هفت نکته دربارهی مینیاپولیس، وحشیگری پلیس و مبارزهی طبقاتی
با توجه بهباورهای نژادپرستانه و شوونیستی در درون طبقهی کارگر، مارکس اظهار میدارد که «این رازی است که طبقهی سرمایهدار از طریق آن قدرت خود را حفظ میکند». در واقع چه در انگلستان 1870 و چه در آمریکای 2020، نژادپرستی اساساً یک تاکتیک برای ایجاد شکاف و بقای حاکمیت رؤسا بوده است. بنابراین، زمانی که سرمایهداران از عوامل مرتجع خود میشنوند که «گوش کارگران سفیدپوست را از باورهای شوونیستی پر میکنند و بهآنها میگویند که باید هویت خود را با رئیس و دولت بازبشناسند».
هفت نکته دربارهی مینیاپولیس،
وحشیگری پلیس و مبارزهی طبقاتی
ترجمه: پویان فرد
منبع: https://libcom.org/blog/minneapolis-police-brutality-class-struggle-31052020
چند نکته از سایت رفاقت کارگری
1ـ در مقابل این سؤال که آیا رکود اقتصادی کنونی و رکود احتمالاً بسیار سختی که بعد از بحران کروناویروس میآید، رکود مبارزهی طبقاتی و وضعیت نسبتاً ساکن مبارزات کارگریِ تودهای را در جهان بهپایان میرساند، قبل از هر سخنی باید امیدوار بود. باید امیدوار بود که مبارزهی بیوقفهی کار برعلیه سرمایه شدت بگیرد، توازون قوای بین اردوی کار و اردوی سرمایه بهنفع طبقهی کارگر چرخش مثبت داشته باشد، و همانطور که نکتهی انتهایی این مقالهْ بهطور ضمنی و آرزومندانه توصیف میکند، تدارکاتی در راستای تشکیل «حزب طبقاتی، بینالمللی و انقلابی» پرولتاریا صورت بگیرد که «نهتنها بهسوی ازهمدریدن دولت نژادپرستانهی» ایالات متحده گام بردارد، «بلکه ایجاد قدرت کارگری و کمونیسم» در سراسر جهان را نیز «نشانه بگیرد». بدینسان، ضروری استکه در راستای گذر از زندگی رنجبار، توأم با شکنجه و همچنین قتلعامهای متعددی که توسط سرمایهسالاران در قالب نژادی و غیر نژادی صورت میگیرد، در فرارفتهای مبارزاتی در عرصهی ملی، چنان گسترش داشته باشیم که مبارزهی طبقاتیِ منطقهای و انترناسیونالیستی را نیز در نظر و عمل تدارک ببینیم.
2ـ این درست است که تودههای رنج و سرکوب و کار (در آمریکا ویا هرجای دیگر) بههنگام عصیانِ برحق خویش در موارد بسیار نادری دست بهغارت بعضی از فروشگاهها و مراکزی میزنند که ورود فرودستان بهآن ممنوع است؛ از سوی دیگر، این نیز درست است که مدیای بورژوایی با بزرگنمایی چند ده میلیونی «خسارت»های ناشی از این غارتهای برخاسته از سرخوردگی اقتصادی و سیاسی، نظام ذاتاً غارتگر بورژوایی و خسارتهایی را که صدها میلون انسان را بهقربانگاه خود میکشد، توجیه میکنند؛ اما تأیید اینگونه غارتهای بسیار نادر تحت عنوان «شاپینگ سوسیالیستی» نه تنها دردی از فرودستان دوا نمیکند، بلکه عصیان بردگان را بهدوبارهسازی نظام بردگی بهنفع خویش نیز دعوت میکند.
3ـ نخستین، عاجلترین و درعینحال سادهترین گام در جهت تدارک انترناسیونالیستی مبارزهی طبقاتی در ایران، ایجاد محافل مبارزاتی و رفیقانه با کارگران افغانیتبار است که توسط صاحبان سرمایه ایرانیتبار هم بهطور مضاعف مورد استثمار قرار میگیرند و هم بهطور مضاعف متحمل ستم میشوند.
4ـ گرچه اعتراضاتی که پس از بهقتل رساندن جورج فلوید توسط پلیس، در آمریکا و اروپا و دیگر کشورها (مانند ژاپن، استرالیا، کره، تونس و غیره) بهلحاظ تشدید مبارزهی دمکراتیک با رویکرد همبستگی بینالمللی امیدبخش است؛ اما آن نجواهایی که بهدنبال «رویداهای عظیم» میگردند و در پس هرکنش و واکنش سیاسی یا طبقاتی جرقهیهای انقلاب جهانی را تبلیغ میکنند، نه تنها نمونهوارْ پاسیفیسمِ برخاسته از باوری جبرگرایانه را قدردانی میکنند، بلکه راستای فعلیتشان نیز اساساً بورژوایی است. چراکه بدون کنشوبرهمکنشهای پراتیک و تبادلات مبارزاتیِ نقشهمند و چشم در چشم با فروشندگان نیرویکار که درعینحال قابل نقد و بررسی نیز هستند، در کنار اقیانوس رنج و کار نشستهاند و نقش اقتدار خودرا رؤیا میکنند تا در قالب شعارهای کمونیستی ـعملاًـ انفعال و جبرباوری را بهنفع ایدئولوگهای مزدور بورژوازی تدارک بینند.
5ـ همچنانکه حقیقت مبارزاتی و انقلابیِ زمانهی کنونیْ تکامل طبقاتی تودههای پراکندهی کار و زحمت را (بهویژه در ایران) بدون ارتباط ملموس، رفیقانه و مبارزاتی با گروههایی از همین تودهی پراکنده، «پاسیفیسم روشنفکرانهی بورژوایی» توصیف میکند؛ «تعقل انقلابی» و آنچه تحت عنوان دریافت و ادراک مادی هستی از نام برده میشود، بدون آزمونوخطا و فرارفتهای مبارزاتی در ارتباط با همین فروشندگان پراکندهی نیرویکار، علیرغم جلوههای زیباگونه و جذابیتهای نظریاش، اما در عمل چیزی جز تعقل اسکولاستیک نخواهد بود.
6ـ واقعیت مبارزات کارگری و تودهای طی چند دههی گذشته حاکی از این واقعیت بوده است که کارگران، زحمتکشان و بهطورکلی فرودستان هرجامعهای هرازچندگاهی، متناسب با ویژگیهای همان جامعه، و در اثر تراکم و انباشت فشار ناشی از استثمار و سرکوب، انفجارآسا بهخیابان میریزند، کشته و زخمی و زندانی برجای میگذارند، و گاه با دستآوردهای بسیار ناچیز ـاما خسته و فرسودهـ بههمان وضعیتی بازمیگردند که موجبات عصیان خشمآگین و انفجارآسای آنها را فراهم کرده بود. این فراز و فرودهای عصیانی، خشمآگین و انفجارآسا را باید بهشبکهای از مناسباتی فرارویاند که فراتر از تهاجم و عقبنشینیهای الزامیاش، اما حرکتی مجموعاً روبهتکامل داشته باشد.
7ـ چارهی این فراز و فرودهای عصیانی و فرساینده چیست؟ جز ایجاد رابطهی رفیقانهی توأم با همدردی و بهدور از سلحشوری و قهرمانگرایی با مردمی که در بسیاری از زمینهها خطا کردهاند، چه پاسخی میتوان داد؟ رابطهای که اگر در نقش معلم و استاد شکل نمیبندد، اما تعلیم و فراگیری و آزمون را در عرصه مبارزهی متحدانه و سازمانیابندهی طبقاتی در حرف و در عمل ارج میگذارد و بهگسترش شبکهگونهی آن نیز همت میگمارد.
هفت نکته دربارهی مینیاپولیس،
وحشیگری پلیس و مبارزهی طبقاتی
1
شورشِ واتس در سال 1965، لسآنجلس در سال 1992 و فرگوسن در سال 2014
و قربانیهای مانند
رودنی کینگ، مایک براون، ساندرا بلاند، تمیر رایس[*]
وقایعِ مینیاپولیس نشانگر و تأکیدی بر معضلات تاریخی و سیستماتیک است. پرولتاریای سیاهپوست علاوه بر تحمل رنجِ ناشی از بیکاری که دو برابرِ میزان بیکاری در میان همتایان سفیدپوست آنهاست، (نسبت قابل توجهی که از دههی 50 همچنان ادامه دارد)؛ [اما] از طرف دیگر نیز بهطور بسیار نامتناسبی نسبت بهسفیدپوستان هدف خشونت پلیس قرار میگیرند؛ و بهنظر میرسد که هیچ نشانی هم از خاتمهی روندی که منجر بهمرگ آنها میشود، وجود ندارد. با اینحال، این طبقه دوباره بهخود نشان داد که در مواقعِ ترس و وحشتْ دست بهمبارزه [و طغیان] میزند. کارگران سیاهپوست آمریکا، همراه و همگام با باقیِ پرولتاریای آمریکا بهطور همبسته ایستادگی میکنند، راهیِ خیابانها میشوند و سرکوب دولتی را عقب میرانند. [با همهی این احوال] هیچ چیزی عوض نشده است. در سال 1965، دقیقاً مانند سال 2020 پلیس میکشد، و طبقهی کارگر با نظام کلاهبردار و شیادی که برای آن دست بهکشتار میزند، مبارزه میکند.
2
ظلم و ستمی که طبقهی کارگر سیاه متحمل آن است،
و اینکه بهطور نامتناسبی تحت تأثیر وحشیگری پلیس در ایالت متحده قرار میگیرد،
سرانجام ریشه در موقعیت طبقاتی آنها دارد.
جورج فلوید George Floyd اما تنها یکی از صدها سیاهپوستی است که هرسال توسط پلیس بهطرز وحشیانهای بهقتل میرسند. اگرچه خشونت نهادینه برعلیه سیاهپوستان با انگیزهی نژادی صورت میگیرد، اما اینکه وجود نیروی پلیس بهعنوان ابزاری از طرف دولت در دفاع از منافع بورژوازی عمل میکند، امری غیرقابل انکار است. درحالیکه برجستهسازیِ محرکهای نژادیِ موجود در زیرمجموعههای مختلف طبقهی کارگر، و همچنین مبارزاتِ منحصر بهفردی که هر گروه با آن روبروست اهمیت بسیاری دارد، اما بههمان اندازه [و چهبیا بیشتر] نیز بهرسمیت شناختن منافع مشترک ما [تودهی کارگران] بهعنوان انسانهایی که از سویِ طبقهی سرمایهداراستثمار میشویم، امر خطیری است. کارگران غیرسیاهپوست باید در همبستگی با کارگران سیاهپوست که در مینیاپولیس و سایر شهرهای سراسر ایالات متحده دست بهاعتراض زدهاند، ایستادگی کنند. کارگران از هرنژادی باید در امتداد خطوط طبقاتی و در راستای مبارزه برای آزادی، خود را سازماندهی کنند، چراکه حمله بهبخشی از طبقهی کارگر، حمله بهتمامی این طبقه است.
3
«این رازی است که طبقهی سرمایهدار از طریق آن قدرت خود را حفظ میکند»:
کارل مارکس، 1870
با توجه بهباورهای نژادپرستانه و شوونیستی در درون طبقهی کارگر، مارکس اظهار میدارد که «این رازی است که طبقهی سرمایهدار از طریق آن قدرت خود را حفظ میکند». در واقع چه در انگلستان 1870 و چه در آمریکای 2020، نژادپرستی اساساً یک تاکتیک برای ایجاد شکاف و بقای حاکمیت رؤسا بوده است. بنابراین، زمانی که سرمایهداران از عوامل مرتجع خود میشنوند که «گوش کارگران سفیدپوست را از باورهای شوونیستی پر میکنند و بهآنها میگویند که باید هویت خود را با رئیس و دولت بازبشناسند»، بسیار خوشنود میشوند. [کارگزاران نظام سرمایهداری] تحتِ مضمونِ «آنکه آخر استخدام شده، اول اخراج میشود»، طبقهی کارگر سیاهپوست را بهمنتهیالیه احساس و دریافت بیثباتی پیشراندهاند. در همین بستر استکه کارگران سفیدپوست در تلهی فریب رؤسا بهدام میافتند. و اکنون که بخشی از طبقهی آنها بهشدت مورد حمله قرار میگیرد، بهدنبال شغلهایی میگردند که سرمایهداران بهجز دستمزدها و شرایطِ کاریِ پست چیزی برای ارائه ندارند.
4
تجارت، تجارت است، چه کوچک و چه بزرگ
خردهبورژوازی در قرن گذشته از ایده و [شعار] «مادران و پدران، شما هم شرکت کنید» برای ایجاد نوعی حس تعلق اجتماعی استفاده میکرد؛ ایده و [شعاری] که بهویژه در دوران پریشانی اقتصادی لازمهی جذب حمایت بود. کسبوکارهای کوچک همواره در تلاش بودهاند که از شرکتهای بزرگ، و از جنبههای شراکت استثماری این شرکتها فاصله بگیرند، درحالیکه همزمان سخت مشتاق «آرمانهای» بورژوازی بودهاند. بهویژه کسبوکارهای متعلق بهاقلیتها، نمایندهی آرزوی رسیدن بهرؤیای آمریکایی است، و آمریکایی را بهنمایش میگذارند که مهاجران برای آغازی نو وارد آن میشوند. این روایتِ از «ژندهپوشی تا ثروتمند شدن» برای آنها، بهمثابهی سلاحی درجهت توجیه استثمار [هرچه شدیدتر و بیرحمانهتر] کارگران بهکار میرود. واکنش شدید صاحبان کسبوکارهای کوچک در جریان شورشهای مینیاپولیس، این واقعیت را روشن میکند که خردهبورژوازی همیشه در جهتِ دفاع از منافع طبقاتی خویش بهکارگران خیانت میکند. انتقاد آنها صرفاً از پلیس است، در حالی که تحتِ لوایِ همبستگی با مردم «رنگینپوست people of color ـ POC» برای جلب حمایت از کسبوکارهای متعلق بهاقلیتها فعالیت میکنند، و این تلاشی درجهت همکاری با دشمنِ [طبقاتی] و پنهان کردن جوهر استثمارگرایانهی نظام سرمایهداری است.
5
کارگران در مبارزات پیشین خود برعلیه طبقهی سرمایهدار و دولت آنها، اعتصابات خود را در همبستگی با جنبشهای بزرگتر همآهنگ میکردند
رانندگان اتوبوس در مینیاپولیس از کمک بهپلیس در جابهجایی معترضینِ دستگیر شده خودداری کردند. کارگران در سطح شهر مینیاپولیس از طریق امتناع از کار کردن، آغاز بهسازماندهی مقاومت برعلیه اقدامات خشونتآمیزی کردند که علیه معترضین بهکار میرود. اما این اقدام نباید در این مرحله متوقف شود. ما باید اختلال در کار را تحریک کرده، و در برابر تمامی تلاشهای دولت برای سرکوب شدید معترضان، نه تنها در مینیاپولیس بلکه در سراسر ایالات متحده مقاومت کنیم. کارگرانی که کارشان ضروری است، مانند کارگران آمازون Amazon و یا اینستاکارت Instacart میتوانند از طریق اعتصاب در همبستگی با اعتراضات اعمال فشار کنند. در دورانهایی که بحرانی شدید حاکم است، سازماندهی در سطوح تمامی صنایع و بخشهای مختلف، بهوضوح نشانگر این است که طبقه کارگری که قدرت دارد، میتواند جامعهی پیرامون خود را دگرگون کند.
6
وحشیگری پلیس تنها با الغای پلیس قابل حل است
زمانی که پلیس با گستاخی تمام مرتکب قتل میشود، غالباً خواستار اصلاحاتی برای جلوگیری از ادامهی قتلها میشویم. خواه این اصلاحات شامل دوربینهایی باشد که پلیس بهبدن خود میبندد، آموزشهای اضافه بر برنامه، و یا نظارت اجتماعی باشد. [بدینترتیب] هدف این است که پلیسی داشته باشیم که مردم را دچار ارعاب و وحشت نکرده و آنها را بهقتل نرساند، و همانطور که ادعا میکنند، از مردم «محافظت و بهآنها خدمت» کند. مشکل چنین رویکردی این است که پلیس تنها بهاین دلیل وجود دارد که مردم را درجهت منافع سرمایه بهقتل رسانده و بین آنها ارعاب ایجاد کند. تنها روش در راستای داشتن دنیایی که پلیس مردم را برای رنگِ سیاهِ پوستشان نکشد، دنیایی است که سرمایهداری [و بهدنبال آن پلیس نیز] در آن وجود نداشته باشد.
7
شورشهای شهری باید بهانقلاب جهانی تبدیل شود
در حالی که ما بهمشاهدهی مبارزهی بخشی از طبقهی کارگر ترغیب میشویم، اما گرایش این شورشها بهاین است که پس از حول و حوش یک هفته فروکش کرده، و نظم [اجتماعی] بهحالت عادی خود بازگشته و ساختارهای ستمگرانه بازسازی شود. آنچه برای بهچالش کشیدن و از بین بردن واقعی قدرت سرمایهداران و مزدورانِ آنها لازم است، یک حزب طبقاتی، بینالمللی و انقلابی است. چنین حزبی، ابزاری در دستان طبقهی کارگر خواهد بود که خود را سازماندهی کرده و پیکان خود را نهتنها بهسوی از همدریدن دولت نژادپرستانه، بلکه ایجاد قدرت کارگری و کمونیسم نشانه بگیرد.
پانوشتها [*]:
رودنی کینگ، رانندهی تاکسی بود. در سوم مارچ 1991 بهدلیل تخلف رانندگی در لوسآنجلس، چندین پلیس او را بهزور از ماشین بیرون کشیده و مورد ضرب و شتم قرار دادند. تمام این وقایع فیلمبرداری شد و بهطور گستردهای بین مردم پخش شد. انگیزهی این کار پلیس اساساً نژادپرستانه بود و پلیسهایی که از آنها شکایت شده بود، تبرئه شدند. و همین امر باعث شورشی در لوسآنجلس شد که در جریان آن 50 نفر کشته و صدها نفر زخمی شدند. رادنی کینگ در آن زمان تبدیل بهسبملی در مبارزه با نژادپرستی شد. جسد وی در سال 2012 و در سن 47 سالگی در استخر خانهی وی پیدا شد که نهایتاً از طرف مقامات رسمی، مرگ طبیعی خوانده شد.
مایکل بروان، پسر سیاهپوست 18 سالهای که در نهم آگوستِ 2014 توسط پلیسی سفیدوست بهنام دارن ویلسون در شهر میسوری بهقتل رسید. این پلیس 6 گلوله بهاو شلیک کرد. او در حال قدم زدن با دوست خود بود که پلیس بهاو حمله کرده و او را بهقتل میرساند. پلیس مشکوک بوده که او در سرقتی دست داشته، که این موضوع بعدها تکذیب میشود، این مأمور پلیس در 25 آگوست همان سال از طرف دادگاه بیگناه خوانده شده و آزاد میشود.
ساندرا بلاند، زن 28 سالهی آفریقایی/آمریکاییتباری که در سیزدهم ژانویه 2015 در تگزاس، یعنی سهروز پس از دستگیری که علت آن تخلف رانندگی یعنی استفاده نکردن از راهنمای ماشین بود، در سلول خود درحالی که بهدار آویخته شده بود، پیدا شد. مرگ وی خودکشی اعلام شد. بهدنبال این دستگیری و بهدار آویخته شدن ساندرا ش.رشی در شهر برپا شد.
تمیر رایس، پسر آفریقایی/آمریکاییتبار 12 سالهای بود که در 22 نوامبر 2014 بهدستِ مأمور پلیسی بهنام تیموتی لوتمن در اوهایو بهقتل رسید. تامیر رایس در حالی بهضرب گلوله کشته شد که داشت با تفنگِ اسباببازی خود بازی میکرد. مأموران پلیس تقریباً بلافاصله بعد از رسیدن بهمحلْ او را مورد اصابت گلوله قرار دادند و بهقتل رساندند. بهدو تن از مأموران پلیس یعنی تامیر رایسِ 46 ساله و فرانکگارمبک گذارش شده بود که کودکی خُردسال اسلحهی خود را بهسوی مردم نشانه میرود. و فردی که بهپلیس زنگ زده بود، ضمناً بهاین که تفنگ کودک احتمالاً یک اسباببازی است نیز اشاره کرده بود. زمانی که دو مأمور پلیس بهمحل رسیدند، از ماشین خود با بلنگو فریاد زدند که دستان خود را بالا ببر، اما تامیر رایسِ 12 ساله دستان و اسلحهی مصنوعیِ خود را همزمان بالا برد، و مأمور پلیس دوبار بر سینهی او آتش گشود. تامیر رایس 12 ساعت بعد از اصابت گلوله در بیمارستان جان باخت. تیموتی لوتمن پلیسی که رایس را بهقتل رسانده بود، بعد از 5 ماه تعلیق، از سوی دادگاه تبرئه شد و در مارس 2015 بهکار خود در بخش دیگری بازگشت. در پیِ بهقتل رسیدن تامیر رایس اعتراضات عمومی در اوهایو آغاز گردید. این اعتراضات بسیار محدود بود؛ و در 25 نوامبر 2014 یعنی سهروز بعد از کشته شدن تیموتی حدود 200 نفر برای یادبود آن راهپیمایی کردند.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوششم
در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی میشود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومتهای ستایش انگیز بسیاری در بازجوییها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیلهای بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعفهای سازمان نیافتگی و خلعهای آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگینتر و هرچقدر سرکوبها سبوئانهتر باشد اهمیت سازمانیافتگی دم افزون تر میشود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظامهای سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداخته ایم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه