیاسیـانقلابی، بلکه از حوصلهی جامعه هم درنمیگذرند. اکنون ارزانترین کالا انسان است و کمارزشترین طرفهای هرتبادلی کار انسانی است.
هنگامیکه ارزشهای اخلاقی تقلیل یافتند باور انسان بهخود و درنتیجه بهنوع خود نیز از میان میرود. هنگامیکه آدمی خویشتن را کم ویا بیارزش دید نمیتواند برای انسانِ نوعی نیز ارزش قائل شود، و این سقوط ارزشی بهخودبیگانگیِ محصول جوامع طبقاتی هرچه بیشتر دامن میزند؛ سازوارهی نوعی که میبایست تجلیگاه انسان و خودِ انسانی و فراگیرندهی آن بهخرد ـخردِ سازوارهـ باشد، خود نیز در این تقلیل ارزش انسانْ مضمحل و بیاعتبار میشود، و با تقلیل ارزش که باید بهمثابهی حقیقت ذاتی میان فرد و نوع تحقق و تعالی پذیرد، بیاعتباری نوع و اضمحلال نگرش نوعی نیز آغاز میگردد. بهدیگر سخن، حقیقت انسان (چه بهمعنی شخصی آن و چه بهمعنای اجتماعیاش) بهکلی از میان میرود ویا حداقل تا حدِ حقیقتی ذهنی مخدوش میگردد. در پیآمد چنین خدشهای استکه هر فرد اجتماعی از هرجلوهی نوعی بهسایه فردیت خود میگریزد و این گریز خودرا چونان یک گرایش غلط اجتماعی بُروز میدهد. بدینترتیب، آنجاکه میبایست برای تحقق ضرورت بهسازمان و آزادی خود بهمثابه تبادل انسانی در سطح بالای ارزش نگریست، هر دیدهی روشنگری را کور میکند و بهصورت یک بیماری و عملکردی ضدانقلابی بهویرانگری انسان میانجامد.
اینکه در سراسر جنبش بهنظر میآید که سازمان[ها] از دورن میپاشند، این مسئله بهتضادهای درون و بیرونِ سازمان ـهردوـ مربوط میشود. غلط خواهد بود که ریشههای این تلاشی را صرفاً در درون مطالعه کنیم، گرچه محور ماهوی آن در درون مجموعه آشکار میگردد، ولی لازم است که بهتضاد درون و بیرون و دیالکتیک ظریف آن توجه کنیم. در حل مسائل درونسازمانی با کمی دقت آشکار میگردد که بسیاری از آنها تابع مستقیم مسائل بیرونیاند که بهصورتهای درونسازمانی بازتابیدهاند. و همچنانکه گفتیم تقلیل ارزشها و اعتبارات درونسازمانی خودْ بهنحوی تابع سقوط ارزشهای اخلاقی جامعه و آن نیز تابع سقوط ارزش کار انسانی و خلاصه تابع سقوط انسان و جامعه اوست.
این خصوصاً در یک سازمان روشنفکریـکارگریـسوسیالیستی مشهودتر است، چراکه تقلیل ارزش کار، تقلیل ارزش طبقهی کارگر و سقوط ارزشهای انقلابی و پراتیک متناسب با آن را بههمراه دارد، که اینک جای خودرا با هر چیز (خصوصاً بیم اجتماعی و محافظهکاری) پُر میکند و در این جایگزینی است که استهلاک اعتبارات طبقاتی طبقهکارگر و بیمحتوایی شعارهای انقلابیاش هرچه بیش از پیش مشهود میگردد.
خلاصه آنکه در این مرحله، کار انقلابی که هرگز نمیتواند بیتأثیر از کارِ تولیدیـاجتماعی و اُفت و خیزهای آن باشد، خودْ دچار بیماری مُهلکِ ناباوری، جمعگریزی و سازمانناپذیری میگردد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشت نقادانهای از عباس فرد
بهنظر من لازم و حتی ضروری بود که پاراگراف زیر با تکیه بهارادهی طبقاتیـانقلابی بهگونهای معتدلتر و طبعاً عملیتر نوشته میشد:
«انسان کنونی جامعهی ما نمیتواند خودرا بهسطوح تبادلات انسانی بالاتر سوق دهد و در این رهگذر حتی برای اعادهی حیثیت خود، گرچه بهشکل غلط و عقبماندهی قبلی خود هم که باشد، توان برخاستن ندارد. در چنین جامعهای با چنین نقدِ ارزشی حتی جان و حیات انسان نیز در این میانه چنان کاستی یافته و چنان کمارزش شده که نه تنها از حوصلهی نهادهای سیاسیـانقلابی، بلکه از حوصلهی جامعه هم درنمیگذرند. اکنون ارزانترین کالا انسان است و کمارزشترین طرفهای هرتبادلی کار انسانی است».
این پاراگراف میبایست بهشکل زیر نوشته میشد:
«انسان کنونی جامعهی ما با سختی بسیار زیادی میتواند خودرا بهسطوح تبادلات انسانی بالاتر سوق دهد و در این رهگذر حتی برای اعادهی حیثیت خود، گرچه بهشکل غلط و عقبماندهی قبلی خود هم که باشد، توان چندانی برای برخاستن ندارد. در چنین جامعهای با چنین نقدِ ارزشی حتی جان و حیات انسان نیز در این میانه چنان کاستی یافته و چنان کمارزش شده که لازمهی بقای نهادهای سیاسیـانقلابیْ درایت، حوصله و مقاومت طبقاتیـانقلابی بسیاری است تا همانند شمعی کوچک و پوینده بهحیات خود ادامه دهند و مهیای بازآفرینی حوصلهی سازمانیابی جامعه بههنگام فورانهای عصیانگرانه باشد. گرچه اکنون ارزانترین کالا انسان است و کمارزشترین طرفهای هرتبادلی کار انسانی است؛ اما در همین دورههاست که باید رقصید و پایههای نهادهای طبقاتی و انقلابی را ـحتی از ساروج هم محکمترـ شکل داد. نظام سرمایهداری علیرغم خاصهی استبدادی و سرکوبگرانهاش، بهواسطهی بحرانهای نوسانآفرینشْ فرصتهای زیادی را برای سازمانیابی طبقاتی و انقلابی و حتی تجدیدسازمان در اختیار میگذارد. اما حقیقت این است این فرصتها بدون تدارک عملی و نسبتاً سازمانیافته دود میشوند و بههوا میروند».
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوششم
در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی میشود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومتهای ستایش انگیز بسیاری در بازجوییها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیلهای بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعفهای سازمان نیافتگی و خلعهای آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگینتر و هرچقدر سرکوبها سبوئانهتر باشد اهمیت سازمانیافتگی دم افزون تر میشود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظامهای سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداخته ایم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه