rss feed

18 مهر 1393 | بازدید: 4808

در کنار رود لوهان

نوشته شده توسط بابک پایور

در کنار رود لوهان

 

 

 

 

چنین می گفت یک کارگر روس
نشسته در کنار رود لوهان
تفنگش را به شانه تکیه داده
به وقت شام و ترخیص گروهان

 

سلام! ای کودک رؤیائی دون
سلام ای رود آبی رنگ و زیبا
تو ای روشنگر دلهای شبدار
سلام ای شاهد بیداری ما

 

لوگانسک! ای شهر آزاده! تو را من
به خون خویش بیدار آفریدم
چنین هر ذرۀ آزادی ات را
به رنج خویش و جان خود خریدم

 

لوگانسک! ای شهر زیبا و پراندوه
گل سرخ کنار رود پائیز
به هر کوچه حماسه آفرینی
در این بیغولۀ جنگ غم انگیز

 

تو ای ملی گرای شهر غربی
تو ای مست نژاد و ملت غرب
تو ای آتش زده بر خانۀ ما
ز میدان تا به کوچه، تا به هر درب

 

«پرو روسی» خطابم کرده ای تو
به لطف از شرم آبم کرده ای تو!
که روسم من، نه شرم اینست، لیکن
«پرو» را از کجا آورده ای تو؟!

 

تو پس حتما «پرو ایران» بخوانی
هر انسان شریف فارس دانی
همه ترک و بلوچ و کرد و لر را
یل گیلانی و مازندرانی

 

زبان من بسی روشن و گویاست
تو دیدی چهرۀ بیداری ام را
به ضرب آتش خشمی نهفته
شنیدی بانگ خود مختاری ام را

 

که من روسم و تقدیرم چنین است
و روسی بودنم «ملیت»ام نیست
اگر روسم، همان سان که لنین است
به جز فرهنگ و خط و نیتم نیست

 

اگر دادی به ما آزادی ما
دهم پاسخ چو کارنینای زیبا [1]
به بیدادم زنی با بمب و موشک
زنم آهنگ کاترینای کوچک! [2]

 


-----
[1] اشاره به داستان آنا کارنینا (لئون تولستوی)
[2] کاتیوشا (کاترینای کوچک) نام آوازی روسی است که دختری به نام کاترینا برای سرباز جوانی در هنگام عزیمت به جنگ میخواند. به خاطر این آواز مشهور، موشک اندازهای متحرک روسی نیز «کاتیوشا» یا کاترینای کوچک نامیده شده اند.

 

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وسوم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ودوم

انگار نه انگار که ما دستگیر شدیم و باید بلافاصه به اتاق شکنجه برده می شدیم و کتک مان میزدند. ساعت ها بکندی اما طولانی میگذشت. پس چرا در اول دستگیر اون وحشی بازی خشونت بار را درآوردند. زمان خیلی به کندی میگذشت. آفتاب بالا آمده بود. گرما کمی که از تابش آفتاب بود سرمای تنم را کم کرد. سیگاری بکسانی که میخواستن داده شد. یکی یکی دستشویی بردن. با دستنبد از جلو چقدر احساس چالاکی داشتم. میشد شلوارم را پائین و بالا بکشم و بعدش دستم  را بشورم. دهانم را آب گرداندانم. چانه و سرم در حرکات شتشو درد داشت.

ادامه مطلب...

دنباله‌ی کوه‌پیمایی با نوه‌ها و گپ‌وگفت درباره‌ی «مؤلفه»[در جنبش]

این یک مقاله‌ی تحلیلی نیست. نگاهی مادرانه است، برخاسته از درد و دغدغه‌ی

پُر رنج شهریور و مهر 1401 تاکنون

                                                                                                                  *****

ـ خانوم دکتر این چیه، چقدر خوشمزه‌ ست؟ یادمون بدین با چی درست کردین؟

ـ نوش بشه بهتون زری جون، موادش هویج و کدو و سیب‌زمینی رنده شده، تخم مرغ، نمک و فلفل و نون. البته برای شما جوونا خیارشور هم توی لقمه‌هاتون گذاشتم.

ـ واا، چه راحت. پس منم میتونم درست کنم.

ـ زری جون مامان بزرگم یه آشپز بی نظیرِ توی خانواده و فامیله!

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ودوم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ویکم

در این نیمه شب یازدهم شهریور کوچه نقاشهای خیابان لُرزاده در ازدحام بی نظیری از مردم انباشه بود. اکثراً لباس راحتی خانه دربر داشتند. همسایگان قسمت پائین کوچه به بالاتر آمده بودند. همه در جوّی از حیرت و تک توک در اعتراض بودند. مأمورین در جواب «اینا چکار کردن مگه؟» میگفتند «خرابکارند» میخواستن محله شما رو بفرستن رو هوا.

ادامه مطلب...

پرسشی از مقوله‌ی [مؤلفه در جنبش]

در باره سنت باید معنی «سیرت» و «طبیعت» جنبشهای مردمی یا همونطور که شما گفتی (جنبش های توده ای) را از دو منظر دید؛ اول «رویّه و روشِ» تاکنونی رویدادها یا همان جنبشها، دوم به معنی «وجه ضروری تغییر» یا دقیقتر «وجه لازمِ حرکت».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستم‌ویکم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم

بخصوص کار تیمی هدف تبلیغی برای حرکت های«توده ای» را نیز همیشه منظور نظر خودش داشت. معمولا برای تیم های نظامی امکان حضور هر دو عرصه کارچریکی و کار تبلیغی درمیان توده های کارگری و یا دانشجویی وجود نداشت. مسئله ای که بعنوان یک تناقض تکنیکی و تاکتیکی تا آخر بهمراه فعالیت های سیاسی مخفیانه برای چریک­های شهری م. ل. باقی ماند. این صرف نظر از گرایشات طبقاتی نهفته در اینگونه مبارزات است که جای خودش را دارد.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top