rss feed

08 آبان 1388 | بازدید: 4194

‌صورت مسأله را عوض نکنید - در پاسخ به‌پاسخ‌گونه‌ی محمد قراگوزلو

نوشته شده توسط عباس فرد

صورت مسأله را عوض نکنید - در پاسخ به‌پاسخ‌گونه‌ی محمد قراگوزلو به‌«هژمونی طبقه‌کارگر یا شبح سوشیانس»

‌‌ توضیح: این نوشته برای اولین‌بار در تاریخ 30 اکتبر 2009 (8 آبان 1388) در سایت امید منتشر شد. انتشار دوباره‌ی آن ضمن بیان حقانیت و باور به‌مواضع آن روز، درعین‌حال به‌این منظور است‌که امکان دسترسی به‌این‌گونه نوشته‌ها ساده‌تر باشد[عباس فرد].

*****

آقای محمد قراگوزلو در 3 مقاله‌ی «18 برومر یا 22 خرداد؟»، «سرنوشت اصلاحات سیاسی‌ـ‌اقتصادی» و «جنبش اجتماعی جاری و فقر تحلیل­ها»؛ به‌دفاع از خیزش سبزها برخاست، به‌توجیه تئوریک این جنبش ارتجاعی همت گماشت و در پیِ این بود که هژمونی طبقه‌کارگر را بربستر همین جنبش سبز تأمین کند.

من این 3 مقاله را در نوشته‌ای به‌نام هژمونی طبقه‌کارگر یا شبح سوشیانس ـ بررسیِ «فقر تحلیل»ها [قسمت اول و دوم] مورد بررسی و بازبینی قرار دادم؛ و یاداشت‌هایی هم برای قسمت سوم آن تهیه کرده‌ام.

پس از انتشار قسمت اول نوشته‌ی هژمونی طبقه‌کارگر یا شبح... آقای قراگوزلو مقاله‌ای به‌نام «موج سوم بحران اقتصادی؛ بی‌کارسازی» منتشر کرد که مواضع سیاسی آن (به‌ویژه در رابطه با هژمونی طبقه‌کارگر) در مقایسه با مواضع‌ 3 مقاله‌ی مذکور در بالا، حاکی از یک چرخش 180 درجه‌ای است. ازآن‌جاکه این چرخشِ 180 درجه‌ای به‌نظر من مثبت و معقول است، این توقع را نیز دارم که از چگونگیِ وقوع آن هم مطلع شوم. اما آقای قراگوزلو به‌جای توضیح این چرخش مثبت و چه‌بسا آموزنده، در یکی از کامنت‌های مقاله‌ی «موج سوم بحران اقتصادی؛ بی‌کارسازی» نظرات غلط و هپروتی شخص دیگری را به‌پای من می‌گذارد و صورت مسئله را از اساس عوض می‌کند.

 آقای قراگوزلو در این کامنت از مقولاتی مانند «رواج سوسیالیسم پوپولیستی»، «گرفتاری‌های شبه‌منشویکی»، «نظرات معطوف به"اقتصاد توسعه" و "توسعه‌یافته‌گی"»، دل‌سوزی برای «"صنایع مادر" و فقدان "سرمایه‌ی لازم" برای انکشاف سرمایه‌داری»، «مضرات "نظام تک محصولی"» و نکات هپروتیِ دیگری اشاره می‌کند که در بین بسیاری از چپ‌ها رایج و شایع است. در مقابل اشاره‌ی نقادانه‌ی آقای قراگورلو به‌این‌گونه مقولات دو سؤال ساده و روشن در ‌ذهنِ منِ خواننده به‌وجود می‌آید که امیدوارم پاسخ آن‌ها به‌انتقاد جونده‌ی سکوت سپرده نشود:

الف) این مقولات چه ربطی به‌نقد مطرح شده از جانب من دارد؟ بحث بر سر یک نوشته‌ی مشخص است. اگر نوشته‌ی من نیز از نظر آقای قراگوزلو مبتنی برچنین دیدگاه‌هایی است، خرد‌گراییِ سوسیالیستی حکم می‌کند که او  ‌این دیدگاه‌ها را نشان دهد؛ وگرنه مجاز نیست با یک‌کاسه کردن همه‌ی انتقادات، این واقعیت را لاپوشانی کند که آن انتقادات از دو سوی متفاوت و متناقض با هم ارائه شده‌اند. آقای قراگوزلو ـ‌اما‌ـ انتقاد سوسیالیستی را در کنار اظهارات بی‌ربط و نظرات عقب‌مانده و بورژوایی قرار می‌دهد تا با حمله به‌آن نظرات عقب‌مانده، گریبان خود را از پاسخ به‌نقد سوسیالیستی ـ‌نیز‌ـ خلاص کرده باشد. این شیوه‌ی‌ زیبنده‌ای نیست.

ب) آقای قره‌گوزلو که در رابطه و براساس جنبش سبز از «ضرورت هژمونی مستقیم جنبش کارگری در متن یک جنبش اجتماعی فراگیر سوسیالیستی» سخن گفته بود، آیا حقیقتاً می‌خواست هژمونی همان سوسیالیسمی را تأمین کند که قرار است برمتن این جنبش به‌الغای کار مزدی منجر شود؛ و به‌قول خودِ وی ادبیات مارکسیستی را «از زاویه حفظ منافع بورژوازی» بلغور می‌کند تا هژمونی سوسیالیسم بورژوایی‌ را تأمین کند؟ ازآن‌جا که خود آقای قراگوزلو ظاهرا منتقد این سوسیالیسم‌های بورژوایی است؛ پس، پُربی‌راه نرفته‌ایم اگر که فکر کنیم که ایشان برمتن آن جنبش سبزْ هژمونیِ آن سوسیالیسمِ به‌قول خودش کارگری‌ای را تئوریزه می‌کرد که به‌دنبال الغای کار مزدی است! بدین‌ترتیب، آیا این انتظار من بیهوده است که ایشان باید نشان بدهد که در کجای آن جنبش سبز عناصر لازم ـ‌حتی‌ـ برای تحمل چنین سوسیالیسمی را دیده‌اند که به‌تأمین هژمونی آن برمتن این جنبش امیدوار شده‌اند؟ به‌بیان دیگر، سؤال این است‌که چه عواملی در جنبش سبزْ آقای قراگوزلو را به‌این نتیجه رساند که می‌توان هژمونی چنان سوسیالیسمی را ـ‌هم‌ـ در آن دنبال و تأمین کرد؟ اگر ایشان لطف کنند و این موارد را توضیح بدهند، نه تنها نقد من پاسخ خود را گرفته است، بلکه دعای خیر همه‌ی آن چپ‌های دیگر را هم نصیب خواهد برد که به‌دنبال توجیه مناسبی برای حمایت خود از جنبش سبز می‌گردند و به‌غیر از عبارت‌های توخالی چیزی برای عرضه ندارند.

به‌هرروی، در این‌جا چند نکته را یادآور می‌شوم تا کامنت آقای ‌قراگوزلو را، در احساس احترامی که برای همه‌ی تلاش‌گر‌ان اندیشه و کار دارم، پاسخ گفته باشم.

1ـ مقاله‌ی «هژمونی طبقه‌کارگر یا شبح سوشیانس»، نه آقای قراگوزلو و نه هیچ‌کس دیگر را شبح سوشیانس نمی‌داند. هم‌چنان‌که از عنوان این نوشته پیداست، موضوع بحث نه افراد، که دیدگاه چپ غیرکارگری در مورد برداشت سوشیانس‌گونه از هژمونی طبقه‌کارگر است. بدین‌معنی‌که چپ غیرکارگری آرزوهایِ طبقاتیِ خودرا سوشیانس‌گونه به‌کلمه‌ی «کارگر» حمل می‌کند تا ازاین طریق آرزوهایش را به‌طبقه‌کارگر تحمیل کند. این همان کاری است‌که آقای قراگوزلو در 3 مقاله‌ی «18 برومر یا 22خرداد؟»، «سرنوشت اصلاحات سیاسی‌ـ‌اقتصادی» و «جنبش اجتماعی جاری و فقر تحلیل­ها» به‌آن مبادرت ورزید؛ و در نوشته‌ی «موج سوم بحران اقتصادی؛ بی‌کارسازی» بنا به«آئین» خویش و به‌طور «تلویحی» از آن استنکاف جست.

2ـ از چهل‌وچهار سال پیش که به‌عنوان کارگر حروف‌چین به‌عرصه فعالیت کارگری و سیاسی قدم گذاشته‌ام و به‌ویژه از حدود چهل سال پیش که برای اولین‌بار طعم زندان سیاسی را چشیدم، همواره بدین‌باور بوده‌ام که نقد باید غیرتلویحی، صریح، جامع و محترمانه باشد؛ وگرنه به‌‌ابزاری تبدیل می‌شود که گذشته از تسویه‌‌حساب‌های شخصی، نهایتاً کسب اعتبار فردی را پی‌گیر خواهد بود. بنابراین، به‌آقای قراگوزلو توصیه می‌کنم که دست از آئینِ تلویحی خود بردارد و صراحتاً درباره‌ی چگونگیِ تغییر موضع خویش در مقاله‌ی «موج سوم بحران اقتصادی؛ بی‌کارسازی» بنویسد تا دیگران هم از آن بیاموزند.

3ـ اگر «مریخی» بودن یک نوشته یا نظریه بدین‌معنی است‌که ربطی معقول یا پراتیکْ به‌موضوع مورد بحث ندارد؛ پس، فرقی نمی‌کند که نویسنده یا نظریه‌پرداز در لاهه ساکن باشد یا در جوادیه تهران!؟ اگر چنین استدلالی را می‌توان به‌طور نسبی پذیرفت (که به‌نظر من پذیرفتنی است)؛ آقای قراگوزلو در مقابل این سؤال قرار می‌گیرد که چرا روی ‌محل سکونت عباس فرد انگشت می‌گذارد؟ آیا این انگشت گذاشتن یک مانور سیاسیِ تلویحی نیست؛ و اگر همین حرف‌ها و نوشته‌ها در تهران گفته و نوشته می‌شد، ارزش بیش‌تری داشت؟ به‌هرروی، من با تمام وجودم بدین‌باورم که چه از تهران، چه از لاهه ویا هرجای دیگری ـ‌فرقی نمی‌کندـ هیچ‌کس حق ندارد برای کارگران ویا هرانسان مبارز (حتی غیرمبارز) دیگری تعیین تکلیف کند؛ و خارج از حوزه‌ی عملِ جمعیِ مشخص، در مورد آن عمل مشخص برنامه‌ بریزد و کُنسه بدهد. از همه‌ی این‌ها گذشته، چرا آقای قراگوزلو به‌صدها نوشته‌ای که در خارج از کشور و با ادعای دفاع از سبزها نوشته می‌شود، ایراد نمی‌گیرد؛ اما انگشت‌اش را روی نوشته‌ای می‌گذارد که «مدعی است‌که حقیقتاً از منافع آنی و آتی طبقه‌کارگر دفاع می‌کند»؟

4ـ ضمن این‌که من از «مشاهدات کنکرت» هیچ‌کس ایراد نگرفته و نمی‌گیرم؛ اما بدین‌باورم که مشاهده‌ای که بیان معقولِ مناسب خویش را پیدا نکند، قابلیت استناد چندانی ندارد. چراکه اصولاً حواس به‌واسطه‌ی پتانسیل محدود خویش توان دریافت حقیقت معقول و ربطِ ذاتی اشیاء، پدیده‌ها و نسبت‌ها را ندارد. بنابراین، می‌توان و در واقع می‌بایست در مورد هرگونه مشاهده‌ی کنکرتی به‌چون و چرا پرداخت تا از انضمامِ عمدتاً حسی به‌انتزاع عمدتاً عقلانی دست یافت.

5ـ بحث ما با آقای قراگوزلو در مورد اشتباهات پایه‌ای ایشان در سه مقاله‌ی مورد اشاره بالا نسبت به‌جنبش سبز و سپس تغییر موضع ایشان در مقاله‌ی چهارم بود. ایشان اما با پیش کشیدن نقد به‌سوسیالسم‌های عقب‌مانده و بورژوایی که خود در سمپاتی به‌جنبش سبز با موضع‌گیری‌های اولیه آقای قراگوزلو شریک‌اند؛ و هم‌چنین پیش کشیدن مسائل فرعی از قبیل محل زندگی منتقدین، در حال تلاش برای عوض کردن صورت مسأله است. اشاره‌ی ضمنی ایشان که بعداً و در مقالات دیگری «به‌طور تلویحی» به‌انتقادات دیگر نیز پاسخ خواهند گفت، به‌هیچ‌وجه کافی نیست. یک چنین موضع‌گیری آشکار به‌نفع جنبش سبز و سپس چرخش آشکار به‌نفع یک جنبش کارگری مستقل، آن هم در مدت زمانی چنین کوتاه، نیازمند توضیح صریح و آشکار دلایل هر دو موضع‌گیری است. صورت مسأله بر سرِ جایِ خود می‌ماند. هم به‌نفع آقای قراگوزلو و هم به‌نفع آگاهی طبقاتی کارگران است که ایشان به‌ارائه‌ی توضیحات لازم بپردازند.

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم‌ودوم

ساواک برای پائین نگهداشتن آمار زندانی ها ما را به زندان عادی فرستاده بود. صلیب سرخ از طرقی پیگیر شده بود. برای همین دوباره مارا بزندان عمومی (شماره یک) برگرداند. در بار دوم بازدید صلیب سرخ در بند شش زندان شماره یک قصر بودم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم

درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل و یکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم

نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ونهم

زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وهشتم

در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنج­و شش تا زمانیکه یکی­دو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و می­شد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top