عربدهجویی دوبارهی راست افراطی در اروپا
فاشیسم از انتخابات و پارلمان استفاده می کند، اما درعینحال خارج از چارچوب دموکراسی پارلمانی عمل می کند: هم از نظر برپایی تظاهرات خیابانی و ـهمـ با تشکیل دستجات علنی و مخفی خشونتطلب و تروریستی، و درنهایت تلاش برای نابودی دموکراسی بورژوایی که مستلزم و نیازمند نابودی جنبش کارگری است. بههمین دلیل است که چپها بایستی رشد فاشیسم، حتی در مقیاس کوچک آن را بسیار جدی تلقی کنند. واقعیت قابل پیشبینی این استکه اگر این رشد ادامه پیدا کند، درنهایت موجودیت چپ جامعه در خطرقرار خواهد گرفت.
عربدهجویی دوبارهی
راست افراطی در اروپا
نوشتهی: رامین جوان
از جنگ جهانی دوم تاکنون، تهدیدی که راست افراطی جدید در ایستار مدافعین «انقلاب لمپن ناسیونالیستی» ایجاد کرده، حتی برای بورژواـدموکراسی نیز تا این سطح تهدیدآمیرنبوده است. علت این امر روشن است. از زمان بُروز بحران سرمایهداری در چهرهی ساختاریِ خود در سال 2008-2007، و آغاز دوران رکود درازدامن و اجرای شدیدتر سیاستهای ریاضتی سرمایهسالارانه در سیمای نئولیبرالیسمِ آنگلوساکسونی، و در آلمان در ایستار اوردنو-نئولیبرالیسم (یا نئولیبرالیسم نظامیافته)، شکاف اجتماعیـطبقاتی ژرفی در کف جوامع اروپایی پدیدارکرده است. بدینترتیب، طیف سیاسی احزابی که طیفگونه در میانهی این سیستم ودموکراسی نمایندگی اش قرار داشتند و دو سوی طیفْ چپِ رفرمیست و راست محافظهکارـلیبرال را نیز دربرمیگرفت، علیرغم حاکمیتی که از زمان جنگ دوم جهانی بر فضای سیاسی اروپا داشتند،هم بهلحاظ برنامهای دچار سردرگمی ژرفی گشتهاند و هم درپایههای اجتماعی خود دچار ریزش شدهاند.
میانه طیفِ سیاسی مرکز که جمهوری خواهان آمریکا (مانند نیکسون و ریگان و بوش)، حزب محافظهکار انگلستان (بهنمایندگی تاچر و میجر) و همچنین دموکرات مسیحیهای همچون هلمت کهل و سوسیال دمکراتها (مانند اولاف پالمه، ویلی برانت، برونوکرایسکی، فرانسوا میتران، هارولد ویلسون تونیبلر و گرهاردشورودر) را دربرمیگرفت، نزدیک بهشصت سال بهاشکال مختلف و تقریباً بدون هیچ خللی، کابینههای حکومتی در اروپای غربی و آمریکای شمالی و سایر بخشهای زمین (مانند استرالیا و نیوزیلند) را در دست داشتند. همچنین این گروهبندی سیاسی در بسیاری از کشورها کماکان نمایندهی پارلمانیِ اکثریت قابل توجهی بودند. (قبل از فروپاشی اتحاد شوروی نیز احزاب سیاس استالینیستـتودهایِ یوروکمونیست شده در کشورهایی مانند فرانسه، ایتالیا و اسپانیا کرسیهای پارلمانی قابل توجهی بهدست آورده بودند که البته پس از فروپاشی شورویْ سوسیال دموکراتیزه و غالباً (بهاستثنای حزب کمونیست یونان و...) سوسیال لیبرالیزه شدند و اقتدار نسبی اجتماعی خودرا از دست دادند).
گرچه مرکز طیف سیاسی سنتی بورژوازی همچنان در قدرت است، اما دربحرانِ نداشتن استراتژی روشن غوطهور است؛ البته بایستی مورد خاص ترامپ را نادیده گرفت، زیرا ترامپ متعلق بهمرکز طیف سیاسی نیست. بههرروی، بیشترین تلفات در طول این تغییر و تحولات افولِ قدرت (بهاستثنای حزب کارگر، البته قبل از ظهور کوربین)، در میان احزاب سوسیال دمکرات درسطح اروپا بوده است. ریزش هواداران مرکزِ طیف سیاسی و بهطور اخص چپ مرکزِ یا میانه را در دو نکته میتوان توضیح داد: 1ـ در حرکت سریع روبهجلوی نئولیبرالیسم که بهبحران 2007 منتهی شد، مرکزِ طیف سیاسی (چه در سیاست و چه در سبکِکار) از پایگاه اصلی خود که طبقهی شاغلین جامعه بود، جدا افتاد؛ و 2ـ این بخش از طیف سیاسی، پس از بحران 2007 بهصورت سیستماتیک سیاست ریاضت را دنبال کرد و در این میان نتوانست از پایگاه اجتماعی خود در برابر آسیبهای ریاضت اقتصادی ناشی از سیاستهای نئولیبرالی و از پایهها و نفوذ تودهای خود (علیرغم حضور در کابینههای حکومتی) محافظت کند. بدینترتیب، احزاب راستِ و چپِ مرکز بورژوازی شاهد کاهش هواداران خود بودند، اما این کاهش در میان احزاب راست مرکز یا میانه بهمراتب کمتر از آن چیزی است که در میان احزاب سوسیال دموکرات مشاهده میشود. یکی از دلایل این امر را میتوان اینطور بیان کرد که پایگاه رأیِ احزاب راستِ مرکز بهمثابهی کارگزاران جریان اصلی سیاستورزی بوارژویی در یک رابطه نسبتاً هارمونیک با پایه طبقاتیشان قرار دارد؛ اما این رابطه بین پایههای طبقاتی واجتماعی چپِ مرکز دچار آسیبی بسیار پرخطر تبدیل شده و رابطهی هارمونیک پیشین بهتضاد و تصادم بین رهبری، اعضا و پایه تودهای فروکاهیده است. چراکه پایههای کارگری متوجه شدهاند که احزاب چپِ میانه یا مرکز نه تنها از منافع آنها در نظام موجود دفاع نمیکنند و بهرأی آنها تعهدی ندارند، بلکه با وقاحت هرچه تمامتر بار سنگین هزینههای بحران سرمایهداری را نیز برشانههای آنها سوارکردهاند.
این تغییر و تحولاتْ فضایی را در عرصهی رقابتهای سیاسی و انتخاباتی ایجاد کرد که زمینهی پیدایش نیروها و گروهبندی سیاسی جدیدی را فراهم آورد. در بعضی از کشورها مانند ایرلند، اسپانیا، پرتغال و یونان (تا قبل از عقبنشینی سیریزا از وعدههایش)، این نیروهای چپ جامعه بودند که توانستند از بُروز شرایط اجتماعی جدید بیشترین استفاده را ببرند. در سایر کشورها (بالاخص آمریکا و انگلستان) شاهد تکثر راست و چپ ـباهمـ بودیم: ترامپ و سندرز (در آمریکا)، کوربین و حزب مستقل UKIP (در انگلستان)؛ اما در بسیاری از کشورهای دیگر ضعف و حاشیهای بودن چپها باعث شد که راست افراطی جدید بتواند ابتکار عمل را در دست بگیرد و خود را بهعنوان مدافع منافع مردم عادی در برابر چیزی که تهدید مسلمانان/مهاجران میخوانند، معرفی کند. این روند باعث تغییرات نگرانکنندهای شده است. در ادامه بهبعضی از این تغییرات اشاره میکنیم.
پیشروی راست افراطی جدید
انتخابات عمومی که اخیراً در مجارستان برگزار شد، با پیروزی ویکتور اوربان و کسب 49.8 درصد آرا، 133 کرسی و حذف فیدسز بهپایان رسید. اوربان یکی از نمایندههای چهرهنمای راست افراطی جدید در اروپاست که پیوسته و آشکارا نظرات نژادپرستانه و ضدمهاجرتی خود را همانند جاکشهای فاحشهخانههای «لوکس» عربده میکشد، و در کنار آنْ کمی هم ایدههای ضدیهودی را در لفافه خطاب بهجرج سوروس بهزبان میآورد. البته اینها باعث نشد که ویکتور اوربان نتواند دوست خوبی برای راست ارتجاعی حاکم در اسرائیل و بنیامین نتانیاهوی تبهکار باشد. مسئله تأملبرانگیزتر این است که حزب دوم در رقابتهای انتخاباتی مجارستان، یک حزب تمامعیار فاشیست و مدافع آشکار خشونت و ترور بهنام حزب یوبک است که 19 درصد آرا و 26 کرسی را نصیب خود کرده است. حزب قدیمی سوسیال دموکرات هم که غالباً از حزب کمونیست سابق برآمدهاند، با 11.9 درصد آرا و 20 کرسی بهجایگاه سوم رسید.
در اتریش، تاج افتخار انتخابات سال 2017 با 31.5 درصدِ آرا و 62 کرسی مجلس نصیب «حزب مردم اتریش» بهرهبری سباستین کوتز شد که یک حزب راست افراطی است. دومین جایگاه انتخاباتی نیز با 26.8 درصد آرا و 52 کرسیْ نصیب حزب سوسیال دموکرات شد که حزبی سنتدار و قدیمی است. و بالاخره «حزب آزادی» که یک حزب فاشیستی تمامعیار است، با فاصلهای اندک (یعنی: 26 درصد آرا و 51 کرسی) در جایگاه سوم قرار گرفت. در این انتخابات، جریانات موسوم بهچپ نتوانستند موفقیتی بهدست بیاورند. حزب «مردم» و «آزادی» با یکدیگر اعلام ائتلاف کردند، و درنتیجه در اتریش یک کابینهی حکومتی فاشیست برسر کار آمد.
اخیراً انتخابات عمومی در ایتالیا برگزار شد. برندهی این انتخابات یک حزب نیمه فاشیست بهنام لیگا نورد است که توسط ماتئو سالوینی رهبری میشود. این حزب 37 درصد آرا و 265 کرسی (یعنی، 130 کرسی بیشتر نسبت بهدور قبل) را بهخود اختصاص داده است. در جایگاه دوم «جریان پوپولیستِ پنج ستاره» ماوریک با 32 درصد آرا و 227 کرسی قرار دارد. «جریان پنج ستاره» بهعنوان یک کنش اعتراضی غیرحزبی شروع بهکار کرد، و در ابتدا افراد بسیاری آنها را بخشی از چپ میدانستند، اما مواضع ضدمهاجرت این جریانْ آن را در زمرهی راستها قرار داد و حالا با حزب راست افراطی جدید لیگا نورد اعلام اتحاد کرده است.
در آلمان نیز در سپتامبر 2017 انتخابات برگزار گردید. برندهی انتخابات خانم مرکل و «حزب دموکرات مسیحی» (CDU) با 32.9 درصد آرا و 246 کرسی بود. جایگاه دوم در این انتخابات با 20.5 درصد آرا و 152 کرسی نصیب سوسیال دموکراتها (SPD) شد. حزب تازه تأسیس دستِ راستی و افراطی «آلترناتیو برای آلمان» (AfD) با 12 درصد آرا و 93 کرسی در جایگاه سوم قرار گرفت. فعلاً جایگاه مرکز سیاسی حفظ شده است. اما آخرین نظرسنجیها در 6 آگوست نشان داد که «حزب دموکرات مسیحی»، 30 درصد و احزاب SPD و AfD، باهم 17 درصد محبوبیت انتخاباتی را از آنِ خود کردهاند. برای هرکسی که با تاریخ پس از جنگ آلمان آشنا باشد، جای تعجب بسیار دارد که حزبی مانند SPD که زمانی گل سرسبد سوسیال دموکراسی اروپا بهحساب میآمد، بهدلیل درپیش گرفتن سیاستهای ضداجتماعیِ نئولیبرالیستیْ امروزه با حزبی که تازه بهعرصهی سیاست وارد شده، در یک سطح قراگرفته است.
نگاهی بهسوئد بیندازیم؛ کشوری که چهرهنمای سوسیال دموکراسی لیبرال بود. یک نظرسنجی در اول آگوست 2017 نشان داد که یک حزب نژادپرست و متعلق بهراست افراطی جدید بهنام «دموکراتهای سوئدی» بیشترین امتیاز انتحاباتی را (با 25.5 درصد محبوبیت) از آن خود کرده است. نکته قابل توجه اینکه این حزب تازه وارد بهعرصهی سیاست انتخاباتی، 4 امتیاز بیشتر از حزب سوسیال دموکراتی بهدست آورده که از سنت و سابقهای طولانی برخوردار است.
در انتخاب هلند در سال 2017 که هیچ حزبی نتوانست اکثریت را بهدست آورد، حزب راست افراطی جدید «آزادی» بهرهبری خیْرت ویلدرز Geert Wilders با 13.1 درصد آرا در جایگاه دوم قرار گرفته است.
در دانمارک نیز حزب راست افراطی «مردم دانمارک» 21.1 درصد آرا را بهدست آورد.
اما در انگلستان، شرایط کمی متفاوت است؛ بهطوری که حزب «محافظهکار» و «کارگر» هر دو 38 درصد آرا، لیبرال دموکراتها 10 درصد و UKIP، 6 درصد آرا را در اختیار دارند. لازم بهتوضیح است که UKIP زمانی تا مرز نابودی پیش رفت، اما امروز 6 درصد آرا را بهدست آورده است. درحال حاضر شاهد بسیج مردم حول محور شخصی بهنام تامی رابینسون در لندن و بلفاست هستیم. بههرروی، حظور 15000 نفر در بزرگترین تظاهرات فاشیستها در لندن در حافظهی تاریخی بریتانیاییها باقی خواهد ماند.
آژیر خطر
شکی نیست که این تغییرات بهشدت نگرانکننده هستند؛ اما برای رسیدن بهارزیابی دقیق از اوضاع و احوال سیاسی اروپا بایستی بهبعضی از تمایزهای این گرایشات توجه کنیم.
نخستین وجه تمایز، تفاوت بین احزاب جریان اصلی و راستهای افراطی جدید (مانند اوربان و فیدس یا UKIP بهنمایندگی فراگ) است. درحالیکه تمامی احزاب جریان اصلی (ازجمله سوسیال دموکراتها) از سیاستهای نژادپرستانه نسبت بهمهاجران و پناهندگان و نمایش دیدگاههای نژادپرستانه ــبهعنوان مثال، بوریس جانسونــ حمایت میکنند؛ اما نژادپرستیِ ضدمهاجرتیْ کالای اصلی عرضه شده از سوی آنها در انتخابات نیست. این درصورتی استکه پوپولیستهای نژادپرست، نژادپرستی ضدمهاجران را بهعنوان هدف اصلی خود معرفی میکنند.
وجه تمایز دوم، تفاوت بین پوپولیستهای نژادپرست و احزاب فاشیست (مانند Golden Dawn یا Jobbik) است. هر دو گروه بهشدت واپسگرا، نژادپرست، ناسیونال شوونیست، یهودستیز و ضد طبقهی کارگر، آنتیکمونیست و همچنین زنستیز و ضدهمجنسیتگرا هستند. پوپولیستهای نژادپرست تلاش میکنند که کماکان در حیطه پارلمانتاریسم بورژواـلیبرالیِ موجود باقی بمانند و مانور سیاسی بدهند. آنها خواهان برچیده شدن انتخابات، سندیکاهایهای کارگری و مطبوعات نیستند، و اگرچه مانند تاچر، ریگان، می، ماکرون و آنگلا مرکل بهحقوق کارگران و سندیکاها حمله میکنند، اما تلاش نمیکنند که سندیکاهای کارگری یا جنبش کارگری را از اساس سرکوب کنند و بهنابودی بکشانند. در مقابل، فاشیسمْ یک حرکت ظاهراً انقلابی است که با کمی دقت بهذات ضدانقلابی آن پی میبریم.
فاشیسم از انتخابات و پارلمان استفاده میکند، اما درعینحال خارج از چارچوب دموکراسی پارلمانی عمل میکند: هم از نظر برپایی تظاهرات خیابانی و ـهمـ با تشکیل دستجات علنی و مخفی خشونتطلب و تروریستی، و درنهایت تلاش برای نابودی دموکراسی بورژوایی که مستلزم و نیازمند نابودی جنبش کارگری است. بههمین دلیل است که چپها بایستی رشد فاشیسم، حتی در مقیاس کوچک آن را بسیار جدی تلقی کنند. واقعیت قابل پیشبینی این استکه اگر این رشد ادامه پیدا کند، درنهایت موجودیت چپ جامعه در خطرقرار خواهد گرفت.
البته هنوز بهمرحلهی سال 1933 و شروع بهقدرت رسیدن نازیها وارد نشدهایم. گرچه بحران اقتصادی سیستمْ مزمن است، اما کماکان با دههی 30 سدهی گذشته فاصله دارد؛ چراکه طبقهی حاکم همانند آن زمان هنوز نگران جنبش کارگری نیست و از این زاویه چنان در وحشت بهسرنمیبرد که برای قلعوقمع طبقهی کارگر و نیروهای چپِ جامعه خطرِ فاشیسم را بهجان بخرد. افزون براین، فاشیستها هنوز از چنان قدرت و محبوبیتی برخوردار نشدهاند که بتوانند چنان خدماتی ارائه دهند که نیای جنایتکارش ارائه میداد.
اما این سخن بدان معنا نیست که برای چپِ جامعه فرصتی باقیمانده تا دست بهمقابلهی همهجانبه بزند و تهاجم بهراستِ افراطی جدید و فاشیستها را با تمام توان شروع کند؛ درعینحال اگرچه تمایز بین پوپولیسم راست و فاشیسم هنوز چشمگیر است، اما مرز بین این دو پدیدهی سرمایهدارانه ثابت نیست و نمیتواند ثابت بماند. بهبیان روشنتر، این امکان وجود دارد که احزاب پوپولیست راست بهفاشیستهای تمامعیار تبدیل شوند. این استحاله و تبدیل را هماکنون در مورد AFD، Nord Lig،Front Nation و... بهوضوح میتوان مشاهده کرد.
علاوه براین، هرگونه گسترش راستِ تندرو و رشد تحرکات فاشیستی، حتی پیش از آنکه اینگونه احزاب بهقدرت سیاسی دست یابند، تهدیدها و عواقب مخرب بسیاری را بههمراه دارند. تهدید هماکنون موجود، فعال و فیزیکی این احزاب متوجهی تمام آن گروهبندیهای اجتماعی است که میتوان تحت عنوان افراد و گروههای آسیبپذیر و سرکوب شدهی اجتماعی (مانند رنگینپوستان، اقلیتهای مهاجر، مسلمانان، یهودیان، پناهندگان، افراد دارای گرایشات جنسی متفاوت، بیخانمانها و غیره) از آنها نام برد. ذهنیت فاشیستیِ فاشیستهای امروزی، در کنار سایر مسائل، بهویژه ذهنیتی اقتدارگرا، سکسیست، نژادپرستانه وعمیقاً آنتیکمونیستی است. بههمین دلیل استکه هرگاه که فرصتی بهدست بیاورند، منهای اِبراز خشونتهای بهاصطلاح عادی، نه تنها از ترور خارجیها، فعالین آنتیفاشیست و حمله بهدفاتر و کتابفروشیهای چپ (در آلمان، ایتالیا، مجارستان و...) ابایی ندارند، بلکه از چنین اقدامات وحشیانهای بهلذت و شور سادیستی هم میرسند.
راست افراطی جدید در کنار فاشیستها تلاش میکند که تمامی حیات سیاسی و فرهنگی جامعه را بهسمت راست سوق بدهد. واکنش نیروها و احزاب موسوم به«مرکز» نسبت بهرشد جریانات راست، تحت این عنوان که «باید بهنگرانیهای مردم گوش کنیم»، بیشتر راضی کردن و تقلید از فاشیستها بوده است؛ و معنای حقیقی گوش کردن بهنگرانیهای مردم، چیزی جز ایجاد محدودیتهای نژادپرستانهی بیشتر در رابطه با مهاجرت و مهاجران، دیپورتِ بیشتر و ابراز بیمسئولیتی آشکارتر نسبت بهغرق شدن افراد هرچه بیشتر در دریای مدیترانه نبوده است. این دقیقاً همان چیزی است که در رفتار اتحادیه اروپا دیده میشود. تقویت مرزها و ایجاد کمپهای اسکان در شمال آفریقا و سایر قوانین نژادپرستانه نمونههایی از چنین رویکردی است.
چه باید کرد؟
اولین نکتهی بسیار مهم این است که مقاومت (چه در عرصهی تبادلات ایدئولوژیکـآرمانی و چه در عرصهی مبارزات خیابانی) ضرورتی غیرقابل عدول است. با نژادپرستی میبایست در گسترهی سیاستهای مقاومتیِ شهری روبرو شد و هیچجا نباید در برابر تهاجم آنها کوتاه آمد؛ ازجمله در برابر این ایده که «مهاجران مشکل ماهستند» یا اینکه «اول باید بهمشکلات شهرواندن خودی بپردازیم»!؟ بایستی بر این نکته نیز پای فشرد و آن را بهگستردگی ترویج کرد که منابع برای تأمین مسکن، بهداشت، و ایجاد شغل برای همگان موجود است؛ مشکلْ نه مهاجرینِ اردویکار و پناهندگان، بلکه نظام سودمحور و ضدانسانی سرمایهداری است.
هربار که راست افراطیِ جدید تلاش میکند که تحرکات نژادپرستانه را در سطح سیاست/شهر دامن بزند، باید تمامقد درمقابل آن ایستاد؛ همانطورکه گروههای آنتی فاشیست با شعارهای چون «مردم مقدم بر سودند» و «متحد برعلیه نژادپرستی» در برخی شهرهای غرب اروپا بهمقابله مستقیم با فاشیستها برآمدند. درضمن نبایستی احتجاج آنها مبنیبر آزادی بیان را پذیرفت. شعار ما بهمثابهی چپ رادیکال سوسیالیست، پرولتاریایی وانترناسیونالیست باید این باشد: نباید هیچ فضایی برای فاشیسم و نژادپرستی آشکار و پنهان وجود داشته باشد. رویارویی با فاشیستها یک بحث دانشگاهی نیست، بلکه یک امر سیاسی و مبارزاتی جدی و بسیار خطیراست.
براساس تجربیات تاریخیـجهانیِ پرولتاریایی بهترین راه مقابله با راست افراطی جدید ساختن جبههی متحد کارگری در محیط کار و محیط زیست کارگران و زحمتکشان است. این امر ایجاد یک بلوک طبقاتی و اجتماعی از تمامی چپها، سندیکاهای کارگری، تشکلها و انجمنهای زنان، مهاجرین و آنتیفاشیستها را بهمثابهی جبههای ضدفاشیستی بهضرورتی تبدیل میکند که دربرگیرندهی تمامی چپها و بالاخص سندیکاهای کارگری است.
مقاومت و مقابلهی میدانی در خیابانها میبایست در کنار مقاومت سیاسی-فرهنگی صورت گیرد. موسیقی میتواند تأثیر خاصی در این راه داشته باشد؛ اما بهکارگیری سایر اشکال هنری و فرهنگی و بهویژه برپایی تئاترهای خیابانی نیز میتواند مؤثر باشند.
نکتهی آخر اینکه، برای از میان بردن تهدیدی که فاشیستها ایجاد کردهاند، بایسته است که انقلابیون سوسیالیست یک جایگزین جدی در برابر سوءاستفادهی مستقیم از سیستم و نظام سرمایهداری بهصورت یک کلیت ملیـانترناسیونالیستی ارائه دهند. اگر سختی زندگی مردم عادی، طبقهی کارگر و طبقهی متوسطِ روبهپایین از سوی چپ نمایندگی نشود، این گروه از مردم توسط راستهای افراطی جدید مورد بهرهبرداری قرار میگیرند تا بهمسلمانان، یهودیان، پناهندگان، اقلیتهای مهاجر، زنان واقلیتهای جنسی برابرخواه، بهعنوان عوامل ایجاد شرایط سخت زندگی حمله کنند. نتیجه اینکه نبرد برای سوسیالیسم درعرصهی ملی و درعینحال در عرصهی جهانی از نبرد علیه ناسیونالیسم عظمتطلبانه، نژادپرستی و فاشیسم در اشکل مختلف آن جدا نیست.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلمودوم
ساواک برای پائین نگهداشتن آمار زندانی ها ما را به زندان عادی فرستاده بود. صلیب سرخ از طرقی پیگیر شده بود. برای همین دوباره مارا بزندان عمومی (شماره یک) برگرداند. در بار دوم بازدید صلیب سرخ در بند شش زندان شماره یک قصر بودم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم
درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل و یکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم
نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیونهم
زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوهشتم
در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنجو شش تا زمانیکه یکیدو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و میشد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه