کارگران فلزکار و انقلاب روسیه
کارگران کمدرآمد در بحران اقتصادی سال 1917 آسیبپذیرترین [گروهبندیها] بودند. کارخانههای فلزکاری در مسکو، در مجمع عمومیِ 23 آوریل [خود] بهاتفاق رأی دادند که کارگران ماهر از پذیرش دستمزد اضافه امتناع کنند و درخواست شد که این مبلغ بهکارگران غیرماهر پرداخت شود. تحقیق درباره کارگران کارخانهها در پتروگراد نشان میدهد که در آنجا نیز در کارخانجات فلزکاری حداقل دستمزد مطالبه شده بود.
کارگران فلزکار و انقلاب روسیه
نوشته: کوین مورفی [*]
مترجم: مرضیه افشار
در آغاز مایلم بگویم چه افتخار بزرگی است که با شما درباره انقلاب روسیه و فلزکاران صحبت میکنم. همانطور که میدانید فلزکاران قبل از سال 1917 و همچنین در طول سال 1917، نقش بسیار مهمی در جریان انقلاب روسیه ایفا کردند. تلاش خواهم کرد بعضی از رویدادها و نقشآفرینیهای فلزکاران در این جنبش را بهصورت خلاصه بیان کنم.
21 اکتبر 2017
توسعه اقتصادی روسیه خیلی دیرهنگام، در نیمه دوم قرن هیجدهم شروع شد. اوج شکوفایی آن در دههی 1890، در طول ساختن سیستم خطآهن روسیه بود که تا سال 1917 ادامه یافت. بزرگترین شهرهای روسیه، مسکو و سنتپترزبورگ، در دههی 1860 حدود نیم میلیون جمعیت داشتند، اما پنجاه سال بعد، در آغاز جنگ جهانی اول، بهلطف صنعتیسازی، این دو شهر [مجموعاً] دو میلیون جمعیت داشتند. فلز برای صنعتیسازی، سیستم خطآهن، ساخت کارخانجات، مهندسی و نیز محصولات جنگی بسیار مهم بود.
صنعتیسازی بهویژه در سنتپترزبورگ آغاز شد که بعدها در سال 1914، در شروع جنگ، بهپتروگراد تغییر نام یافت. تا سال 1917 در پتروگراد و حومهی آن 400 هزار کارگر [شاغل] وجود داشت؛ شگفتانگیز اینکه 240 هزار نفر از این کارگرانْ فلزکار بودند، یعنی 60 درصد از نیروی کارِ پتروگراد را فلزکاران تشکیل میدادند. توسعهی صنعتی دیرهنگام روسیه بهمعنای آن بود که کارخانههای فلزکاری بزرگ و بسیار مدرن در مدتزمان کوتاهی ساخته شدند. هفتاد درصد از کارگرانِ پتروگراد در کارخانههایی با بیش از هزار کارگر کار میکردند که دو برابر ایالات متحده بود. بعضی از کارخانجات فلزکاری، بسیار بزرگ بودند: کارخانه پایپ Pipe 30 هزار، کارخانه ماشینسازی اُبوخوف Obukhov 13 هزار، کارخانه پوتیلوف Putilov 30 هزار و کشتیسازیهای بالتیک 8 هزار کارگر داشتند. پتروگراد در طول انقلاب 1905 رزمندهترین مرکز صنعتی کشور بود؛ این رزمندگی در موج اعتصاباتی که از سال 1912 تا 1916 بهطول انجامید و نیز در سال 1917 که انقلاب [بهانجام رسید، تداوم داشت]. اغراق نیست اگر گفته شود که فلزکاران در قلب این جریان قرار داشتند.
فلزکاران در آغاز انقلاب 1905 نقشی حیاتی داشتند. قبل از یکشنبه خونینِ 9 ژانویه 1905، سوسیالیستها اقلیت کوچکی در جنبش کارگری بودند. رئیس پلیس مخفی تزاریست، سرگئی زوباتوف Sergei Zubatov، در تلاش برای تضعیف نفوذ سوسیالیستها، اتحادیههای پلیسی تشکیل داد که بهتزار وفادار بودند، و سعی میکردند حقانیت اجتماعی کسب کنند. درواقع، اتحادیههای پلیسی زوباتوف، اولین اعتصاب عمومی را در سال 1903 در اودسا سازمان دادند. «انجمنِ کارخانهی روسیِ [تحت اختیار] کشیشِ گاپون» Father Gapon’s Assembly of Russian Factory و [نهادی بهنام] «کارگران کارخانه» Mill Workers یکسان بودند. گاپون در واقع عامل پلیس بود و «انجمن» او هوادارانی داشت که بهمراتب گستردهتر از حوزهی نفوذ سوسیالیستها بودند. صدای سخنرانهای سوسیال دموکرات در همآیشهایی که برپا میکردند، بارها توسط کارگران خشمگین خاموش میشد. اینکار گاهاً حتی با استفاده از زور نیز انجام میشد.
اخراج چهار فلزکار از فلزکارانِ پوتیلوف (که کارخانهای غولپیکر بود)، جرقهی شروع اعتصابِ حدود چهارصد کارخانه شد که درخواستهای مختلف سیاسی و اقتصادی داشتند. روز 9 ژانویه سال 1905، «انجمن گاپون» تظاهراتی حدوداً 50 هزار نفره را بهسمت کاخ زمستانی رهبری کرد تا طوماری بهتزار نیکلای دوم تقدیم کنند که با عبارات زیر آغاز میشد:
اعلیحضرتا، ما کارگران و ساکنین سنتپترزبورگ ـاز طبقات مختلفـ بههمراه همسران، کودکان و والدین مسن و ناتوان خویش بهخدمت رسیدهایم تا عدالت را جستجو کنیم و حمایت آن حضرت را جلب نمائیم. ما فقیر و سرکوب شدهایم؛ بارِ گرانی بردوش میکشیم، و مورد تحقیر قرار میگیریم...
درخواستهای کارگران کاملاً رادیکال بود: مجلس مؤسسانِ منتخب براساس رأی عمومی، آزادیهای مدنی برای همه، حق تشکیل اتحادیههای کارگری و هشت ساعت کار روزانه. بهنیروهای دولتی دستور داده شد تا بهروی تظاهرکنندگان آتش بگشایند؛ 139 نفر را کشتند. پاسخ، برآشفتگیِ خشمگینانهی ناگهانی بود: قاتلین! خونخوارها! دژخیمان! از دست ژاپنیها فرار میکنید، اما بهمردم خودتان شلیک میکنید. این نفرت نوظهور از تزار بهاین معنی بود که روزهای دادخواهی فروتنانه از تزارِ ظاهراً خیرخواه بهپایان رسیده است. طومارهایی همچون طومار زیر ـدیگرـ بهتزار نرسید:
درخواستهایی از فلزکارانِ اکاترینوسلاو بهنماینده دوما
1ـ حمایت قانونی از کارگر.
2ـ رسمیت یافتن فوری هشت ساعت کار روزانه قانونی با حفظ دستمزد هماکنون.
3ـ لغو اضافهکار اجباری.
4ـ تأسیس دفاتر میانجیگر محلی برای کارگران در تمام شاخههای صنعتی با نمایندگانی از طرف کارگران و دولت.
5ـ عفو عمومی تمام زندانیان سیاسی و حذف مجازات اعدام.
6ـ آزادی نامحدود اندیشه، بیان، مطبوعات، تجمع، اعتصاب و اتحادیه.
میتوان درک کرد که این درخواستها ضمناً نشان میدهد که «یکشنبهی خونین» سال 1905 نقطهی عطف مهمی در جنبش طبقهی کارگر روسیه بود. زینپس، کارگران بهتزار بهدید دیکتاتور خیرخواه نمینگریستند، و اتحادیههای پلیسی ـنیزـ رهبری جنبش کارگری را در دست نداشتند. از این نقطه بهبعد سوسیالیستها بودند که برجنبش کارگری سلطهی [هژمونیک] پیدا کردند. این مسئله نقطهعطف مهمی برای کارگران روسیه بود. درسهای مهم دیگر انقلاب سال 1905 استفاده از اعتصاب عمومی بهعنوان سلاح سیاسی، و نیز تشکیل «شورای نمایندگان کارگران پتروگراد» در ماه اکتبر در نتیجهی اعتصاب تودهای بود. کارگران فلزکارْ هم در اعتصاب عمومی و هم در رهبری شورا نقش مؤثری داشتند.
افول فعالیت کارگری روسیه در سالهای سرکوب پس از انقلاب سال 1905 رخ داد. پس از انقلاب سال 1905، 3 هزار زندانی سیاسی اعدام شدند و 57 هزار نفر دیگر تبعید یا زندانی شدند. در طول انقلاب سال 1905، 8/2 میلیون کارگر، تقریباً نیمی از فلزکاران، اعتصاب کردند. [اما] در سال 1910 فقط 37 هزار کارگر دست بهاعتصاب زدند.
در نتیجهی اتفاقات سال 1905، بعضی از فلزکاران در فعالیتهای قانونی شرکت کردند که بهتقویت شبکه فعالین [کارگری] کمک کرد. این فعالیتها شامل تعاونیهای بیمه و اتحادیههای کارگری بود. تا سال 1914 اعضای اتحادیه فلزکاران به 11 هزار نفر در پتروگراد و 3 هزار نفر هم در مسکو رسید که تعداد بسیار کمی بود. دلیل کم بودن اعضا این بود که اتحادیهها قانوناً حق داشتند که نماینده کارگران باشند، ولی [بهلحاظ قانونی] نمیتوانستند اعتصاب کنند. این نقطه ضعفْ کارگران را هرچه بیشتر بهطرف اقدامات رزمندهی غیرقانونی پیش میراند.
همانند سال 1905، نقطه عطف فعالیتهای کارگری، قتلعام کارگران در حال اعتصاب توسط دولت بود. معدنکاران معدن طلا در [منطقهی] لنا برای دستمزدی بسیار ناچیز، روزانه پانزده ساعت در شرایط خطرناکی کار میکردند. روز چهارم آوریل سال 1912، 2500 کارگر تظاهرات کردند، نیروهای دولتی بهروی معدنکاران لنا آتش گشوده و 270 نفر را کشتند. در روزهای بعد، اخبار قتلعام و تهدید وزیر امور داخلی، ماکاروفMakarov، که «وضعیت همین است و در آینده نیز همین خواهد بود»، مانند حریقی بزرگ گسترش یافت. در طی سه هفته بعد، قتلعامْ مجدداً جنبش خاموشِ کارگران را چنان شعلهور کرد که کارگران در سنتپترزبورگ بیش از [مجموع] اعتصابات در کل امپراطوری در سه سال گذشته، دست بهاعتصاب زدند. جنبش اعتصاب سیاسی از آوریل 1912 تا ژانویه 1917 که با شروع جنگ موقتاً قطع شد، چشمگیرترین موج اعتصاب در تاریخ جهان بود. بیش از 9 هزار اعتصاب، با دخالت 5/4 میلیون کارگر و بیش از 12 میلیون روز کارِ از دست رفته که 22 دوره اعتصابات سیاسی را نیز دربرمیگرفت.
میخواهم بهسه نکته درباره این جنبش اعتصابی اشاره کنم:
نخست، پیش از سال 1916 نوجوانها و زنان کارگر در جنبش اعتصابی فعالیت چندانی نداشتند؛ تا اندازهای بهاین دلیل که کارگران میلیتانت [که مرد بودند]، مسائل مربوط بهآنها را زیاد جدی نمیگرفتند. یکی از کارگران نوشت: «آنها درآمد اندکی دارند، وارد جنبش نمیشوند و در اعتصابات نیز شرکت نمیکنند». با این وجود، از آنجا که در طول جنگْ مردان بهارتش احضار شده بودند، نوجوانان و زنانِ بیشتری در صنعت فلز آغاز بهکار کردند. در [کارخانجات] فلزکاری مسکو، الزامِ داشتن اتحاد در برابر مدیریت بهاین معنا بود که مردان فلزکار میبایست مسائل مربوط بهزنان و کارگران جوانتر را (که قبلاً نادیده گرفته میشد)، مورد توجه قرار دهند. در ماه می سال 1916 وقتی که کل کارخانه اعتصاب کردند، مطالبات کارگرانْ شاملِ درخواست حداقل دستمزد برای کارآموزان و زنان نیز بود. سازماندهی بهتر بهمعنای جنگیدن در برابر قربانی کردنْ هم بود، و این بهمعنایِ مقاومت در برابر اخراج سرپرستهای کارگاه بود که گزارش پلیس سیاسی تزاریست آنها را بهعنوان رهبران اعتصاب معرفی میکرد. در اکتبر سال 1916 اعتصاب دیگری توسط هزاران کارگر مجدداً افزایش اتحاد کارگران را نشان داد. اینبار در این اعتصاب نیز زنان و کارگران جوانی که قبلاً در حاشیه قرار داشتند، حضور داشتند؛ و برای اجتناب از قربانی شدنِ افرادِ کارگر [بهمثابهی رهبران اعتصاب]، کمیته اعتصاب تشکیل دادند.
دوم، مشارکت کارگران در اعتصاب در کارخانههای خاص و حتی در کارگاههای خاص بهکار [تبلیغی و] ترویجی افراد مبارزِ مستقل بستگی داشت. اگر گروهی از مبارزین در کارخانه حضور داشتند، تمام [کارگران] کارخانه در اعتصاب شرکت میکردند. آنها با وجود بازداشت مبارزینْ توسط «تزاریست اوخرانا» (پلیس سیاسی) بعد از هر اعتصاب، [بازهم] دست بهاینکار میزدند. من گزارشهای این پلیسهای تزاریست را بررسی کردهام. در هراعتصاب، [ابتدا] پلیس فهرست نام مبارزین و تعداد اعتصابکنندگانی را که مشارکت داشتند، گزارش میداد؛ و سپس نام مبارزینی را (که معمولاً بلشویکها بودند) ثبت میکرد که دستگیر شده و بهسیبری تبعید میشدند.
سوم، اکثر اعتصابهای سیاسیِ این دورهی زمانی در روسیه در پتروگراد و توسط فلزکاران صورت میگرفت. صاحبان کارخانهها در گزارش سالیانهی خود در سال 1912 از «تعدد اعتصابات همراه با تظاهراتی که یکی پس از دیگری رخ میداد، و نیز از تنوع و تفاوت غیرعادی در اهمیت انگیزههایی که کارگران بهخاطر آنها لازم میدیدند کار را تعطیل کنند»، شکایت داشتند. این تنوع و اتحاد در بیشتر [روزهای] پنج سال آینده ادامه داشت، و فقط شروع جنگ اختلال کوتاهی در آن ایجاد کرد. در نوامبر سال 1913، فلزکاران مبارز اُبوخوف بهدادگاه رفتند، 83 هزار کارگر در همبستگی با آنها اعتصاب کردند. در مارس 1914 کارگران زن در کارخانهی لاستیک تروگولنیک Treugolnik بهدلیل خرابی سیستم تهویه بیمار شدند، 13هزار کارگر در همبستگی با آنها دست بهاعتصاب زدند. در آوریل سال 1914 نمایندگان سوسیالیست از مجلس دوما اخراج شدند، 75 هزار کارگر اعتصاب کردند. در سپتامبر سال 1915 تزار نیکلاس، دوما را تعطیل کرد و 60 هزار کارگر بهاعتصاب برخاستند. در اکتبر 1916، 90 هزار کارگر بهدلیل کمبود غذا اقدام بهاعتصاب کردند. یک هفته بعد، ملوانان بالتیک دستگیر شدند و بیش از 100 هزار کارگر در پتروگراد دست بهاعتصاب زدند. دولت تزاری بارها بهطبقه کارگر حمله کرد و فلزکارانِ پتروگراد [نسبت بهنیروهای تحت سرکوب] واکنش همبسته نشان دادند. پلیس سیاسی تزاریست گزارش داد که «پرانرژیترین و جسورترین عناصر که قادر بهمبارزه خستگیناپذیرند، مقاوماند و سازماندهی پایداری دارند، افرادی هستند که دور لنین جمع شدهاند». همانطور که اشاره کردم، پلیس بعداز هراعتصابْ مبارزینِ کارخانجات فلز را جمعآوری میکرد، آنها را دستگیر و سپس بهسیبری تبعید میکرد. با این وجود، این فداکاریها در سازماندهی 32 بار اعتصاب سیاسی بهشکلگیری جنبش انقلابی کمک کرد و راه [انقلاب] سال 1917 را هموار نمود.
در روزهای قبل از انقلاب فوریه سال 1917 خشم کارگران در سراسر پتروگراد بهدلیل کمبود نان و هزینهی زیاد زندگی در طول جنگ بهاوج خود رسیده بود. روز 20 فوریه، فلزکاران در چندین کارگاهِ کارخانه عظیم پوتیلوف بهخاطر دستمزد اعتصاب کردند و این اعتصاب بهکارخانههای فلزکاریِ دیگر نیز گسترش یافت. بعد از گردهمآییِ عظیم کارگران در محوطه کارخانه، مدیریت که از اعتصاب فراگیر در کارخانه ترسیده بود، فرمانی براین مبنا صادر کرد: «باتوجه بهقطع سیستماتیک در نظم [کار]، کارخانه بهمدت نامعلومی تعطیل خواهد بود».
مهمترین اعتصاب در تاریخ جهان، با اعتصاب زنان کارگر نساجی در پتروگراد در روز جهانی زن سال 1917 آغاز شد. درحالیکه شوهران و پسران این زنان در جبهه بودند و سیزده ساعت هم در روز کار میکردند، [الزاماً] میبایست با دستمزد یکنفرهی خود از خانوادههایشان حمایت میکردند و ساعتها در سرمای زیر صفر بهامید دریافت نان در صف میایستادند. رهبران بلشویک باور نداشتند که زمان مناسب برای یک اعتصاب سراسری فرارسیده است، که باید مبارزه را برای اقدام در روز اول ماه مه ادامه میدادند. روز 22 فوریه، کائیروف Kaiurov، رهبر بلشویک در یکی از جلسات زنان در منطقهی رزمندهی ویبورگ شرکت کرد و با اصرار از زنان خواست تا در روز جهانی زن اعتصاب نکنند و به«دستورات حزب» گوش بدهند. او از این شکایت داشت که زنان بلشویک در پنج کارخانهی نساجی [حرفهای] او را نادیده گرفته و صبح روز بعد از جلسهی مذکور اقدام بهاعتصاب کردهاند.
زنان در [کارخانهی ] نوا تِرِد مِلز Neva Thread Mills فریاد میزدند: «بهطرف خیابانها! تعطیل کنید! ما تعطیل کردهایم!»؛ آنها درها را باز کردند و صدها زن را بهسمت کارخانجات فلز هدایت کردند. هزاران زن درحالیکه گلولههای برفی را بهسمت کارخانه نوبل اِنجینیرینگ Nobel Engineeri پرتاب میکردند، کارگران آنجا را قانع کردند که بهآنها بپیوندند؛ کارگران زن دستهایشان را حرکت میدادند و فریاد میزدند: «بیرون بیایید! کار را ول کنید!». زنان بهسمت کارخانهی فلزکاری اریکسون Erikson حرکت کردند. کارگران آنجا هم بهآنها ملحق شدند. حمایت فلزکاران از زنان نساجی کمک کرد که این اعتصاب بهتظاهراتی عظیم تبدیل شود که روی پلهای مرکز شهر جریان پیدا کرد. این حرکت طی دو روز تبدیل بهاعتصابی عمومی شد و طی پنج روزْ انقلابْ کنترل شهر را در دست گرفت و چند روز بعد تزار استعفا کرد. اکثر اعتصابکنندگان در ماه فوریه فلزکاران بودند.
فلزکاران در «شورای کارگران و سربازان پتروگراد» نیز نماینده داشتند. در طول هشت ماه بعدی سؤال سیاسی اصلی این بود که «شوراهای کارگران و سربازان» یا «دولت موقت» [کدامیک] حکومت خواهند کرد. در آغاز، کارگران و سربازان هیچ تفاوتی میان احزاب سوسیالیست مختلف که در شورا نماینده داشتند، نمیدیدند. اما با گذشت زمان و اینکه سوسیالیستهای کمتر رادیکال زدوبند با سرمایهداران و زمینداران را ادامه دادند و از حل مسائل اصلی جنگ، کشور و اینکه چه کسانی باید مالک کارخانجات باشند اجتناب کردند، حمایت از بلشویکهای رادیکال افزایش یافت.
کارگران کمدرآمد در بحران اقتصادی سال 1917 آسیبپذیرترین [گروهبندیها] بودند. کارخانههای فلزکاری در مسکو، در مجمع عمومیِ 23 آوریل [خود] بهاتفاق رأی دادند که کارگران ماهر از پذیرش دستمزد اضافه امتناع کنند و درخواست شد که این مبلغ بهکارگران غیرماهر پرداخت شود. تحقیق درباره کارگران کارخانهها در پتروگراد نشان میدهد که در آنجا نیز در کارخانجات فلزکاری حداقل دستمزد مطالبه شده بود. [گسترش] گرایش پیشاانقلابی بهطرف کارگران گوناگون ادامه یافت. [برای مثال]، مسائل 439 زن در کارخانهی فلزکاریِ مسکو غیرقابل چشمپوشی است. فهرست درخواستهای ماه ژوئن بهطور خاصی بهمسائل مربوط بهزنان توجه کرده بود، که دوشهای جداگانه، شش هفته مرخصی زایمان با حقوق، بهاضافه پاداش ویژه برای تولد کودک را نیز شامل میگردید.
پویاییِ جنبش در کارخانههای فلزکاری مسکو نشاندهندهی این استکه وقتی کارگران قدرت خود را درمییابند، چنان در مبارزه طبقاتی برتری پیدا میکنند که نه سختگیریها و نه حتی امتیازاتِ مدیریت نمیتواند رشد آگاهی آنها از قدرت خود را متوقف کند. کاهش شدت کار بهخاطر کاهش دستمزدها، همچنین منجر بهمقابلهی مجدد در امر استخدام و اخراج شد؛ و نشان داد که بههنگامِ افزایش اعتماد بهنفسِ جنبش کارگری، مسائل بهظاهر ناهمگون چگونه همپوشانی پیدا میکنند. [بدینترتیب بود که] کمیته کارخانه [کارخانه فلزکاری مسکو] مقرر نمود که هیچکس نباید بدون مجوز این کمیته اخراج شود. سپس، کارکنان کارخانه [در گام بعدی] تصمیم گرفتند که حق عزل و نصب پرسنل مدیریتی را نیز داشته باشند. کارفرما شکایت داشت که روز 23 ماه مه، «کارگران در بخش ریختهگری بهرئیس بخش، ماتیس Mattis، اعلام کردند که دیگر نمیخواهند او مدیرشان باشد و او را از سمت خود اخراج کردند.»
این افزایش اعتماد بهنفسِ کارگری در دورهی انقلابی توسط مدیریت نیز تشخیص داده شد. روز 9 ژوئن مدیریت کارخانههای فلزکاریِ مسکو در رابطه با مبارزهجویی کارگران، برای دولت موقت شکوائیهای ارسال کرد:
نمایندگان کارگران اعلام کردهاند که مایل نیستند منتظر بمانند، که آزادی عمل را برای خودشان محفوظ میدارند، و مدیریت کارخانه را بهوضوح تهدید بهاعمال خشونت کردند.
«دپارتمان حل اختلاف» بررسی امکان حذف کارکنان دفتری را کاملاً رد کرد. این امر، با توجه بهاینکه کارگرانْ دپارتمان حفظ صلح را مجدداً تهدید بهاعمال خشونت کرده بودند، تا حدودی قابل درک بود.
روز جمعه 2 ژوئن... نمایندگان کارگران در مجمع عمومی گزارش دادند که «دپارتمان...» از درخواستهای آنها ناراضی است.
کارگران تهییج شدند و بهاشغال فوری کارخانه با توسل بهزور و استفاده از خشنترین ابزارها در برابر مدیریت و کارکنان دفتری که در کارخانه ساکن بودند، رأی دادند. کولیکوف Kolikov، نماینده مسئول توزیع فلز، توانست کارگران را قانع کند که تصاحب و اِعمال خشونت را حداقل تا دوشنبه بهتأخیر بیاندازند تا «کمیسیون کارخانه از ناحیه مسکو» روز شنبه کلیت مسئله را بررسی کند.
( ... )
خطری که مدیریت را تهدید میکرد، کاملاً بهجا بود. این خطر زمانی آشکار شد که کولیکوف رئیس کارخانه را قانع کرد تا از کارخانه فرار کند.
[گرچه] مدیریت نگران خشونت کارگران بود، اما وقتی کارگران متوسل بهخشونت شدند، تعداد مواردِ اِعمال زور ـدر واقعـ بسیار اندک بود. در اینجا مسئله مهم این است که میبینیم کارگران بعضی از وظایف مدیریت را برعهده میگیرند- این امر با عنوان جنبش کنترل کارگری شناخته شده است. معهذا این امر بهاین معنی نیست که کارگران، کارخانهها را اداره میکردند، بلکه [بیشتر بهاین معنی است که] این کمیتهها روز بهروز در اداره کارخانه مسئولیتهای بیشتری (مانند دخالت در امر استخدامـاخراج و نیز ممانعت از اتلاف مواد خام) را بهعهده میگرفتند تا تولید متوقف نشود. مدیریت کارخانه در برابر چنین [کنش] مبارزهجویانهای تلاش کرد کارخانه مسکو را تعطیل کند. اما چون فلز برای عملیات جنگی حیاتی بود، دولت موقت کارخانه[ها] را ملی کرد و مجبور شد تا از کارگران حمایت کند. در اواخر تابستان 1917 قفل کردن و تعطیل کارخانه بهتاکتیک کارفرماها تبدیل شده بود. [بهطورکلی] کاپیتالیستها دریافته بودند که توان فائق آمدن بر جنبش کارگران سازمانیافته و میلتانت را ندارند. در اواخر ماه ژوئن بخش کارگری شورای پتروگرادِ رزمنده بهبلشویکها پیوست.
همین شرایط استکه لئون تروتسکی درمورد کارگران پوتیلوف بهتوصیف آن میپردازد؛ در روزهای ماه ژوئیه کارگران بههمراه خانوادهایشاندر مقابل کاخ تاورید Tauride (که جلسات شورا در آن برگزار میشد)، راهپیمایی میکردند و گرفتن قدرت [سیاسی] توسط شوراها را مطالبه کردند. [تروتسکی مینویسد]:
«حدود ساعت سه صبح، کارگران کارخانه پوتیلوف بههمراه زن و بچههایشان که حدود هشت هزار نفر میشدند، بهکاخ تاورید نزدیک شدند. حرکت صفوف منظم کارگران از ساعت یازده شب شروع شده بود، و کارخانههای دیگر با [اندکی] تأخیر بههنگام راهپیمایی بهآنها پیوستند. علیرغم دیروقت بودن، چنان تودهی انبوهی در «ورودی ناروا» Narva Gate جمع شده بودند که گویی آن شب هیچکس در کل ناحیه در خانه نمانده بود... ساعت سه صبح تمامی [کارکنان] کارخانه پوتیلوف در اطراف کاخ تاورید (یعنی:جایی که رهبران دموکرات منتظر ورود نیروها از جبهه بودند)، روی زمین نشسته بودند. این رویداد از تکاندهندهترین تصاویری بود که گذار انقلاب فوریه به[انقلاب] اکتبر را بهتصویر میکشد.
دوازده سال قبل هیچیک از اینگونه کارگران در مراسم ژانویه [1905] بهسمت کاخ زمستانی که با استانداردها و تمثالهای مذهبی برگزار میشد، شرکت نداشتند. از آن غروب یکشنبه مدتها گذشت؛ چهار ماه بعدی هم سپری شد.»
روز بعد مبارزهجویانهتر بود. بیرون کاخ تاورید، چرنوف Chernov (رهبر سوسیالیستهای انقلابی) درخواست حفظ آرامش کرد، ولی توسط ملوانان کرونشتات دستگیر شد و فقط با مداخلهی تروتسکی آزاد شد. فلزکاران مسلح پوتیلوف بهزور وارد تاورید شدند و بهدنبال تسرتلی Tsereteli (منشویک طرفدار جنگ) گشتند و سپس بهجلسهی شورا حملهور شدند که وحشت بعضی از نمایندگان [حاضر در جلسه] را موجب گردید. یکی از کارگران بهطرف سکوی سخنرانی پرید و درحالیکه تفنگش را تکان میداد، اعلام کرد:
«رفقا! ما کارگران تا کی باید اینگونه خیانت را تحمل کنیم؟ دراینجا شما در حال مذاکره و معامله با زمینداران هستید... سرتان گرمِ خیانت بهطبقه کارگر است. خُب، فقط حواستان باشد که طبقه کارگر این را تحمل نخواهد کرد! 30 هزار نفر از ما (همه از پوتیلوف) اینجا هستیم. ما راه خودمان را میرویم. همهی قدرت بهدست شوراهاست! قدرت زیادی در تفنگهای ماست! کرنسکیها و تسرتیلیهای شما [نمیتوانند] ما را فریب بدهند!»
بعد از تظاهرات روزهای ماه جولای، سرمایهداران و زمینداران بهاین نتیجه رسیدند که زمان شکست انقلاب فرارسیده است. تمام غیرسوسیالیستها پشت سر ژنرال کورنیلوف بهعنوان دیکتاتور بالقوه جمع شدند. کورنیلوف پیش از تلاشش برای کودتای نظامی استدلال میکرد: «حالا وقت بدار آویختن عمال و جاسوسان آلمانی و پیش از همه لنین، و نیز متفرق کردن شوراهاست»، اگر لازم باشد «باید تمام اعضای شورای کارگران و نمایندگان سربازان را بدار آویخت».
اتحادیه فلزکاران نقش قاطعی در شکست کورنیلوف در آخر ماه آگوست ایفا نمود. اتحادیههای کارگری و شورای پتروگرادْ کمیتهی دفاعی برای مسلح کردن 400 هزار کارگر و آماده کردنشان برای نبرد تشکیل داد. فلزکاران در کارخانجات اسلحهسازی نیز برای نبرد سلاح آماده کردند. یکی از کارگران در کارخانه پوتیلوف نوشت: «ما آن روزها 16 ساعت در روز کار میکردیم؛ و حدود 100 عراده توپ میساختیم.»
اتحادیه فلزکارانْ کارکنان دفتری بسیارِ خود را واداشت تا برای کمیته دفاع کار کنند و ارتباطات را سازمان بدهند؛ بهویژه ارتباطات با کارگران خطآهن سازمان بدهند تا جابهجایی نیروهای ضدانقلاب را مختل کنند. تلاش کورنیلوف برای کودتا هرگز متحقق نشد.
وزیر کار منشویک، اسکوبِلِف Skobelev، سعی کرد قدرت کمیتههای کارخانه را محدود کند. او دستوری صادر کرد که اخراج و استخدام را منحصراً در اختیار مدیریت قرار میداد. پنج روز بعد، اسکوبلف فرمان دیگری صادر کرد که کمیتههای کارخانه را از برگزاری جلسات در طول ساعات کاری منع میکرد. گردهمآییها در کارخانجات فلزکاری بزرگ (مثل کارخانهی پوتیلوف و آدمیرالتی از وزیر کار انتقاد کردند که سرسپردهی «خواستههای ضدانقلابی کارفرمایان» است. فلزکاران در کارخانهی لانگرزیپن Langerzippen قطعنامهای [بهاین مضمون] صادر کردند: «ما تهمتهای بدخواهانهی وزیر کار را خشمگینانه رد میکنیم که میگوید فعالیت کمیته کارخانه، بهرهوری کار را پایین میآورد».
شکست کورنیلوف دوباره منتهاالیه چپ را تقویت کرد؛ چراکه حالا دیگر انتخاب روشن بود: یا دیکتاتوری نظامی راستِ افراطی، یا قدرت شورایی. در پتروگراد اندک کارخانههای فلزکاری بزرگ (مثل کارخانه پایپ و کارخانه اُبوکوسکی) وجود داشتند که پایگاه منشویکها بهحساب میآمدند. این کارخانهها نیز نمایندگان منشویک خود در شورا را با نمایندگان بلشویک جایگزین کردند.
در ماه اکتبر، شورای کارگران و سربازان در سراسر روسیه از قدرت شورایی حمایت میکردند. در دومین کنگره شوراها که روز 25 اکتبر برگزار شد، 505 نماینده از 670 نفر [انتقالِ] «تمام قدرت بهشوراها» را تصویب کردند. این نمایندگان 402 شورای کارگری و سربازی را نمایندگی میکردند که بههمراه خانوادههایشان ـجمعاًـ دربرگیرندهی دهها میلیون بودند. دوازده سال پیش از آن، فلزکاران بهتزار خیرخواه معتقد بودند، [اما] در 25 اکتبر 1917 بهسوسیالیسم باور داشتند. کارگران فلزکار در طول سالهای انقلاب نقش قاطعی در رشد رادیکالیزم در درون طبقه کارگر روسیه ایفا نمودند.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[*] https://litci.org/en/metalworkers-and-the-russian-revolution/
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوششم
در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی میشود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومتهای ستایش انگیز بسیاری در بازجوییها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیلهای بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعفهای سازمان نیافتگی و خلعهای آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگینتر و هرچقدر سرکوبها سبوئانهتر باشد اهمیت سازمانیافتگی دم افزون تر میشود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظامهای سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداخته ایم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه