آیا هنوز هم جنگ نعمت الهی است؟
امروزه گفتگو از احتمال ویا چگونگی وقوع جنگ بین دولت جمهوری اسلامی و آمریکا در هرجمعی از ایرانیتبارها بهامری عمومی و ترسآلوده تبدیل شده است. اینگونه گفتگوها چنان همگانی شده که فراتر از مدیای ایرانی و غیرایرانی، همهی ایرانیتبارها (اعم از ثروتمند، میانهحال ویا فقیر؛ و همچنین اعم از ساکنین ایران ویا سکونتگزیدگان در دیگر سرزمینها) را دربرمیگیرد و پرسشهایی از این دست را پیش میکشد: آیا جنگ واقع میشود؟ آیا آمریکا توان و همچنین انگیزهی نظامی حمله بهایران را دارد؟ آیا دولت ایران خواهان جنگ است؟ اگر جنگ واقع شود، بُرد و گسترهی آن تاکجاست؟
آیا هنوز هم جنگ نعمت الهی است؟
گرچه قصد نگارش مقالهی دیگری دربارهی جنگ را نداشتیم؛ اما پرسشهای مکالمهای و میلهای ارسالی از طرف دوستانِ آشنا و ناآشنا این الزام را پیشنهاد که بازهم در این مورد بنویسیم. استفاده از قید «دوباره» بهاین دلیل استکه حدود 9 ماه پیش (دهم تیرماه 1397) در مقالهی «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!نسبت بهاحتمال جنگ و چگونگی مقابله با آن هم ابراز نظر کردیم؛ و دراینجا نیز بخش کوتاهی از آن مقاله را نقل میکنیم تا ضمن ابراز نظر، از طول و عرض دوبارهکاری نیز اندکی بکاهیم:
{{این درست است که بخشی از اپوزیسیون ایرانی از سالها قبل روی احتمال وقوع جنگ و حملهی نظامی آمریکا بهایران تمرکز داشت، دربارهی آن تبلیغ میکرد و بهتشکیل «کمیتههای ضدجنگ» فراخوان میداد[1]؛ اما منهای اینگونه پیشینههای عمدتاً تخیلی، شرایط کنونی چنین القا میکند که احتمال نوعی درگیری نظامی که ایران را هم مستقیماً (نه بهطور نیابتی) با آن درگیر کند، نه تنها بیشتر از سالهای قبل است، بلکه احتمال وقوع آن بهطور روزافزونی افزایش هم مییابد [و چهبسا در سالهای آینده فعلیت نیز پیدا کند]. پُرسش دربارهی حملهی نظامی و وقوع جنگی که جمهوری اسلامی ایران مستقیماً درگیر آن باشد، تاآنجا جدی و همهگیر شده که اخیراً در شبکههای اجتماعی و بعضی از سایتهای اینترنتی متعلق بهگروههایی که خودرا اپوزیسیون مینامند، بهیک جنجال سیاسی (و البته نه جستجوگرانه و راهگشا) تبدیل شده است. از جزئیات این جنجال که بگذریم، موضوع محوری آنْ طرح این مسئله است که اگر آمریکا (ویا مثلاً ائتلافی از دولتهای خاورمیانه بهپشتوانهی ارتش آمریکا) بهایران حمله کنند، وظیفهی فعالین جنبش کارگری و کسانی که خود را کمونیست مینامند، چیست}}؟
{{صرفنظر از بحث در مورد جزئیات عملیِ مسئله که مستلزم حضور در ایران و وجود ارتباط نسبتاً گسترده با محافل و جمعهای کارگری (اعم از کف کارخانه ویا در محلههای کارگری) است؛ اما سؤال اساسی این استکه اگر جنگی بهوقوع بپیوندد که مثل سوریه نیابتی نباشد و در داخل جغرافیای سیاسی ایران واقع شود، واکنش فعالین کارگری، دوستداران مردم کارگر و زحمتکش و بهویژه کسانیکه خودرا کمونیست مینامند، چه خواهد بود؟ گذشته از هرگونه تعبیر و تفسیر محتملی در رابطه با شیوهی کار و بدون اینکه فرصت و امکان نظریهپردازی در مورد جزئیات را داشته باشیم، پاسخ این سؤال: امتناع از جنگ در هردو جبههی ستیزهگران و جنگآفرینان است. بهبیان دیگر، برفرض وقوع چنین فاجعهای (یعنی: جنگ) باید از حضور در جبهههای جنگ (اعم از تهاجمی، بهاصطلاح تدافعی ویا «جبههی سوم»( امتناع کرد؛ و در رابطه با فرودستان جامعه (اعم از کارگر، زحمتکش و حاشیهنشین) روی آگاهی طبقاتی و جنبهی انترناسیونالیستی آنْ هرچه بیشتر و گستردهتر متمرکز گردید. چرا؟ برای اینکه اگر جنگ از جمیع جهات اجتماعی و تاریخی مخرب است، که قطعاً چنین است؛ پس، باید در راستای قطع کامل ویا ـلااقلـ در جهت کاهش شدت و بُرد آن، عمل کرد. چنین پراتیکی بدون اینکه تأکید خاصی روی سازمانیابی داشته باشد، تنها در پرتو گسترش آگاهی طبقاتی، انترناسیونالیستی و نوعیـانسانی ممکن و متصور است. قبایل آدمخوار پیش از تاریخ «هرگز بهذهنشان خطور نمیکرد که شکارشان همنوعشان است. این ازخودبیگانگی سبب میشد که آنچه را در برابر داشتند بهابژهای غیرخودی بدل کنند. این غیرخودی و خودی بودن تقسیمی است که... میتواند بهراحتی در هر حدی مأوا بگیرد». بههمینترتیب استکه افراد و گروههایی که بهلحاظ ملی «غیرخودی» شمرده میشوند، باید نابود شوند؛ و برندهی این کنش نابودکنندهی دو سویه، بورژوازی است: هم در حال حاضر که فرمان جنگ و تخریب میدهد و هم فردا که بازسازی را شروع میکند. بنابراین، ضروری است که بهفرودستان جامعه یادآور شویم که سرباز روبرویی ـنیزـ همنوع و خودی است، نباید بهاو شلیک کرد. چنین آموزهای تنها درصورتی ممکن میگردد که شعار اصلی آنْ امتناع از حضور در هرجبههی جنگی فیالحال مفروض باشد}}.
{{آموزههای طبقاتی با جوهرهی مارکسی و نوعیـانسانی بهکارگران، زحمتکشان و بهطورکلی بهفرودستان جامعه میآموزد که نه سرباز جبههی روبرو (که او نیز کارگر و زحمتکشی از ملیت دیگری است)، بلکه مناسبات سرمایهدارانه و مبتنیبر استثمار انسان از انسان استکه دشمن حقیقی است. بنابراین، بهجای ابراز انزجار از سرباز روبرو باید از افراد و گروههایی منزجر بود که در هردو جبهه در مقام پاسداران مناسبات سرمایهدارانه نقشآفرینی میکنند. چنین آموزهای بهفرودستان آموزش میدهد که بهجای جنگ با نیرویی که دشمن معرفی میشود، برعلیه سرمایه، مناسبات سرمایهدارنه و تنظیمات فیالحال موجود آن بهمبارزه برخیزند که اصطلاحاً مبارزهی دمکراتیک کارگری نامیده میشود}}.
{{بههرروی، از آنجاکه چنین آموزهای و کنشهایِ عملیِ آنْ بهطور دینامیک سازماندهنده و سازمانیابنده است؛ بنابراین، آنچه بههنگام بروز فاجعهی جنگ در شرایط کنونی بهضرورت انقلابی و انسانی تبدیل میشود، ضمن امتناع از حضور در جنگ و هرگونه جبههی جنگی، گسترش هرچه وسیعتر آگاهی طبقاتی، انترناسیونالیستی و نوعیـانسانی است}}.
{{پارهای از افراد و گروههای چپ بهاعتبار پراتیک انقلاب اکتبر و تأکیدهای لنین در تبدیل جنگ امپریالیستی بهجنگ داخلی و انقلابی، براین باورند که باید جبههی سومی را سازمان بدهند که ضمن پیگیری امر انقلاب اجتماعی، با هردو طرف برپاکنندهی جنگ نیز بجنگند. گرچه چنین نظریهای بهلحاظ انتزاعی جذبکننده و رهاییبخش مینماید؛ اما پراکندگی طبقاتی کارگران و زحمتکشان در کلیت جغرافیای سیاسی خاورمیانه و حتی جهانْ نه تنها امکان چنین عملی را فراهم نمیآورد، بلکه برفرض وقوع جنگ، کسانی که چنین «عملی» را در دستور کار قرار میدهند، اگر در همکاری دو جبههی درحال جنگ نابود نشوند، عملاً بهطرفداری از یکی از دوجبههی متخاصم رانده خواهند شد. بههرروی، تبدیل جنگ امپریالیستی بهجنگ داخلی پروسهی تااندازهی زیادی ناشناختهای را در پیش دارد که آموزش طبقاتیـنوعی نخستین گام شناخته شدهی آن است}}.
{{نتیجه اینکه: چارهای جز گسترش آگاهی طبقاتیـنوعی در «داخل» و ایجاد ارتباطهایی در همین راستا در «خارج» وجود ندارد. بنابراین، حتی قبل از بروز جنگ (یعنی: هماکنون نیز) میتوان و ضروری استکه با افراد و گروههایی که از کارگران و زحمتکشان جانبداری میکنند و ادعای کمونیستی دارند، تماس برقرار کرد و آموزههایی ـحتیالامکانـ همگون و همآهنگی را با احتساب ویژگی هر کشور، بهمثابه تقابلی که از احتمال وقوع جنگ میکاهد، بهتبادل گذاشت و پراتیک آموزشیِ تودهای را برنامهریزی و شروع کرد. چنین مینماید که ایجاد اینگونه تماسها با نهادهای کارگری و روشنفکران کشورهایی مانند ترکیه، مصر، تونس، الجزایر، عراق و مانند آن عملی باشد. اما آنچه امکانات واقعی را نشان خواهد داد و سازندهی راهکارهای عملی خواهد بود، آغاز چنین پراتیکی است}}.
{{تجربهی افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و مانند آن نشان میدهد که سرمایه جهانی بهواسطهی افزایش روزافزون بارآوری تولید و تراکم هرچه بیشتر آدمهایی که حضوری در تولید اجتماعی ندارند، از یکسو میتواند و میخواهد که جنگ را بهیکی از اشکال مختلفِ «نیابتی» و «مزدوری» پیش ببرد و بهنوعی از مشروعیت کاذب و فریبنده دست یابد؛ از دیگرسو، بیشترین تلاش ارتشهای موجود (که هماینک از ریز و درشت ـتماماًـ بورژوایی و ضدکمونیستیاند) این استکه با درهم کوبیدن زیرساختهای لازم برای زندگی امروزی، هم طرف مقابل را زمینگیر کنند و هم چارهای برای انباشتِ آتی سرمایههای خودی فراهم نمایند}}.
{{اما مقدم برهمهی اینها، تبدیل اختلافات معمولیِ قومی، زبانی، دینی و فرهنگی (که بهخودی خود میتوانند از عوامل نوزایی و تکامل در ابعاد مختلف باشند) بهاختلافات آنتاگونیستی و بسیار شدید و دشمنخویانه استکه زمینهی هرشکلی از مانور و تهاجم مخرب را فراهم میآورد}}.
{{بههمین دلیل استکه عامترین و حتی اثرگذارترین تقابل با جنگ محتملالوقوع در ایران ویا هرجای دیگری از خاورمیانه، گسترش تبادل آموزههای طبقاتی، انقلابی و کمونیستی با جوهرهی انسانیـنوعی در میان فرودستان است. این آموزهها درصورتی وحدتآفرین و سازماندهنده خواهند بود که دارای چنان پتانسیل و انعطافی باشند که بتوانند متناسب با هرمنطقهی جغرافیایی، ناحیه و حتی محلهای ـفراتر از ادیان و سنتها و امثالهمـ بازتولید شوند}}.
{{بنابراین، نخستین گام در لزوم مقابله با جنگ، بررسیِ محورهای آن آموزهها و مفاهیمی استکه فراتر از جغرافیای سیاسی ایران، قابلیت بازآفرینی برای همهی خاورمیانه را داشته باشند. میتوان چنین ابراز نظر و حتی استدلال کرد که این نخستین گام نیز، درصورتی که از وسعت قابل توجهی برخوردار باشد، همْ از احتمال وقوع جنگ میکاهد، همْ زمان وقوع آن را بهعقب میاندازد، و همْ زمینهی تشدید سازمانیابیِ تودهای ضدجنگ را فراهمتر میکند}}.
********
آیا هنوز هم جنگ نعمت الهی است؟
پس از یادآوری و نقل مطلب بالا که بیشترین فایدهی آن کاستن از طول و عرض این نوشته است، حال بهسؤالی بازگردیم که درعینحال عنوان این نوشته نیز هست:
در پاسخ بهاین سؤال باید گفت که گرچه تفاوتهای سیاسی و اقتصادی بسیاریْ وضعیت کنونی را از وضعیت سال 59 جدا میکند؛ اما هماینک نیز ــالبته بهگونهای دیگرــ جنگ برای صاحبان سرمایه (خصوصاً برای بورژوازی تجاری) و همچنین برای دولت جمهوری اسلامی نعمت الهی است.
هنوز صحبتی از آرایش جنگی در میان نبود و تحریمها نیز بهمرحلهی اثرگذارِ خویش نرسیده بودند که دولت با استفاده از دلالهای علنی و مخفی وابسته خودْ قیمت ارز را 500 درصد افزایش داد تا حولوحوش 300 درصد افزایش بهطور نسبی تثبیت کند؛ و جیب مردم کارگر و زحمتکش را بهنفع صاحبان سرمایه، تجار و رانتخواران ریز و درشت بیشتر خالی کند.
فهم اینکه این هزاران میلیارد تومانی که از جیب بخشهای مختلف مردم بهسرقت رفت، کجا هزینه شد، بهتحقیق پیچیدهای نیاز ندارد. دولت که همواره و بهانحای گوناگون فروشندهی ارز در بازار آزاد و چاپکنندهی اسکناس بدون پشتوانه بوده است، با استفاده از مکانیسم عرضه و تقاضاْ ارز را چند برابر گران کرد تا درآمد حاصله را درجهت بدهیهای نجومی خود بهبانکها و نیز آرامسازی آن گروههایی هزینه کند که در سپردهگذاری بهصندوقها و بانکهای خصوصیِ ورشکستهی مافیایی بهخاک سیاه نشستهاند.
ــ اما واقعاً چرا این بانکها و صندوقهای مالی ورشکست شدهاند؟
پاسخ روشن است: سپردههای مردم توسط افراد وابسته بهمافیای رانتخوار بهسرقت رفته است.
ــ ریشههای این مافیا و معدهی سیری ناپذیرش را در کجا باید جستجو کرد؟
در کوتاهترین جواب بهاین سؤال میتوان گفت: دولت جمهوری اسلامی!
شبکهی مافیا در همهی کشورهای دنیا و بهویژه در کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری بدون بدهوبستان با دولتیها که موجب آلودگی و فساد دولت نیز میشود، نمیتواند وجود و بقا داشته باشد. تفاوت دولت جمهوری اسلامی با اغلبِ دیگر دولتهای پیشرفتهی سرمایهداری، در این استکه بسیار فراتر از آلودگی بهشبکهی مافیایی و فسادِ ناشی از آن، بنیان وجودی و همچنین ساختار اجتماعی و اقتصادیـسیاسیاش مافیایی است.
بدون اینکه در اینجا نیازی بهبسط مسئله باشد، اشارهوار میتوان گفت که ویژگیِ تماماً مافیایی دولت جمهوری اسلامی ناشی از رشد نامطلوب و ناکافی صنعت و پیامدهای اجتماعیـسیاسی آن استکه زمینهی ادغام بقایای مناسبات اجتماعیِ پیشاسرمایهدارانه را در استبداد ذاتیِ سیاسی و اقتصادی سرمایه فراهم کرده میکند؛ و بدینترتیب دولتی را در مَسنَد قدرت مینشاند که ــدر تناسب با ساختار اقتصادی جامعهــ نه تنها بهطور مضاعفی مستبدانه عمل میکند، بلکه تنها در استقرار دیکتاتوری انقلابی پرولتاریاییْ بهدموکراسی از نوع تودهایـمشارکتی رویآور میشود که از زمین انسانها تا آسمان خدایان با دموکراسی پارلمانی و بورژوایی متفاوت است. همین ویژگیِ تماماً مافیایی جمهوری اسلامی استکه زمینهی گستردهای بهرانتخواری میدهد و کنش و واکنشهای سیاسی این دولت را تا اندازهی زیادی غیرقابل پیشبینی میکند.
براین اساس، در بارهی چند برابر شدن قیمت ارز ــمختصر و مفیدــ باید گفت که دولت از اقشار و گروهبندیهای مختلف مردم (اعم از کارگر و زحمتکش و خردهپا و غیره) دزدید تا تاوان دزدیهای بخشی از مافیایی را بپردازد که جزءِ لاینفکی از خودِ دولت است و مناسبات گوناگون و پیچیدهی خانوادگی نیز با آن دارد.
واقعیت این است که اگر سایه جنگ و مسئلهی تحریم در میان نبود، این سرقت ادامهدار و بسیار گسترده که خیلی بیشتر از بازپرداخت بخشی از پولهای بهسرقت رفته توسط بانکها و صندوقهای پولی است، و سفرهی تودهی وسیعی از مردم را نیز تا میزان 70 درصد خالی کرده است، بهاین سادگیها انجام نمیگرفت. نتیجه اینکه بسیار فراتر از دیگر کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری، نه تنها جنگ برای بورژوازی ایران و دولت جمهوری اسلامی نعمت الهی است، بلکه حتی سایه جنگ هم نعمتی است که با چهرهی الهی ظاهر میشود و شیرهی جان و زندگی مردم را میمکد. بنابراین، این «نعمت» بنا بهذات «نعمت بودگی» و «الهی» خودْ بههرصورت که واقع شود، چیزی جز درجات مختلفی از خاکسترنشینی تودهیهای کارگر و زحمتکش نبوده، و زین پس نیز نخواهد بود.
*****
امروزه گفتگو از احتمال ویا چگونگی وقوع جنگ بین دولت جمهوری اسلامی و آمریکا در هرجمعی از ایرانیتبارها بهامری عمومی و ترسآلوده تبدیل شده است. اینگونه گفتگوها چنان همگانی شده که فراتر از مدیای ایرانی و غیرایرانی، همهی ایرانیتبارها (اعم از ثروتمند، میانهحال ویا فقیر؛ و همچنین اعم از ساکنین ایران ویا سکونتگزیدگان در دیگر سرزمینها) را دربرمیگیرد و پرسشهایی از این دست را پیش میکشد: آیا جنگ واقع میشود؟ آیا آمریکا توان و همچنین انگیزهی نظامی حمله بهایران را دارد؟ آیا دولت ایران خواهان جنگ است؟ اگر جنگ واقع شود، بُرد و گسترهی آن تاکجاست؟ آیا آمریکاییها از نیروی زمینی هم استفاده خواهند کرد؟ آیا وقوع چنین جنگی همهی خاورمیانه را بهآتش نخواهد کشید؟ و آیا....؟
در رابطه با موافقین و مخالفین جنگ بهطورکلی میتوان گفت همهی آن افراد، گروهها ویا نهادهایی که بهنوعی (افواهیـنظری یا تدارکاتیـعملی) درگیر مقولهی جنگ شدهاند، بهدو دستهی نامساوی تقسیم کرد: مخالفین جنگ (اعم از دولتیها و غیردولتیها) که بهلحاظ کمّی اکثریت 99 درصدی را تشکیل میدهند؛ و موافقین (اعم از آشکار یا پنهان) که حتی بهیک درصد هم نمیرسند.
بنابراین، در اینجا میبایست بهاین سؤال نیز جواب بدهیم که وضعیت موافقین و مخالفین جنگ در آمریکا چگونه است؟ در رابطه با این سؤال، بدون اینکه اطلاعات دقیقی در دست باشد، بنا بهبرآورد و تااندازهای هم آنالیز ــمختصر و مفیدــ میتوان چنین پاسخ داد:
اولاًـ تودههای مردم و بهویژه کارگران، زحمتکشان و فرودستان آمریکایی نه تنها در مقابل جنگ با ایران، بلکه نسبت بههرمسئلهی مشابهی نیز کاملاً بیتفاوتاند؛
دوماًـ آن بخشهایی از طبقهی حاکم که بهدلیل از دست رفتن بازارهایشان در ایران احساس مغبون بودن دارند، جنگ را نعمت الهیِ بازپسگیری بازارهای از دست رفته میدانند؛
سوماًـ طیف سازندگان، دلالان و فروشندگان انواع سلاح که همیشه و همواره ــدر هرجا و بههرصورتیــ با جنگ موافقاند، جنگِ با ایران را جزءِ لاینفکی از کسب و کار خود میدانند، و «صمیمانه» با وقوع آن ابراز موافقت میکنند؛
چهارماًـ بخشِ هماکنون در قدرتِ بوروکراسی آمریکایی (که بهنئوکانها معروفاند)، بهشدت برطبل جنگ (بهمثابهی نعمت الهی) میکوبند و تظاهر میکنند که نه تنها ابایی از جنگ ندارند، بلکه خواهان آن نیز هستند. نگاه این دسته (که زمینهی کنشهای شبهفاشیستی را فراهم میآورند)، استراتژیک است و عمدهترین مشغولیتشان تداوم سرکردگی اقتصادی، سیاسی و نظامی ایالات متحده در مقابل غول اقتصادی درحال رشدِ چین، قدرت نظامی فزایندهی روسیه، تولد بچهغولهای اقتصادی (مانند هند، آفریقای جنوبی و برزیل)، و بالاخره آهنگ پُرطنین و شدتیابندهی نافرمانی اروپای واحد در مقابل آمریکاست. نئوکانها حملهی نظامی بهایران و درهم کوبیدن هرچه بیشتر زیرساختهای این سرزمین را یکی از دروازههایی میدانند که با ورود بهآن، ضمن استفادههای تاکتیکی در بازسازی بسیار سودآور خرابههای ایجاد شده توسط خودشان، از جنبهی استراتژیک نیز ضربهی مؤثری بهبلوکبندیهای رقیب فیالحال موجود و همچنین بلوکبندیهای رقیب درحال شکلگیری میزنند. بهبیان دیگر، حملهی نظامی بهایران برای نئوکانها، هم نوعی جنگ نیابتی با بلوکبندیهای رقیب (در فعلیت و بلقوهگی) آن است، و هم آزمونی است که امکانات اقتصادیـنظامیـاجتماعی حریف حاضر و آمادهی فعلی (یعنی: روسیه و چین) را میسنجند. بههمین دلیل هم میتوان چنین ابراز نظر کرد که بهلحاظ تعادل و توازن دیالکتیکیِ قوای درونی و بیرونی که نبود انسجام سیاسیـطبقاتی در درون کشور را در پسزمینهی خویش دارد، این عامل بیرونی است که وقوع یا عدم وقوع جنگ، و در صورتِ وقوع جنگْ چگونگی و گسترهی آن را تعیین میکند.
در خاورمیانه بهجز اسرائیل، اغلب کشورهایی که روی طبل جنگ میکوبند، بهاین دلیل روی این طبل میکوبند که طبل جنگ (و نه جنگ واقعی) فوران معضلات انباشتهی سیاسیـاجتماعیِ درونیشان را بهتعویق میاندازد و برایشان آرامش نسبی بهارمغان میآورد. گردنکلفتترین این کشورها (یعنی: شیوخالاشیوخهای «تاج» برسرِ عربستان سعودی) که استاد راهاندازی جنگهای نیابتی منطقهای است، ضمن این که مثل موش از جنگ واقعی میگریزد، درعینحال اوج جنگآوری خود را (با استفاده از هزاران میلیارد سلاح انبار شدهی رنگارنگ) در یمن بهنماش گذاشته است که مهمترین دستآورد نظامیاش100 هزار کودک درحال مرگ بهواسطهی گرسنگی ناشی از محاصرهی نظامی است. بهطورکلی، این قدرتهای برآمده از نفت و ارتجاعِ پیشاسرمایهدارانه، بهدلایل مختلف و شدتیابندهای از بروز جنگ بین آمریکا و ایران بیمناکاند. از جمله بهاین دلیل که تااندازهای براین امر واقفاند که هرچه جنگ برعلیه ایران بیشتر طول بکشد، احتمال عصیان و حتی فروشی درونی آنها نیز بهطور تصاعدی افزایش مییابد. علاوه براین، این دولتهای فوق مرتجع بهتجربه دریافتهاند که راهاندازی جنگ نیابتی (همانند آنچه در سوریه راه انداختند) در ایران شانس چندانی ندارد؛ و بالاخره بازهم بهتجربه دریافتهاند که رژیم جمهوری اسلامی علیرغم خاصهی مافیایی و ضدمردمی و جنایتکارانهاش، هنوز هم در آمیزهای از مذهب و سرمایه آنقدر فریبکاری فراگرفته و توان بسیج دارد که بتواند با کارت فاتح جنگهای نیابتی بهمجادلاتی وارد شود که بوی جنگ روـدرـرو از آنها بهمشام میرسد.
*****
بهغیراز قدرتهای جهانی و کشورهای منطقهای که با مسئلهی جنگ درگیرند، «اپوزیسیون» ایرانی (از منتهالیه پرو شرق تا منتهالیه پروغرب آن) نیز بیشترین درگیری کلامی را با مقولهی جنگ دارد. تفاوت تنها در این است که بعضی از گروههای این «اپوزیسیون» (مانند جریان سوپر مافیایی، جنایتکار و فوقالعاده ارتجاعیِ مجاهدین) آشکارا از وقوع جنگ طرفداری میکنند؛ بعضی دیگر جریانها (مانند دارودستههای سلطنتطلب که آمادگی جایگزینی استبداد مضاعفِ اسلامـسرمایه را با استبداد مضاعفِ سلطنتـسرمایه دارند) نیمهآشکار و مشروط بهشرکت خویش در قدرت (حتی اگر نمادین هم باشد) از بروز جنگ حمایت میکنند؛ و بالاخره بعضی از گروهها و افراد موسوم بهچپ ـنیزـ علیرغم مخالفت کلامی با وقوع جنگ، اما بهلحاظ ساختار سیاسی و ایدئولوژیکْ بهگونهای شکل یافتهاند که اگر در حاشیه مسائل هم بهبازی گرفته شوند، وقوع جنگ را ــالبته با کمی عشوه و نازــ پذیرا خواهند بود. در این میان، آن افراد و گروههایی که کموبیش طرفدار بلوکبندی جهانی سرمایه شرقی بهسرکردگی روسیه و چین هستند، با تفاوتهایی در شکل بیانِ مسئله، بههرصورت ــبعضی کمتر و بعضی بیشترــ با بُروز جنگ مخالفاند. اما آنچه بین اغلب گروههای مخالفِ بُروز جنگ (اعم از پروشرق ویا پروغرب) مشترک است، این باور استکه جنگی واقع نخواهد شد؛ و مسئلهی حملهی نظامی آمریکا بهایران از حرف و نمایش آن طرفتر نیز نخواهد رفت.
شاید این نظر که جنگی واقع نخواهد شد، درست از آب دربیاید؛ اما در مختصات فیالحال موجودِ چپِ ایرانیْ اینگونه اِبراز نظرها بیش از اینکه از بررسی و تحلیل فاکتورهای طبقاتیـمبارزاتی ویا اطلاعاتیـامنیتی نشأت گرفته باشد، برآمده از شکل ویژهای از آرزومندیهای رانتخوارانهی خردهبورژوازیِ شکل گرفته در همین نظام جمهوری اسلامی است که مُهر پاسیفیسم را نیز با افتخار برپیشانی خویش دارد!!
ــ با این عبارت (ویا در واقع: این قضاوتِ) سخت و تلخ چه باید کرد که بیش از حد غیرمنصفانه و غیرمسئولانه نباشد؟
باید بهحقیقتجویی کمونیستی، انقلابی و رفیقانه تکیه کرد و با استفاده از سادهترین استدلالها و فاکتورهای عینی ثابت کرد که چرا این نظریه که جنگی بین ایران آمریکا واقع نخواهد شد، اساساً ژورنالیستی، خردهبورژوایی و پاسیفیستی است. بنابراین، چارهای جز این نیست که روی این مسئله بیشتر متمرکز شویم و تلاش کنیم تا گامی در راستای بیان حقیقت برداریم:
در مورد عوامل و مواد لازم برای پیشبینی وقایعی همانند جنگ میتوان از دو عامل پایهای نام برد که زمینهی عینی تجزیه و تحلیل معقول و دیالکتیکی را فراهم میآورند: یکی از این عواملْ اطلاعات سّریِ سیاسی و عمدتاً نظامی است؛ عامل دیگرْ دادهها و گزارشهای ارگانیکی است که چیستی و چگونگی تحرکات سازمانیافتهی طبقاتی، تحرکات تحت هژمونی سیاسیـسوسیالیستی ویا بُرد مبارزات و جنبشهای خودبهخودی را بیان میکنند که بهنوبهی خود امکان نظری سازمانیابی گام بعدی و مثلاً مقابله با جنگ و درعین حال مقابله با ارتجاع حاکم را فراهم میآورند.
بدون اینکه بهاستدلال چندانی نیاز باشد، همهی شواهد و قراین حاکی از این است که مجموعهی همهی آن افراد و گروههایی که خودرا «اپوزیسیون» مینامند، بهاین اطلاعات سریْ دسترسی ندارند؛ چراکه لازمهی دسترسی بهاینگونه اطلاعاتْ داشتن دستگاه جاسوسی و نفوذی بسیار گسترده و پُرقدرتمندی است که عمدتاً در اختیار دولتهاست، و تنها درصورتی نیروهای انقلابی و کمونیست بهآن دست خواهند یافت که جنبش انقلابی گسترش روزافزون جهانی و انترناسیونالیستی داشته باشد و سیستمهای دولتی نیز کارکرد عادی و بهاصطلاح منظم خودرا از دست داده باشند. وضعیت کنونیِ جهان بههیچوجه و از هیچ زاویهای با موقعیتی که جنبش انقلابی بتواند بهاطلاعات سِری نظامی دست پیدا کند، قابل مقایسه نیست.
بنابراین، هرآنچه در مورد جنگ گفته میشود، در بهترین و معقولترین صورت فیالحال ممکن، برآوردِ ژورنالیستی و فرضاً تجزیه و تحلیل متکی بهاطلاعات و اخباری استکه توسط مدیای تحت کنترل دولتهای متخاصم در اختیار قرار میگیرد. گرچه اینگونه برآوردها و بررسیها در بعضی مواقع لازم و حتی ضروری است؛ اما در وضعیت کنونی بهدلیل سلطهی ژورنالیسمِ پاسیفیستی در عرصهی مبارزهی سیاسی، عدم ارتباط فعال و سازماندهنده با تودههای کارگر و زحمتکش، و همچنین نگاه اساساً ژورنالیستیـپاسیفیستیِ افراد و گروههایی که خود را انقلابی و کمونیست مینامند، تکیه بهاطلاعات و اخباری استکه توسط مدیای تحت کنترل دولتهای متخاصم در اختیار قرار میگیرد، ولو اینکه تحلیلی هم باشد، نه تنها در امر سازمانیابی طبقاتی و انقلابی خنثی و حتی بازدارنده عمل میکند، بلکه بهدلیل عمدگیِ حرکت در بستر رویدادهای خارج از امکانات مبارزاتی و طبقاتیْ بازیگرانِ چنین عرصهای را علیرغم لفاظیهای انقلابینمایانه بهمناسباتی میکشاند که نتیجهی عملیاش جابهجایی تدارک انقلاب سوسیالیستی با پروژهی رژیمچنج امریکایی است.
بهطورکلی، نتیجهی تحلیل و بیان احتمالات (نه پیشگوییهای جادوگرانه) در مورد وقوع امرِ خطیری که هنوز واقع نشده است، بلافاصله امر تدارکاتِ مقابلهکننده را در دستور کار قرار میدهد که در صورت وقوع امرِ هنوز واقع نشده بهامکانی برای فرارفتهای طبقاتی و تاریخی نیز تبدیل میشود. اما ارائهی پیشگویی ویا حتی برآورد بهجای تحلیلِ تدارککننده و سازمانگرانهی درونی و طبقاتی، بهاین دلیل که افق محتملی برای آینده ندارد، اساساً روی حوادث بیرونی متمرکز میشود که از یکسو تودههای کارگر و زحمتکش را ـعملاً و در بهترین صورت ممکنـ بهنظارهگر پاسیو تبدیل میکند؛ و از دیگرسو، ارائهدهندگان پیشگویی و برآروردهای ژورنالیستی را چهبسا ناخواسته بهدرون گردابی میکشاند که برونرفت نهایی از آنْ توهم رژیمچنج آمریکایی بهعنوان دریچهای راهگشا بهسوی انقلاب است.
از حقیقتِ برآمده از تجربه و تعقل چنین برمیآید که صرفنظر از احتمال وقوع انقلاب، حتی اگر مبارزهی طبقاتی در موقعیت اعتلایی باشد، نه تنها احتمال وقوع جنگ بین کشورها (مثلاً بین ایران و آمریکا) دگرگون میشود و بهتعویق میافتد، بلکه بسته بهاینکه موقعیت اعتلایی و انقلابی در چه مرحلهای باشد، حتی این احتمال بسیار قوی بهوجود میآید که تخاصم بین دولتها بهدوستی آنها برعلیه تودههای مردم نیز تبدیل گردد. بنابراین، فعالیت درجهت تعویق ویا توقف احتمال و امکان وقوع جنگ معنای دیگری جز این ندارد که روی سازمانیابی طبقاتی و انقلابی تودههای کارگر و زحمتکش متمرکز شویم تا با افزایش احتمال وقوع انقلاب از احتمال وقوع جنگ بکاهیم؛ و این امکان را (هرچند ناچیز) فراهم کنیم که جنگ امپریالیستی را بهجنگ داخلیِ طبقاتی فرابرویانیم.
بنابراین، اگر اتفاق و اتحادهایی که امروزه از سوی افراد و گروههای موسوم بهچپ در دنیای مجازی تبلیغ میشود و تا اندازهای هم نوشتاری شده است، فراتر از گروهگراییهای تاکنون مرسوم، جنبهی تدارک سازمانگرانهی طبقاتی و داخلی (یعنی: مبارزهی دمکراتیک کارگری) نداشته باشد و کمافیالسابق برطبل توخالی سرنگونی فراطبقاتی و بدون آلترناتیو نظریـعملیِ طبقاتی بکوبد، نه تنها قادر بهکاهشِ احتمالِ وقوع جنگ نخواهد بود، بلکه بهنوعی تبدیل بهچرخ پنجم آن نیروهایی میشود که بهواسطهی منافع منطقهای و استراتژیکِ خویشْ ایران (و در واقع: مردم ایران) را بهلحاظ تهدید نظامی هدف گرفتهاند. بهبیان دیگر: آن اتحادهایی که از گذشتهی ۴۰ سالهی گروهگراییِ خردهبورژوایی، ولایتگونه و اقتدارطلبانهی اپوزیسیون ضدرژیمیِ خارج از کشوری فاصله نگیرد و پیوند با مردم کارگر و زحمتکش را بهطور واقعی و در داخل کشور در دستور کار خود قرار ندهد، سرانجامی جز نوکری بورژوازیِ خودی ویا غیرخودی نخواهد داشت. در این زمینهی معین، همچنانکه کیفیتاً فرقی بین آمریکا و دولت جمهوری اسلامی وجود ندارد، فرقی هم بین «اپوزیسیون» پروغرب و «اپوزیسیون» پروشرق وجود ندارد.
*****
در هیاهوی انواع و اقسام رهنمودهایی که اگر رژیمچنجی نباشند، اغلبِ در راستای تداوم نظام سرمایهداری اسلامی کارآیی دارند، «راه سوم و نیروی سومی» هم بهبازار آمده تا «تجاوز و مداخله خارجی» را «از طریق بهدست گرفتن قدرت و ابتکار تودهای در سرنگونی و جایگزینی رژیم... بهدست مردم»، دفع کند. این خط سوم که یادآور «خط سوم» دکتر صاحبالزمانی و انتشارات عطایی سابق در خیابان ناصرخسروست، براساس این باور که «وضعیتی استثنائی و تاریخی در برابر مردم ایران در نتیجه مجموعه عوامل داخلی و بین المللی قرار گرفته است و آن، قرار گرفتن جمهوری اسلامی در ضعیف ترین و شکننده ترین موقعیت تمام طول حیات خود است»؛ سؤال میکند که: «مسئله استراتژیک این است که آیا جنبش مستقل مردم ایران برای سرنگونی، باید از این موقعیت استثنائی و از موازنه قوای بینالمللی و تضادهای میان رژیم و امپریالیستها بهره برداری کند یا نه»؟
بسیار مختصر و تااندازهای مفید باید در مقابل این نگاه بهشدت التقاطی و بسیار زشت گفت که:
اولاًـ جنبشی بهنام «جنبش مردم ایران» وجود ندارد؛ و اگر چیزی هم در این زمینه سرهمبندی شود، اگر از اساس دروغین نباشد، قطعاً توطئهآمیز است.
دوماًـ بنا بهذات طبقاتی جوامع فیالحال موجود، هرجنبشی دارای پایگاه و خاستگاه طبقاتی مشخص و نسبتاً معینی است؛ بنابراین، کلیت بخشیدنِ بهتودهای از افراد و گروهها تحت عنوان «مردم» و «جنبش مردم ایران»، چیزی جز حذفِ کیفیتهای متفاوت و چهبسا تاریخاً متنافرِ طبقاتی و اجتماعیِ افراد و گروههای شاکلهی آن «توده»ی مفروض و بیهویت نیست که صرفنظر از جنبهی اساساً تجریدیاش، اما آنجا که از پسِ فریب و مغلطه شکل مادی نیز بهخود بگیرد، قراری جز این ندارد که از بازوهای اجرایی کارگران و زحمتکشان در جهتی استفاده کند که با سازمانیافتگیِ آگاهانهی طبقاتی آنها متناقض است.
سوماًـ عبارت «تضادهای میان رژیم و امپریالیستها» بهطور ضمنی چنین القا میکند که نقش جمهوری اسلامی در منطقهی خاورمیانه در تقابل با «امپریالیستها» بهنوعی رهاییبخش و ضدامپریالیستی است. اما واقعیت این استکه صرفنظر از بُرد کمی و توان انجام سرکوب و جنایت، جمهوری اسلامی در آدمکُشی و جنایتْ کیفیتاً تفاوت چندانی با دولت آمریکا ندارد. تنها تفاوت این استکه جمهوری اسلامی جوجه امپریالیستی تازه سر از تخم درآورده است، و آمریکا امپریالیست فرتوتی استکه برای بقای خویش بهسرعت بهسوی جنگی همهجانبه و چهبسا جهانی حرکت میکند که جمهوری اسلامی میتواند یکی نقطههای آغازین آن باشد.
چهارماًـ عبارت «موازنه قوای بینالمللی»، خواسته یا ناخواسته، روسیه و چین را بازدارندهی جنگطلبی آمریکا و درنتیجه بهنوعی مترقی القا میکند. چرا؟ برای اینکه هرآدم تازهآشنایی بهسیاستهای بینالمللی میداند که طی 100 سال گذشته سه مفهومـکلمهی «آمریکا»، «تهاجم» و «نظامیگری» بیشترین نزدیکی را باهم داشتهاند؛ و امروزه نیز این دولت آمریکاست که از بروز انواع جنگهای نیابنی و غیرنیابتی بیشترین سود را میبرد، و درصدد پسگرفتن نظامی بازارهایی استکه در رقابت اقتصادی چین و غیره از دست داده است. بههرروی، نباید فراموش کرد که سرمایه وطن ندارد، و روسیه و چین نیز ــصرفنظر از امکانات فیالحال موجود برای تهاجمــ ذاتاً بههمان کیفیتی مهاجم و نظامیگرند که آمریکا بوده است.
پنجماًـ «موازنه قوای بینالمللیِ» زمانی حقیقی است که حاصل تعادل مبارزاتی فرودستان جهان برعلیه همهی فرادستان باشد. در چنین صورت محتملی، فرودستان ایران هم در همراهی و در پرتو چنین توازنیْ در مقابل جمهوری اسلامی میایستند و «از طریق بهدست گرفتن قدرت و ابتکار تودهای در سرنگونی و جایگزینی رژیم» با نمایندگان منتخبِ هرلحظه قابل عزل خود، استقرار دیکتاتوری خردمندانه، انقلابی و نوعدوستانه خویش را جشن میگیرند تا در راستای استراتژی رهایی نوعی مبارزه کنند.
ششماًـ بهقول لیساگاره در کتاب کمون پاریس «کسی که برای مردم افسانههای انقلابی نقل میکند، کسی که آنها را با داستانهای احساساتی سرگرم میسازد، بهاندازهی آن جغرافیدانی مجرم است که برای دريانوردان نقشههای دروغين ترسیم میکند».
*****
صرفنظر از آریش جنگی نیروهای نظامی آمریکا در خلیج فارس و نیز رجزخوانیها و واکنشهای شبهچریکیـنیابتیِ محتمل از سوی جمهوری اسلامی در مقابله با این آرایش جنگی؛ صرفنظر از بررسی احتمال نرمش قهرمانانه و نوشیدن پیاپیِ جامهای زهر؛ صرفنظر از اینکه دولت جمهوری اسلامی و دولت ترامپ بهطور پنهانی، با واسطه ویا در نگارشهای توئیتریِ متقابلْ درحال مذاکره هستند؛ و بالاخره صرفنظر از این شایعه نه چندان غیرمحتمل که نوعی سازش ضمنی بین سپاه پاسداران و دستگاههای اطلاعاتیـسیاسی آمریکا برقرار است تا سپاه پاسداران بهقدرت سیاسیـاقتصادیـاجتماعی مسلط در ایران تبدیل شود و در گفتگویی ظاهراً خشمآگین، با آمریکا بهتوافق برسند و بهوضعیت هم شرقی و هم غربی جمهوری اسلامی پایان بدهند؛ حقیقت ـاماـ این استکه از زاویه مصیبتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی وارده بهتودههای مردمی که دستشان بهرانتخواری نمیرسد، جنگ هماکنون نیز (گرچه بهطور نسبی) برقرار است. این جنگِ نسبی ویا سایهگونه (که بنا بهذات وجودیاشْ احتمال گسترش آن صفر هم نیست) برای طرفین درگیری نعمت الهی است.
کمی بالاتر بهچپاول مردم کارگر و زحمتکش بهواسطهی گران شدنِ دولتی قیمت ارز و کاهش 70 درصدی سبد زندگی کارگران و زحمتکشان اشاراتی داشتیم؛ از طرف دیگر، اخبار رسمی حاکی از تداوم و حتی افزایشِ فروش تسلیحات آمریکایی و حتی اروپایی بهکشورهای مختلف خاورمیانه است که برای فروشندگان و خریداران معنایی جز نعمت الهی ندارد. بنابراین، نه تنها بُروز جنگ برای طرفین درگیری نعمت الهی است، بلکه هاله یا حتی سایه جنگ هم نقش الهی خودرا همچنان ایفا میکند.
اینکه آیا اینگونه نعمتهای الهی ــبهقیمت جان و شرف میلیونها انسان در ایران و خاورمیانهــ بهنعمتهای وسیعتر و هنگفتتر الهی تبدیل خواهد شد یا نه، بیش از هرعامل منطقهای و بینالمللیِ دیگر، و حتی بیش از توازن خطرپذیری طرفینِ این ستیز، بهکنشهای محتملِ طبقاتی و انقلابی در جامعهی ایران و کنشهای طبقاتی و انقلابی داخل آمریکا بستگی دارد، که احتمال بُروز آن در مختصات کنونیِ جامعهی آمریکا قریبِ بهصفر است.
پانوشت:
[1] مسئلهی جنگ و حملهی نظامی در سال 1386 نیز مطرح شد؛ و چنان اوج گرفت که بحث تشکیل کمیتههای ضدجنگ را در دستور کار اپوزیسیون داخلی قرار داد. در این زمینه میتوان بهاین مقاله مراجعه کرد: کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ».
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلمودوم
ساواک برای پائین نگهداشتن آمار زندانی ها ما را به زندان عادی فرستاده بود. صلیب سرخ از طرقی پیگیر شده بود. برای همین دوباره مارا بزندان عمومی (شماره یک) برگرداند. در بار دوم بازدید صلیب سرخ در بند شش زندان شماره یک قصر بودم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم
درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل و یکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم
نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیونهم
زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوهشتم
در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنجو شش تا زمانیکه یکیدو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و میشد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه