تروتسکی و شوراهای کارگری
سندیكاها، یعنی سازمانهای تودهای طبقه کارگر در مراحل طبیعی و آغازین (ویا بهطورکلی بهمثابهی نخستین کنش جمعی در) مبارزهی طبقاتی، كه دستور كارشان مبارزه برای بهبود شرایط زندگی و مبارزه برای دستمزد مناسبتتر برای نیرویكار است، حتی هنگامی كه اعلام میكنند كه در حوزهای خاص قصد كمك بهمبارزهی مجموعهی پرولتاریا برای سرنگونی سیستم سرمایهداری را دارند، بهاستثنای مواردی خاص (كه میتوانند طبقهی كارگر را متحد و یکپارچه نمایند)، در این امر (یعنی: در امر سرنگونی سیستم سرمایهداری) بهموفقیت چندانی دست نمییابند...
تروتسکی و شوراهای کارگری
در جریان مبارزهی طبقاتی و تکامل مارکسیسم در روسیه، تروتسکی نخستین فرد (و بهعبارتی تنها کسی) بود که از آغازین خیزش پرولتاریا در این سرزمین بهاهمیت و نقش سوویتها یا شوراهای کارگری پیبرد، روی آنها تأکید ورزید و بهیاری آنها نیز شتافت. بدینمعنیکه دیگر اشکال سازمانیابیِ ناشی از وقوع دموكراسی انقلابی، جایی را كه شورا در اندیشه و عمل تروتسكی داشت، اشغال نكردند. او توانایی و ظرفیت این تشكّل را بهسرعت و بهطور تجربی، در برآمدِ انقلاب ۱۹۰۵درك كرد. بههمین دلیل هم بود که او درمتن انقلاب اکتبر۱۹۱۷ نیز مانند لنین نشان داد كه تشكیل دوبارهی شوراهای کارگری وظیفهی بس مهمی است كه باید برنشانده شود. تروتسکی پس از انقلاب اکتبر و تا زمان مرگش، بدون واهمه در برابر نفی و ابهامی كه استالین ایجاد كرده بود، مدافع سرسخت و شورانگیز شوراهای کارگری ماند و برنقش و اهمیت آنها برای انکشاف موفقیتآمیز انقلاب پرولتاری در چین و نیز در اسپانیا تأکید ورزید.
شورا و سندیكاها
براساس تجربیاتی که تروتسکی دربستر خودفعالیتی و خودسازمانیابی کارگری و در جایگاه عضو کمیتهی اجرایی شوراهای کارگری پتروگراد کسب کرده بود، بهنگارش کتاب خواندنی و بسیار با ارزش «انقلاب ۱۹۰۵» دست یازید. درآنجا مینویسد: «شوراْ تودهی كارگران را سازمان میداد، اعتصابها و تظاهرات را اداره میكرد، كارگران را مسلح مینمود، و حفاظت جمعیت در برابر غارت و چپاول را نیز بهعهده داشت. سازمانهای انقلابی دیگری، قبل و بعد از شوراها، و در كنار شوراها ـنیزـ همین وظیفه را انجام میدادند؛ ولی با اینهمه، فاقد آن تاثیری بودند كه شوراها داشتند. راز این تاثیر در درون خود شورا و در این است كه این تشکل بهطور مستقیم و بهصورت طبیعی، در جریان مبارزه، از درون پرولتاریا سربرآورد. تشکلی که از یك سو، در جریان رویدادهای مبارزاتیْ تعیّن پیدا کرد و تعریف شد؛ و از سوی دیگر، بهواسطهی فشار ارتجاع عنوان «دولت پرولتری» گرفت كه در واقع چیزی جز نطفهی دولت انقلابیِ [آتی] نبود»[1].
تروتسكی دراثر بسیار ارزشمند دیگرش که سالها بعد بهنام «تاریخ انقلاب روسیه» بهنگارش درآورد، تأیید میكند كه: «تشکلی كه پرولتاریا بهكمك آن، نه فقط میتوانست رژیم سابق را سرنگون كند، بلكه درعینحال میتوانست جانشین آن نیز گردد، شوراها بودند. آنچه بعداً بهتجربهی تاریخی تبدیل شد، تا قیام اكتبر چیزی جز یك پیشآگهی تاریخی نبود؛ با این تأكید كه تجربهی ۱۹۰۵ پیششرط ضروری آن بود. شوراها سازمانهای آمادهسازی تودهها برای قیاماند، سازمانهای قیام؛ و پس از پیروزی نیز سازمانهای قدرت».
در همان كتاب، در آنجا كه ازنقش و جایگاه نظام شورایی سخن میگوید، اشاره میكند كه: «نظام شورایی، هیچ نیروی رمزآلودی در خود ندارد. از فسادی كه در هرشكلی از نمایندگی پیش میآید، مستثنی نیست؛ و تا وقتیکه وجود شورا ضرورت دارد، این نیز گریزناپذیر است. ولی نیروی شوراگرایی كه درون شوراها وجود دارد، فساد را بهحداقل كاهش میدهد. میتوان با اطمینان گفت و تجربه نیز برآن تأیید میگذارد كه هر شكل دیگری از نمایندگی، با انفرادی كردنِ تودهها، ارادهی واقعی آنها در انقلاب را بهدشواری و نیز با تأخیر نشان میدهد»[2].
بنابراین، شوراهای کارگری سازمانها یا نهادهایی بودند كه باید بهمسایل حیاتی یك استراتژی انقلابی دست مییافتند و در درجهی نخست مسئلهی بسیج و سازماندهی پرولتاریا را حل میكردند. طبقهی كارگر از سوی ماركسیستها هرگز بهعنوان یك طبقهی همگن یا یکدست در نظر گرفته نمیشد. در واقع، این طبقه کمابیش دارای تمایزات بسیاری درخود است: آنهم بهخاطر جایگاهش در بخشهای متفاوت فراشد تولید، بهخاطر قدمتِ شكلگیری متفاوتش، بهخاطر تمایزهای فرهنگی، بهخاطر سطح درآمد و شرایط زندگی، و بهطورعامتر: بهخاطر داشتن وبرخوردار بودن از سطح تجربههای مبارزاتی گوناگون وهمینطور سطح آگاهی طبقاتی متفاوت در درون خویش.
سندیكاها، یعنی سازمانهای تودهای طبقه کارگر در مراحل طبیعی و آغازین (ویا بهطورکلی بهمثابهی نخستین کنش جمعی در) مبارزهی طبقاتی، كه دستور كارشان مبارزه برای بهبود شرایط زندگی و مبارزه برای دستمزد مناسبتتر برای نیرویكار است، حتی هنگامی كه اعلام میكنند كه در حوزهای خاص قصد كمك بهمبارزهی مجموعهی پرولتاریا برای سرنگونی سیستم سرمایهداری را دارند، بهاستثنای مواردی خاص (كه میتوانند طبقهی كارگر را متحد و یکپارچه نمایند)، در این امر (یعنی: در امر سرنگونی سیستم سرمایهداری) بهموفقیت چندانی دست نمییابند. چراکه سندیکاها در کلیت خویش بیشتر «ابزار تمایز» هستند، دائماً تفکیکهای رستهای و شغلی ایجاد میکنند، ویا اغلب بهدفاع از قشرهای نسبتاً محددوی از طبقه میپردازند.
عملكرد شوراها کارگری بیش از هرچیز سازماندهی كل طبقهی كارگر بهعنوان نیروی اجتماعی کار (بهمثابه سازمان جنگ طبقه علیه طبقه) و بسیار فراتر از جداسازیها، سیاستها و فعالیتهای سندیكایی است. هنگامی كه لایههای گوناگون درون طبقهی كارگر، با ریشهها و تجربههای مختلف، در یك ساختار سازمانی درهم ادغام میشوند، این ساختار اتحاد واقعی پرولتاریا را تسهیل میكند و دستیابی آنها بهآگاهی را، بهعنوان طبقهی مورد استثمار در برابر طبقهی استثمارگر و حاكم، هموار میسازد؛ و مبارزه برای سرنگونی نظام سرمایهداری را بهیک مسئلهی اجتماعی تبدیل میکند.
«حزب و سندیكاها، اهمیت خود را در طول دورههای آرامش، مانند هنگامی كه یك ارتجاع سنگین حاكم است، حفظ میكنند: وظایف و روشها تغییر میكنند، ولی نقاط اساسی عملكردِ حزب و سندیكا بیتغییر میمانند. اما شوراهای کارگری با پیدایش موقعیت انقلابی برپا میگردند و با فروكش چنین موقعیتی نیز ناپدید میشوند. شوراهای کارگری اكثریت طبقهی كارگر را متحد میكنند؛ این طبقه را با وظیفهای كه فراتر از نیازهای خاصِ همهی گروهها و تشکلها قرار دارد، فراتر از همهی برنامههای سرهمبندی شده و فراتر از درخواستها و مطالبات و اصلاحات كلی روبرو میكنند؛ زیرا مسئله در چنین موقعیتی، مسئلهی كسب قدرت است»[3].
عملكرد اساسی شوراهای کارگری را نمیتوان بهتر از این بیان و تجزیه و تحلیل كرد. ولی شوراها، اگر همزمان محل برخوردها و رودرروییهای سیاسی و کمونیستی نباشند و گرایش انقلابی کارگری در آن فرادستی نداشته باشند، نمیتوانند امر بسیج واتحاد طبقه راعملی كنند؛ زیرا هدفْ موفقیت در کسب قدرت توسط پرولتاریا (یعنی: تحقق عملیِ انقلاب پرولتری) است.
هنگامی كه شوراهای کارگری در دوران اعتلای مبارزهی طبقاتی شکل میگیرند و انکشاف مییابند؛ و در رابطهی ارگانیک با حزب انقلاب سوسیالیستی در راستای برنشاندن تکالیف تاریخی خود گام برمیدارند، درعینحال سایر زحمتکشان را ترغیب میکنند تا آنها نیز درجهت تحقق منافع اجتماعیشان خودرا در درون نهادهای مستقل خود سازمان بدهند. بدینترتیب، پرولتاریا با سازماندهی خود، یاری رساندن بهمبارزات سایر زحمتکشان و نیز جلب تمامی ستمدیدگان بهبرنامهی عمل خود، خودفعالیتی و خودسازمانیابی مبارزات خود را در رابطهی ارگانیک با حزب انقلابی بهطور همهجانبهای گسترش میدهد. در این دوره استکه جنگ طبقهی کارگر علیه طبقهی صاحبان سرمایه ( یعنی: جنگ نیرویکار در مقام اکثریت عظیم در مقابل اقلیت بورژا) بهوضوح هرچه تمامتر آشکار میگردد. و این چیزی نیست جز شکلگیری قدرتی همانند قدرت دوگانه در سطح جامعه که ویژگی اساسی یك موقعیت انقلابی است؛ و دراین لحظهی سرنوشتساز است که شوراهای کارگری خود را درجایگاه نطفهی قدرت پرولتری آینده نمایان میسازد تا در دولت سازمان بیابند و بهقدرت همهجانبه و نفیشوندهی پرولتری تبدیل گردند.
دفاع سرسختانه و آشتیناپذیر تروتسكی از این مفاهیم، هرگز و بههیچ شكلی باعث نشد تا درک و دریافتی اسطورهای از شورا بهدست دهد؛ ویا تعبیرهایی از نوع آنارشیستی از شورای کارگری را بهتبادل بگذارد. او چندین بار، از جمله در واگویههای که کمی بالاتر بهآن استناد كردیم، تأكید كرده كه در آخرین تحلیل، شوراها اگر بهنیروی هژمونیك رهبری سیاسی انقلاب تبدیل نشوند و اگر با حزب انقلاب سوسیالیستی ارتباط ارگانیک نداشته باشند، نمیتوانند تکالیف خود را با موفقیت بهپایان برسانند.
«شورا، همهی مسئله نیست. این فقط شوراها نیستند که قضیه را فیصله میدهند، بلكه متناسب با برنامه و رهبری، میتوانند در خدمت نتیجههای مختلفی قرار بگیرند. «برنامه» در شوراها از سوی حزب تعیین میشود. اگر شوراها در شرایط انقلابی (كه البته در شرایط غیرانقلابی غیرممكن است) همهی طبقه را دربرگیرند ـبهاستثنای اقشار كاملاً عقبمانده، منفعل یا دلسرد و بیروحیهـ حزب انقلابی همچون سر و بالاترین بخشِ طبقه است. مسئلهی كسب قدرت حل نمیشود مگر با ادغام حزب با شوراها و یا بهبیان بهتر با سازمانهای تودهای كم و بیش همسنگ با شوراها»[4].
در صورتی كه گروههای رزمنده و انقلابیِ جنبش کارگریِ درون شوراها (یعنی: کادرهای کارگری حزب انقلاب سوسیالیستی) هژمونیک نباشند، شورا یا در پیشرفت انقلابی موفق نخواهد شد و یا با بهعهده گرفتن نقش زیردست و مشغول کردن خود بهخردهكاری، عملاً بهكارهایی خواهد پرداخت كه آن را از محتوا تهی میكند. این دیگر شورا بهمفهوم سوویت نخواهد بود.
بعضاً و در کمیت بسیار محدودی براین باورند که نظر تروتسکی مبنی براین که برنامهی «شوراها از سوی حزب تعیین میشود»، مُهر و نشان زمان و مکان خاصی را برپیشانی دارد؛ و از اینرو، قابل تعمیم بهشرایط کنونی نیست. بههرحال، تروتسکی تجربهی خاصی را تعمیم میدهد که نهایت و سرانجام آن را ندیده است. گذشته از این، اگر بپذیریم که حزب برنامه شورا را تعیین کند و نیز پذیرفته باشد که «حزب انقلابی همچون سر و بالاترین بخشِ طبقه است» و «كسب قدرت حل نمیشود مگر با ادغام حزب با شوراها»، عملاً پذیرفتهایم که حزبْ امر رهبری و شوراْ امر اجرایی را باید بهعهده بگیرد. این میتواند بهشکلگیری دستگاه بوروکراتیکی منجر شود که با حذف شوراها، انقلاب را از درون بهضد خویش تبدیل میکند. تجارت تاکنونی (خصوصاً در مورد شوروی سابق) از همین احتمال نه چندان ضعیف خبر میدهند. بههرروی، ازآنجاکه خردهبورژوازی پس از انقلاب، براساس ذات بورژوایی و سیمای دوگانهاش، خودرا با رنگ و لعاب پرولتری میآراید و بههمین دلیل بهدرون حزب هم رخنه میکند؛ از اینرو، چنین معقول بهنظر میرسد که اگر حزب از پتانسیل آموزشی بسیار قوی و نیز ارتباط گستردهی شورایی برخوردار باشد، میتواند بهجای «تعیین» برنامهی شوراها، روی توان شوراها در نوشتن «برنامه» متمرکز شود تا این برنامه توسط شوراها نوشته شود. در اینصورت، وظایفی که بهعهده حزب گذاشته میشود با آنچه تاکنون متصور بوده است، کمی متفاوت خواهد بود.
بدینترتیب، حزب کمونیست پرولتری بهیک ارگان انقلابیـطبقاتیِ فراگیر تکامل مییابد که براساس آگاهی و تجربهی تاریخیاش از اینکه پیدایش شوراها، بهنحوی از انحایِ پُرشمار حتمیالوقوع است؛ آموزههای شورایی و شوراگرایی را بهعنوان یک وظیفهی انقلابی و کمونیستی در درون طبقهی کارگر بهتبادل میگذارد تا این طبقهی بههنگام عصیان طبقاتی خویش برعلیه نظام سرمایهداری نسبت بهارگانی که باید ایجاد کند، نسبتاً آگاه باشد و تصوری از آنچه باید بهانجام برساند، در ذهنِ تودهای خویش نیز (نه الزاماً همهی افراد طبقه) داشته باشد.
سرانجام اینكه تروتسكی هیچگاه از شورا یك بُتواره نساخت. او خاطرنشان میكند كه در جریان انقلاب، بلشویكها در لحظهی خاصی این پیشفرض را پیش کشیدند كه مركز سازماندهی جنگ قدرت باید بهكمیتههای كارخانهها و حتی در سندیكاهایی تغییر محل دهد كه زیر رهبری بلشویكها قرار دارد. او در این مورد با استناد بهوقایع سال۱۹۲۳ در آلمان نوشت:
«نباید فراموش كرد كه از نظر ما، شوراها پیش از این، در مرحلهی «دموكراتیك» انقلاب ظاهر شدند و سپس بهنوعی قانونی تلقی شدند؛ و ما آنها را بهارث بردیم و از آنها [در انقلاب سوسیالیستی] استفاده كردیم. از شوراها در انقلابهای پرولتاریایی غرب بهاینگونه استفاده نخواهد شد. آنجا، در اغلب موارد، شوراها با فراخوان كمونیستها ایجاد میشوند و سپس بهسازمانهای مستقیم قیام پرولتری تبدیل خواهند شد. البته احتمال دارد كه بیسازمانی و از هم پاشیدگی ابزارهای دولت بورژوایی، پیش از اینكه پرولتاریا بتواند قدرت را كسب كند، تشدید شود و باعث تشكیل شوراها بهعنوان ارگانهای علنی آمادهسازی قیام گردد. ولی احتمال كمی وجود دارد كه این قاعدهی عمومی باشد. در موارد محتملتر، نمیتوان شوراها را جز در روزهای آخر تشكیل داد، مانند سازمانهای مستقیم تودهای آماده برای قیام. در نهایت، بسیار ممكن است که شوراها پس از لحظهی حیاتی قیام، و حتی پس از پیروزی، بهعنوان سازمانهای قدرت جدید ظاهر شوند. همیشه باید همهی احتمالات را در نظر گرفت تا در بُتسازی از سازماندهی سقوط نكنیم، ]از سازمان بُت نسازیم[ و شوراها را بهشكل قابل انعطاف، بهنیروی حیاتی مبارزه، بهپایهی اصلی سازماندهی كه از خارج بهجنبش وارد میشود و مانع رشد منظم آن میشود، تبدیل نكنیم»[5].
تروتسكی در نقد طرح برنامهی بینالملل كمونیستی، در مورد همین موضوع دوباره تأكید میكند كه در وضعیت آلمان ۱۹۲۳ احتمال تشكیل شوراها از نوع كلاسیك، یك عمل تصنعی خواهد بود: در این مورد كمیتههای كارخانه هستند كه فعلاً در میدان عمل درگیر شدهاند و میتوانند چنین وظیفهای را بهانجام برسانند. بهعبارت دیگر، بهگفتهی تروتسكی نباید دیدگاههای انتزاعی و مجرد را در موقعیتهای متفاوت بهگونهای خشک و جامد بهکار بست.
اگر این شیوه پذیرفته باشد که میتوان از پسِ رویداهای همگون در زمانها و مکانهای متفاوت، عقلاً یک قانونمندی عام استنتاج کرد و از آن قانونمندی برای تقرب بهنسبتهای همگونِ دیگر استفاده نمود و دست بهتجربهای تازه و فرارونده زد، این استنتاج در رابطه با کنش طبقهی کارگرِ روسیه (در سالهای 1905 و 1917)، طبقهی کارگر آلمان (در سالهای 1919 و 1923)، طبقهی کارگر مجارستان (در سال 1919) و طبقهی کارگر ایران ( درسالهای 1357 تا 1360) در برپایی شوراها، عبارت از این است که تودههای کارگر تنها هنگامی بهاقدام شورایی روی میآورند که بهمثابهی یک طبقه در مقابل طبقهی حاکم و در مقابل کلیت نظام سرمایهداری دست بهعصیان بزنند. بنابراین، میتوان چنین نیز نتیجه گرفت که کنش شورایی طبقهی کارگر عنصرِ وجودی این طبقه در هنگامی استکه نظام موجود در بحرانی همهجانبه گرفتار میشود و راه برونرفتی از آن نمییابد. از طرف دیگر، این نیز دانسته استکه بحران (بهمعنی شدتیابی همهجانبهی تضادها یا روابط و مناسبات شاکلهی نظام سرمایهداری) بهمثابهی عنصر لاینفک این نظامْ همیشگی است و هرازچندگاهی بهکلافی غیرقابل گشایش نیز تبدیل میشود. از اینرو، میتوان چنین نیز تعریف کرد که شدتیابی مبارزهی طبقاتی که یکی از پروسههای این کلاف غیرقابل گشایش است، بههنگام وقوع آن، رویکرد عصیانی و شورایی پیدا میکند. این رویکرد میتواند تا ایجاد قدرت دوگانه در یک جامعهی مفروض هم پیش برود. خلاصه این که واکنش عصیانی و شورایی تودههای کارگر برعلیه طبقهی صاحبان سرمایه و نظام سرمایهداری دربردارندهی آن نیروی طبقاتیای است که لازمهی سرنگونی کلیت نظام است. اما تجربه و درعینحال استنتاج برخاسته از تجارب گوناگون نشان از این دارد که آنچه در عصیان طبقاتی تودههای کارگر بهمثابهی یک طبقه برجستهترین است، نیرو برای سرنگونی و نه آلترناتیو برخاسته از شناخت و تحلیل وضعیت موجود است.
منهای بررسیِ چیستی حزب انقلاب سوسیالیستی و صرفنظر از چگونگی شکلگیری آن (که بهجای خود باید بهطور مشروح بهآن پرداخت)؛ اما میتوان اینطور نیز ابراز نظر نمود که لازمهی تبدیل رویکرد عصیانی طبقهی کارگر بهرویکرد انقلابیْ وجود حزبِ انقلابِ پرولتاریایی استکه ارتباطی هرچه ارگانیکتر و ارگانیکشوندهتر با تودههای کارگر و زحمتکشی داشته باشد که بهمثابه یک طبقه و یک نیروی اجتماعی برضد طبقهی حاکم دست بهعصیان زدهاند. اما چنین رابطهای (یعنی: رابطهی ارگانیک و ارگانیکتر شوندهی حزب انقلاب سوسیالیستی با تودههای کارگر و زحمتکشْ بههنگام عصیان شورایی) مشروط بهاین استکه چنین حزبی قبل از کنش شورایی تودهها، فراتر از حضور مادی و مؤثر اجتماعی، در امر مبارزهی جاری و مستمر کارگران و زحمتکشان برای مطالباتی که در چارجوب همین نظام قابل دستیابی است، شرکت فعال و چهبسا رهبریکننده و حتی کادرساز و رهبریساز داشته باشد. اما چنین حضور و موقعیتی تنها درصورتی امکانپذیر است که ترکیب عناصر و ارگانهای شاکلهی حزبْ هم از جنبهی کمّی و هم بهلحاظ کیفی رنگ، بو و طعم کارگری داشته باشد. رنگ و بویی که فقط با حضور مؤثر و همهی جانبهی عناصر و گروهبندیهای میلیتانت و بهلحاظ طبقاتی داناتر طبقه ممکن و میسر است.
فراتر از مباحث نظری که گاه ـبسته بهموقعیتی خاصـ گوناگونیهای آن نیز چنانچه بهتناقض نرسند، پذیرفته است؛ اما شاخص یک حزب انقلابی پیشگام حضور دوسویه و دیالکتیکیِ درونیـبیرونی طبقاتی آن است. و این معنایی جز حضور مؤثر کارگران در حزب و حضور مؤثر حزب در ابعاد گوناگون مبارزهی طبقاتی ندارد.
عملكرد و ساختار حزب
هرچه زمان بیشتر بهپیش میرود و تروتسکی تجربهی مبارزاتی بیشتری میاندوزد و نسبت بهمبارزات کارگری از آگاهی بیشتری برخوردار میگردد، مفاهیماش دربارهی جایگاه حزبِ انقلابیِ کارگری پیچیدهتر و متکاملتر میشود. نوشتاری با عنوان «تکالیف سیاسی ما» (سال۱۹۰۴) آشكار میكند که مفهوم حزب بهعنوان پیشگام سازمان یافتهی طبقهی کارگر، بههنگام انقلاب 1905 در نظرگاه تروتسكی جایی نداشت؛ و او عملكردی همانند لنین برای حزب قائل نبود. از اینرو، برای درك مفاهیم ویژهی مورد نظر او در کتاب بسیار مهمِ «درسهای اكتبر»، باید رویدادهای پس از تجربههای انقلاب ۱۹۰۵ (یعنی: بُروز ضدانقلابِ پس از شکست انقلاب 1905و جنگ امپریالیستی 1914) را در نظر داشت که موجبات پیوستن او بهحزب بلشویك در سال ۱۹۱۷ و پذیرش دریافت لنین از مفهوم حزب را فراهم ساخت[5].
اضافه كنیم كه او در نخستین سالهای انترناسیونال كمونیستی، بدون اینكه امكان تشكیل حزب ـحتیـ در جریان انقلاب را كنار بگذارد، بسیار بیشتر و روشنتر از سایر رهبران بلشویكی تأكید میكند كه غیاب حزب انقلابیِ کارگری هنگام بحرانِ انقلابیِ احتمالیْ میتواند در برخی از كشورهای اروپایی نتایج شدیداً منفیای بهبار آورد، که متاسفانه چنین هم شد. در این رابطه کافی است که بهانقلاب از دست رفتهی آلمان نظری بیافکنیم.
از نظر تروتسكی تعریف حزب بهعنوان عامل تمركز اقدامات پرولتاریا هیچگاه ویژگی دموكراتیك آن را نفی نمیكند. حتی میتوان گفت چنین حساسیتی از نظر دموكراسی درونی و درك خطر بوروكراسی، سرچشمهی اندیشههای او در تعهداتش در جنبش كارگری بود. از نظر او و همچنین از نظر لنین، دموكراسی درونحزبی یك چیز لوكس، تشریفاتی، روشنفكرانه ویا یك یک روح سرگردان نیست، بلكه یك عامل حیاتی وعملی است كه حزب انقلابی بیش از بسیاری از دیگر عوامل بهآن نیاز دارد. بدون دموكراسی درونی منابع تداركاتی و همچنین کنش و واكنش انتقادی با جلوگیری از روابط ضروری با تودهها، بهناگزیر فرسوده میشود و از بین میرود. او در این مورد مینویسد: «اگرهمهی كنفرانسها و مباحثات ویژهای كه در عرصهی سازماندهی حزب بلشویك فقط در اكتبر صورت گرفت، ثبت و ضبط شده بود، نسلهای آینده میتوانستند مشاهده كنند كه چه مبارزهی عظیم درونیای در بالاترین نشستهای حزب جریان یافت تا تهور و جسارت ضروری برای قیام شكل بگیرد. اسناد ثبت و ضبط شده میتوانست نشان دهد كه حزب انقلابی چقدر بهیك دموكراسی درونی نیاز دارد: ارادهی مبارزه، با فرمولهای سرد و با دیكته از بالا ایجاد نمیشود، بلكه هربار باید آن را از نو ایجاد كرد و مانند فولاد آب داد»[6].
در سالهای سیاهِ قهقرایی استالینیستی، در بوروكراسیای که بهبهانه اینكه باید قدرتنماییهای دشمنان را خنثی كرد، و باید فقط یك بُت پرستش میشد، او ـدر دورهی توفان انقلابیـ چندینبار در مقابل سیاستورزیهای بوروکراتیک حزبْ كنگرهها و بحثها و جلسات آزاد متعددی را سازماندهی كرد. فقط در بحثهایی چنین دموكراتیك و نیز با استفاده از دیالكتیكِ گفتگوی علنی و باز است كه در عمل یك انتخاب باروَر (بهمثابهی یک دستآورد انقلابی) از درون یك دیسیپلین جدی بیرون میآید؛ دستآوردی که با همگنسازی حزب با رهبریش و ممنوع کردن حق جناح و گرایش متناقض است.
سرانجام اینکه تروتسكی برای تدوین و تعریف مفاهیم بینالملل كمونیستی (كه آن را با سنتهای انترناسیونال ماركس و انگلس گره میزند)، ایجاد یك حزب انقلابی در مقیاس بینالمللی را پیشنهاد میكند. اساسنامهی انترناسیونال، مصوب دومین كنگرهی سال ۱۹۲۰چنین تأكید میكرد: «انترناسیونال كمونیستی انكار نمیكند كه برای دستیابی بهپیروزی مجمع بینالمللی كارگران كه برای لغو سرمایهداری و ایجاد كمونیسم مبارزه میكند، باید سازمانی متمرکز داشته باشد. مكانیسم سازمان یافتهی انترناسیونال كمونیستی در لحظهی كنونی باید بهكارگران سازمانیافتهی همهی كشورها امكان دریافت همه نوع كمك ممكن را از سوی كارگران سازمانیافتهی سایر كشورها تضمین كند»[7]. در فردای پذیرش رسمی این اساسنامه، برعهدهی تروتسكی گذاشته شد که پیشنویسی تهیه کند که بیانکنندهی شرایط الحاق بینالمللیای باشد كه انترناسیونال ـنه همانند جمع ریاضیگونهی احزاب كارگری بینالمللیـ بلكه بهمثابهی حزب كمونیست پرولتاریای جهانی عمل کند. او در سالهای بعد (یعنی: در جریان مبارزهاش علیه انحطاط و استحالهی استالینیستی) براساس این مفهوم بر ایجاد چهارمین انترناسیونال تأكید مجدد كرد[گرچه از دید من (بهعنوان نویسنده این نوشتار) ایجاد بینالملل چهارم نادرست بود]. چهارمین انترناسیونال برای تروتسکی نه بهمعنای اعلامِ نهایتِ انتزاعی و نیز نه بهمعنای استقبال از یك جامعهی سوسیالیستیِ آینده در مقیاس جهانی بود، بلكه مسئلهی اساسی برای او ساختن یك ابزارِ معتبر و قابلِ اتكا برای مبارزهای بود كه ابعاد جهانیاش میبایست بیش از پیش قاطع و بیچون و چرا باشد.
این نیز قابل توضیح استکه گرچه ایجاد یک نهاد انترناسیونالیستی در آن زمان ضروری بود؛ اما اشتباه تروتسکی در این بود که فقط روی گرایشی انگشت گذاشت و تأکید ورزید که عمدتاً بهاو تمایل داشت، درصورتیکه ویژگی یک نهاد انترناسیونالیستیِ کارآمد، مؤثر و ماندنی در این استکه کلیه گرایشهای رادیکال، ضدسرمایهدارانه و آنتیاستالینی در امر مبارزهی طبقاتی را دربربگیرد.
باید افزود كه مفهوم حزب از نظر لنین و تروتسكی بهیک ایدهی ناب (یعنی: استقبال از یك جامعهی سوسیالیستیِ آینده در مقیاس جهانی) شباهت نداشت. برای ایجاد سوسیالیسم، بسیار اهمیت دارد كه حزبِ هژمونیك از همان آغازْ ساختارهای واقعیِ دموكراتیك داشته باشد، ولی نه بهاین معنا كه بهعنوان یک میكروكوسمِ جادویی ویژگیهای جامعهی جدید را هم پیشبینی كند. حزب اساساً یك ابزار مبارزه برای پیروزی سیاسی در شرایط مشخصی از جامعهی سرمایهداری است. هر مقایسهای بین چنین سازمانی كه فقط لایهها و گروهبندیهای پیشگام پرولتاریا را دربرمیگیرد، با حزبِ بهطوركلی تودهای، مقایسهای است كه شرایط عینی و انتظارات دو مرحلهی كیفیتاً متمایز را نفی میكند، و در تحلیل نهایی بهمعنای قبول یك رویكرد ایدهآلیستی و طبعاً رفرمیستی است.
شورا، سندیكا و حزب در جامعهی انتقالی
كاملاً روشن است كه سهم اصلی تروتسكی در انکشاف نظریه وعمل بلشویسم، بدون هرگونه شك و شبههای، در تحلیل پدیدههای بوروكراتیزه شدنی در یك جامعهی درحال انتقال و نقد تزِ ارتجاعی و خردهبورژواییِ ساختمان سوسیالیسم در یک کشور و مسائلی در این زمینه است. تجزیه و تحلیل و واكنش انتقادی او در مورد فراز و نشیب اتحاد شوروی در دورهی استالین باعث شد تا نه فقط بهمسئلهی دورهی گذار یا دورانِ انتقالی بهطوركلی بپردازد، بلكه درعینحال بتواند درك خود از نقش شوراها، سندیكاها و حزب را نیز در چنین بافت و چهارچوبی با دقت هرچه بیشتری بیان كند. درمرحلهای كه علیرغم جهشِ كیفی پرولتاریا بر سریر قدرت، عوامل تداوم جامعهی قبلی جانشینِ عینی پیدا میكنند، طبقهی كارگر نمیتواند ابزاری را كه در جنگ برای سرنگونی سرمایهداری بهكار گرفته بود، كنار بگذارد و از آن چشم بپوشد. هنوز عملكردِ این ابزار زیر تأثیر برخی دیدگاههای رادیكال و همزمان زیر تأثیر روابط دیالكتیكیاش در حال تحول است.
حزب یك كاركرد اساسی دارد. در نخستین سالهای انقلاب این عقیده را تروتسكی و لنین، با كمك فرمولهایی كه امروزه جانشینگرایانه واقتدارگرایانه بهنظر میرسند، بیان كردند. بهخصوص تروتسكی در «تروریسم و كمونیسم» نوشت:
«تجربه ما را بهسمت تصمیمگیری بر سر همهی پرسشهای مورد مشاجره، در همهی برخوردهایی که در نظام اداری پدید میآمد و نیز در برخوردهای افرادِ درون نظام اداری هدایت میكرد. حرف آخر، متعلق بهكمیتهی مركزی حزب است. این مسئله، وقت و انرژی را صرفهجویی میكند و در سختترین و پیچیدهترین شرایط، وحدت عملِ ضروری را تضمین مینماید. چنین رژیمی فقط وقتی امكانپذیر است كه اتوریته و دیسیپلین حزب، مسلم و بیچون و چرا باقی بماند. نقش استثناییای كه حزب كمونیست هنگام انقلاب پرولتری و كسب پیروزی بهعهده میگیرد، كاملاً قابل فهم است. یعنی دیكتاتوری یك طبقه. درون این طبقه اقشار و لایههای مختلف، روحیات متضاد و سطوح متفاوتی از رشد یافت میشود. درحالی كه دیكتاتوریْ وحدت اراده، وحدت رهبری، و وحدت عمل را ضمانت میكند. از چه راه دیگری میتوان این را عملی كرد؟ تسلط انقلابی پرولتاریا، درونِ پرولتاریا نیز، تسلط یك حزبِ مجهز بهبرنامهی عملِ خوب تعریفشده و دیسیپلین درونیِ بیچون و چرا را تضمین میكند»[8].
اینها فقط چند فراز از «تروریسم و كمونیسم» است كه گرایش تعمیم یافته را با حركت از تجربهها و انتظارات یك مرحلهی كاملاً خاص، از نخستین جمهوری شورایی، نشان میدهد. در شرایط جنگ داخلی، رودررو با نگرش احزابی كه در گذشته وزن زیادی در شوراها داشتند، ولی سپس اكثریت آنها بهصف ضدانقلاب پیوستند، برخی عبارات و موضعگیریها بیپایه نبود. ولی اشتباه اساسی، فقط در ایجاد یك وضعیت استثنایی، یك انتخاب كاملاً ویژه بود كه كمابیش در همین جهت قرار داشت.
كمی بعد، در بحبوحهی درگیری با استالین، پلاتفرم اپوزیسیون (كه تروتسكی و زینوویف تهیه كرده بودند) از زاویه دیگری بهمسئله نگاه میكرد: «برای عملی كردن برنامهیِ طردِ اپوزیسیون، استالین ارادهی ایجاد «حزب دوم» را محكوم كرد. (...) وظیفهی ما عبارت است از حفظ وحدت حزب بههرقیمت و كنار زدنِ هراقدامی كه برای انشعاب، قطع رابطه و اخراج صورت میگیرد؛ و همزمان دادنِ این امكان بهحزب كه مسائل مورد مشاجره را در چهارچوب یك حزب واحد بیازماید، و آزادانه حل كند. (...) ما وظیفهی خود میدانیم در خط رهبری، خود را منحل كنیم و بهخاطر اینكه اقدام بهانشعاب از حزب و ایجاد حزب جدید كردهایم، خود را سرزنش میكنیم. دیكتاتوری پرولتاریا شدیداً ایجاب میكند كه فقط یك حزب پرولتری متحد بهعنوان رهبر تودههای كارگر و دهقان وجود داشته باشد»[9].
با وجود این، تروتسكی مفهوم آرمانیسازی نقش حزب را نپذیرفت: بهعقیدهی او، نگرش بلشویكها در نخستین سالهای قدرت انقلابی، در یك بافتِ كاملاً منطبق با موقعیت مشخص روسیه سرخ، درمتن جنگ داخلی دیكته میشد. حتی در «تروریسم و كمونیسم» او نوشت: «اگر حزب و سندیكاها، سازمانهای آمادهسازی انقلاب باشند، شوراها ابزار این انقلاب باقی خواهند ماند. پس از پیروزی، شوراها بهارگانهای قدرت[پرولتاری] تبدیل میشوند. نقش حزب و سندیكاها، بدون اینكه اهمیت آنها را كاهش دهیم، بهصورت بنیادی تغییر مییابند»[10].
چند سال بعد، در کتاب بسیار یکه و ممتازش بهنام «ادبیات و انقلاب»، او دقیقتر بهاین امر پرداخت: «حزب، پرولتاریا را رهبری میكند، اما فراشد تاریخی را رهبری نمیكند. بله، قلمروهایی هست كه حزب مستقیماً و آمرانه رهبری میكند، قلمروهایی هم هست كه حزب كنترل و تشویق میكند، و قلمروهایی كه حزب فقط جهتدهی میكند»[11]. او در این جهت، طرح خود را در نوشتههای سالهای ۱۹۳۰، و در مقیاس وسیعی در تدوین تجربههای حیاتی مبارزه علیه انحطاط استالینیستی بسط داد.
تروتسکی پس از مشاهدهی نخستین نشانههای انحراف بوروكراتیك نتیجه گرفت كه حزب میتواند همزمان نخستین قربانی و ابزار اصلی چنین انحرافی باشد. برخی از صفحات کتاب مهم او«مشی جدید» (۱۹۲۳) بسیار معنادار و رسا هستند و برخی دیگر، دموكراسی درونی را همچون ابتداییترین ضامن، علیهِ خطر، همراه حفظ تركیب اجتماعی حزب توصیف میكند. دقیقاً در همین حوزه است كه او نخستین مبارزات خود را علیه بوروكراسی پیش میبرد. بهنظر او، برای تحقق سوسیالیسم، ضروری است كه ساختارهای دموكراتیك (یعنی: پیششرط پیروزی انقلاب اکتبر) حفظ و تقویت شوند. دفاع از معیارها و پراتیكهای دورهی لنین نیز، محور دائمی نوشتههای او را تشكیل میدهد؛ و او در آنها، علیرغم همهی شرایط نامناسب و ظهور گرایشها و فراكسیونها مطالبهیِ حقِ گرایش را بهوجود یك سوحت و سازِ واقعی در درون حزب مشروط میداند.
با این حال، ویژگی دموكراتیك جامعهی جدید نمیتوانست جز با رابطهی متقابل و دیالکتیکی حزب و شوراها تضمین شود و بهاین دلیل ساده كه یك حزب از نوع حزب انقلاب سوسیالیستی فقط پیشگام پرولتاریا را در خود گرد میآورد و بنابراین در مجموع، باز هم یك اقلیت محدودتری از جامعه است، اینْ طبقهی كارگر و سایر زحمتکشاناند كه در مجموع بهعنوان بدنهی اجتماعی باید نقش فعالی را در مدیریت اقتصادی، در نظام اداری و در تصمیماتِ سیاسی اساسی بهعهده بگیرند. با بسیج تودهها، هرچقدر هم پرتعداد و مهم باشند، نمیتوان بهاین هدف دست یافت. این امر نیازمند وجود ارگانیسمهایی است كه دائماً در فعالیت هستند و بهنحو مؤثری امانتدار حاكمیت مردماند. این نقش فقط متعلق بهشوراهاست كه بهعنوانِ بدیل قدرتِ طبقاتِ حاكمِ در كورهی انقلاب پدید میآیند. شوراهایی كه بهشكلی دموكراتیك ساختار یافتهاند؛ با سیستم انتخابات خاص با مستقیمترین روشِ نمایندگی نیازها دارای ارادهی وسیعترین تودهها و دارای گردشِ سرمایهی لازم درهمهی سطوح هستند؛ و عناصری غیرقابل جایگزینیای دارند كه یك دموكراسی سوسیالیستی بهصورتی كیفیْ برتر از هرشكل دیگری از دموكراسی كه پیش از آن بهوسیلهی طبقات حاكمهی قدیم بهوجود آمده از آن برخوردار است. بهعبارت دیگر، از نظر تروتسكی شوراها بهخاطر محتوای طبقاتیـاجتماعیشان و نیز ساختارشان (که دموكراتیك و انقلابی است) عبارت بودند از پایه دیكتاتوری انقلابی پرولتاریا كه اگر میتوانست یك شمشیر دو دَم علیه استثمارگران باشد، باید مانند مثال معروفی كه لنین میزد، آشپز ماهری باشد كه امور دولت و حكومت را اداره و مدیریت میكند. بنابراین، از روی اتفاق نیست كه در مبارزهی تروتسكی علیه استالین، درخواست بازسازی شوراها و تأكید دوباره بر عملكرد اصلی آنها بهعنوان محور اصلی پلاتفرم اپوزیسیون ۱۹۲۷ در برنامهی انتقالی ۱۹۳۸ نیز مطرح میشود.
تروتسكی در دورهی پختگیاش، كه طرحش را دربارهی تبادلات فرارونده و درونی یك جامعهی انتقالی تكمیل میكرد، ایدهی چندحزبی شورایی را معرفی كرد. از نظر او مسئله این است كه بدانیم چگونه میتوان تبادلات فرارونده و درونی یك جامعهی انتقالی را در رابطهی متقابل طبقهی كارگر و سایر زحمتکشان تضمین كرد، بدون اینكه تبادلات فیمابین زیر تأثیر یا زیر دخالت طبقات حاكمهی قدیم یا بوروكراسی قَدَرقدرت گمراه گردد. بنابراین، حق تشكیل احزاب، با چهارچوب پذیرش اصول و قوانین جامعهای كه از انقلاب بیرون آمده روبروست، یعنی فعالیت سیاسی در چهارچوب قانون اساسی جهموری شورایی کارگران و زحمتکشان «در شوراها، فقط برای نمایندگان كارگران، كالخوزیهای ردهبندی شده، دهقانان و سربازان ارتش سرخ جا هست. دموكراتیك كردن شوراها بدون قانونیت بخشیدن بهاحزاب شورایی غیرقابل تصور است. خودِ كارگران و دهقانان هم با اعلام رأی آزادِ خود نشان خواهند داد كه چه احزابی شورایی هستند»[12].
در این مورد لازم بهتوضیح استکه: اینکه پس از انقلاب سوسیالیستی و استقرار همهجانبهی قدرت شورایی کارگران و زحمتکشان (بهمثابهی دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا) «قانونیت بخشیدن بهاحزاب شورایی» یا «غیرشورایی » درست یا نادرست است، بهویژگی جامعهای مشخص (که اینک مفروض است) و نیز بهپتانسیل جنبشهای کارگری و کمونیستی در عرصهی جهانی بستگی دارد. بنابراین، ایدهی «حق تشكیل احزاب» در چهارچوب قانون اساسی جهموری شورایی کارگران و زحمتکشان و «قانونیت بخشیدن بهاحزاب شورایی» بهعنوان یک ایده یا پیشنهاده (و نه بهعنوان یک راهکار علمی و تجربی) قابل بررسی و ارزیابی است. اما بررسی پراتیک این ایده یا پیشنهاده تنها در شرایطی کارساز و انقلابی خواهد بود که عملاً در درون «جهموری شورایی کارگران و زحمتکشان» قرار داشته باشیم. پس، ایدهی «قانونیت بخشیدن بهاحزاب شورایی» را باید در ردیف دیگر دانستههای نظری برخاسته از مبارزهی طبقاتی ثبت و ذخیره کرد تا بتواند بهلحاظ پیشنهادهای نظری بهتبادل آموزشی درآید و زمینهی بررسی عملی آن نیز فراهم شود.
بدیهی است كه نظرات تروتسكی دربارهی جایگاه وعملكرد سندیكاها تغییرات مهمی را از سر گذراند. در «تروریسم و كمونیسم» [که از نگاه من فرازهایی از این کتاب دربرگیرند بدترین نوشتار تروتسکی است و بیانگر رویکردی جانشینگرا وعمیقاً اقتدارطلبانه است] سندیکا جایگاه ویژهای دارد. در متنی كه از یك گرایش اقتدارگرایانه وعمیقاً حزبگرا آغاز میشود، صریحاً توضیح میدهد كه سندیكاها باید از اقدامات دولت کارگری پشتیبانی كنند، كار آموزش علمی و فنی را سازمان دهند، طوری كه هر كارگر بتواند انگیزهی تفكردر میدان تئوری را داشته باشد، با این هدف كه سازمان كار مولّدتر شود. كمی بعد، در یك مباحثهی معروف در حزب، او ایدهی «دولتی كردنِ سندیكاها» را [که عمیقاً بوروکراتیک و جانشینگرایانه بود]، پیش برد. این ایده برای رفرمیستها وآنارشیست (كه مدعی بودند و هستند كه در تحلیل نهایی، لنین و تروتسكی زمینه را برای استالین مهیا كردند، بحثهایی را ایجاد كرد که پرداختن بهآنها ضروری است؛ ولی در حوصله این نوشته نیست.
در این مورد، نخست اشاره كنیم كه تروتسكی این ایده را در متن بسیار ویژهی «كمونیسم جنگی» مطرح كرد كه بهعقیدهی او تلفیق سندیكاها در ساختارهای دولتی بهدلیل تسهیل مشاركت فعالت طبقهی كارگر در مدیریت اقتصادی است. با توجه بهخاستگاه این نظریه که وضعیت ویژهی «کمونیسم جنگی» است، میتوان چنین گفت که تخالف چندانی با نگرش عام، درست و روشن لنین ندارد: درك این ضرورت كه كارگران باید از همان نخستین مرحلهی گذار، سازمانی برای دفاع از منافع خود (بهعنوان مصرفكننده و دفاع از قدرت كه محصول انقلاب کارگری است)، داشته باشند[13]. سپس، هم در پلاتفرم اپوزیسیون، و هم در برنامهی انتقالی برای انقلاب سوسیالیستی، با تأكید بر نقش خاص سندیكاها و انتظاری كه از استقلال و خودگردانی آنها در برابر دولت میرود، همین نتیجه را میگیرد.
سخن کوتاه
بهنظر تروتسكی دموكراسی برای نیروهایی که در یك جامعهی در حال گذار و در دوران انتقالی حقیقتاً «چهارچوب قانون اساسی جهموری شورایی کارگران و زحمتکشان» را میپذیرند، نمیتواند تضمین شده باشد، مگر با یك دیالكتیك جمعی برپایهی سازمانها و ابزارهای مختلف و چندگانه. اگر تمایز، چندگانگی و پلورالیسم سوسیالیستی را (كه نه فقط با انتظارات متفاوت و سطوح متفاوت، بلكه با حضور مستمر لایهبندیهای اجتماعی تعیین میشود) انكار كنیم، بهایدهآلیسم انتزاعی و بهآرمانشهری سقوط میكنیم كه در عمل بهسود مدیریت قدرت در دست یك كاست مسلط است که قدرت پرولتاریا را بههرصورت مصادره خواهد کرد. بهنظر استالین و طرفدارانش در جامعهی پس از انقلاب فقط یك طبقه وجود دارد و یک حزب؛ همین و بس. این بهمعنیِ پرستشِ یك شمایل استکه نه تنها ممنوعیت احزاب پذیرایِ «قانون اساسی جهموری شورایی کارگران و زحمتکشان» در پی دارد، بلکه ممنوعیت گرایشهای مختلف در حزب حاكم را نیز توجیه میكند.
در اینجا نكتهی بسیار مهمی وجود دارد که باید بهآن اشاره کرد: در دوران انتقالی غیر از پرولتاریا، اقشار و گروهبندیهای دیگری نیز (مانند دهقانان فقیر و سایرلایههای ستمدیده) وجود دارند که باید در نظر گرفته شوند. ضرورتِ دوران انتقالی چنین حکم میکند که این اقشار و گروهبندیهای طبقاتیـاجتماعی بههمراه پرولتاریا و نیز با پذیرش هژمونی پرولتاریایی ـاما در مسیر و متناسب با پتانسیل خودشانـ در ساختن جامعهی نوین فعالانه مشارکت داشته باشند. گذشته از این، باید توجه داشت که خودِ طبقهی كارگر، علیرغم وحدتش در مبارزه برای کسب قدرت، از نظر اجتماعی و سیاسی كاملاً همگن و همسان نیست؛ و چهبسا کلیت طبقه بهواسطهی اقشار و گروهبندیهای درونیاشْ گرایشها و حتی دیدگاههای متفاوتی را در چگونگی و نحوهی گذار بهجامعهی نوین پیشنهاده داشته باشد. از اینرو، بسیار فراتر از همبستگیهای مکانیکی و برفراز طبقه (که زمینهی شکلگیری دستجات بوروکرات فراطبقاتی را فراهم میآورد)، ضرورتِ دوران انتقالی چنین پیشنهاده دارد و حکم میکند که تنها راه باروَر و تاریخاً درستْ سازمانیابی دموکراتیک، دیالکتیکی و پلورآلیستی است که براساس پذیرش عملیِ «قانون اساسی جهموری شورایی کارگران و زحمتکشان» و هژمونی پرولتاریایی شکل گرفته باشد. بدینترتیب، واگراییها و درگیریهای محتملالوقوع اجتماعی و قشری بهحداقل ممکن کاهش مییابد؛ و گامهای دوران انتقال با مشارکت شورانگیز میلیونها انسانی شکل میگیرد که ضمن همبستگی در هدف اجتماعیـتاریخی، اما بهطور مکانیکی در کنار هم چیده نشدهاند و ارادهی خودرا تابع یک کاست بوروکراتیک نیز نکرده و نخواهند کرد.
از سوی دیگر، تروتسكی در مورد دیالكتیك دوران انتقال بهسوسیالیسم، حتی در جوانیاش، نظر روشنی داشت. او در «تکالیف سیاسی ما»، از جمله نوشت: «تکالیف رژیم جدید چنان پیچیده است كه راهحل آن نمیتواند جز با رقابت بین روشهای متفاوتِ بنای اقتصادی و سیاسی، با مباحثات طولانی، یا با مبارزهی سیستماتیك ـنه تنها مبارزهی دنیای سوسیالیست با دنیای سرمایهداری، بلكه مبارزهی جریانهای مختلف و گرایشهای متفاوت درون سوسیالیسمـ پیدا شود؛ پس از استقرار دیكتاتوری پرولتاریا دهها و چهبسا صدها جریان بهناگزیر مسائل جدیدی را مطرح میکنند كه از پیش [یعنی: قبل از استقرار دیکتاتوری پرولتاریا] راهحلی برای آنها وجود ندارد»[14].
پس از مباحثاتی در مورد برنامهی پنجسالهی اول، تروتسكی مباحثی كه دموكراسی را رشد میداد، مطرح كرد: «هنگامی كه بهپیروی از استادانمان میگوییم كه ترقی واقعی اقتصاد سوسیالیستی بهحذف مباحثات و مبارزهها مربوط نیست، بلكه برعكس، براساسی جدید بهشكوفایی عظیم آنها مربوط است، با مسئلهی ارتباط بین اقتصاد و رژیم روبرو هستیم؛ [بدینترتیب]، فراكسیونهای جدیدی ایجاد میشوند: موافقان برقرسانی، طرفداران نفت، موافقان تراكتورسازی و...؛ مبارزه در این دموكراسی صنعتی یكی از عوامل مهم تنظیم توسعهی صنعت خواهد بود...»[15].
سرانجام، تروتسكی در «ادبیات و انقلاب» با یک طرح بهاستقبالِ محتوا و دیالكتیك یك جامعهی نوین، در مرحلهی پیشرفتهاش میرود: «هنگامی كه مبارزات سیاسی حذف شود ــ در جامعهای كه طبقات وجود نداشته باشد، چنین مبارزاتی هم نخواهند بود ـ اشتیاقهای آزاد شده بهسوی فنون، ساخت و ساز و هنر هدایت میشوند كه طبیعتاً بازتر، پختهتر و آبدیدهتر خواهند بود؛ شكل پیشرفتهتر بنای زندگی در همهی حوزهها فقط بر معیار «زیبا» و «كمكی» نخواهد بود. همهی فضای زندگی (مانند كشت و كار، طراحی مسكن، ساختن تئاترها، روشهای آموزش، راهحل مسائل علمی، و ابداع روشهای جدید) برای همه جذابیت خواهند داشت. انسانها بر سر مسئلهی یك كانال عظیم آبرسانی بهگروههای مختلف تقسیم میشوند، برای آباد كردن بیابانها نیز چنین خواهد شد؛ در مورد تنظیم آب و هوا، ساختن یك تئاتر جدید، یك پیشفرض در علم شیمی، مدرسههایی كه بر سر موسیقی رقابت میكنند، و در مورد سیستم ورزشی... چنین گروهبندیهایی با خودپسندی هیچ طبقه و كاستی مسموم نخواهند شد. فعالیت جمعی برای همه جالب و جذاب خواهد شد. مبارزه یك خصلت كاملاً ایدئولوژیك پیدا خواهد كرد كه هیچ ربطی بهمنافع، ابتذال، خیانت، فساد و هرچه كه روح و جان رقابت در جامعه را بهطبقات تقسیم میكند، نخواهد داشت. ولی مبارزه در چنین شرایطی دارای هیجان، جدیت و اشتیاق كمتری نیز نخواهد بود. و از آنجاكه در جامعهی سوسیالیستی همهی مسائل زندگی روزمره كه پیش از آن بهصورت خود بهخودی و اتوماتیك حل میشد، و نیزمسائل محرمانهای كه بهكاستها و فرقههای مذهبی محول شده بود، بهمیراث ]و دارایی[ همگانی بدل خواهد شد، میتوان با اطمینان گفت كه اشتیاقها و منافع جمعی، رقابتهای فردی، بهحوزهای وسیع برای عمل تبدیل خواهند شد»[16].
دوم نوامبر 2015
یادداشتها:
[1] ل. تروتسكی، انقلاب ۱۹۰۵، ص ۲۲۲، بهزبان آلمانی.
[2] تروتسکی، تاریخ انقلاب روسیه، ص۱۹۱ و ۲۳۸ـ۲۳۹، بهزبان آلمانی.
[3] همانجا، ص ۷۰۶.
[4] همانجا، ص ۱۱۹.
[5] تروتسكی، درسهای اكتبر، در «استالین علیه تروتسكی»، متنهای جمعآوری شده و ارائه شده توسط f. holstein، ص ۷۵.
[6] در این مورد مراجعه كنید بهمقاله ی Franµois Vercammen در شمارهی 65 Inprkor.
[7] تروتسكی، تاریخ انقلاب روسیه، ص ۵۹۸.
[8] تروریسم و كمونیسم، ص 118-117.
[9] پلاتفرم بلشویكهای لنینیست برای پانزدهمین كنگرهی حزب كمونیست روسیه، در ل. تروتسكی، «مبارزه علیه بوروكراسی در روسیه»، جلد یك، ص ۲۴۲ و ۲۴۷.
[10] ل. تروتسكی، تروریسم و كمونیسم، ص ۱۱۷. در نوشتهی بلشویسم یا استالینیسم در سال ۱۹۳۷ تروتسكی مینویسد: «ممنوعیت سایر احزاب شورایی فقط از چند «تئوری» بلشویستی ناشی نمیشود، بلكه از دفاع از دیكتاتوری در یك كشور واپسمانده و فرسوده ناشی میشود كه زیر محاصرهی انواع دشمنان قرار دارد». او همچنین یادآوری میكند: «نویسندهی این سطور، بیش از یكبار، همراه با لنین مسئلهی امكان واگذاری برخی احزاب مناطق را بهآنارشیستها بررسی كردیم تا آنها در موافقت ]همجهت[ با مردم تجربههایشان در مورد حذف فوری دولت را پیش ببرند. ولی جنگ داخلی، تحریم و قحطی فرصتی بهچنین طرحهایی نداد» .
[11] ل. تروتسكی، ادبیات و انقلاب، ص ۱۸۸، بهزبان آلمانی.
[12] برنامهی انتقالی برای انقلاب سوسیالیستی، ص 23، بهزبان آلمانی.
[13] در این مورد مراجعه كنید بهمقالهی ارنست مندل در نشریهی انترناسیونال چهارم، مارس ۱۹۷۵.
[14] ل. تروتسكی، وظایف سیاسی ما، ص 222-221، بهزبان آلمانی.
[15] علیه كاپیتولاسیون (نامه بهرفقای روس) در نوشتههای ۱۹۲۸ـ۱۹۴۰ ل. تروتسکی، جلد یك، ص. ۱۸۷ بهزبان آلمانی.
[16] ل. تروتسكی، ادبیات و انقلاب، ص ۱۹۸، بهزبان آلمانی.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوهشتم
در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنجو شش تا زمانیکه یکیدو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و میشد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوهفتم
با رسیدن به تهران مسافرین در ترمینال پیاده شدند و ما را با همان اتوبوس به داخل زندان قصر و درآنجا هم یکسره تا جلوی «ندامتگاه شماره یک» یا همان زندان شماره یک بردند. و آنجا با اندک وسایل شخصی پیاده مان کردند. و شروعی تازه با افسران زندان جدید و بازدید و لخت شدن و تندی متداول را تجربه کردیم و با حوصله از سر گذراندیم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهفتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوششم
در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی میشود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومتهای ستایش انگیز بسیاری در بازجوییها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیلهای بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعفهای سازمان نیافتگی و خلعهای آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگینتر و هرچقدر سرکوبها سبوئانهتر باشد اهمیت سازمانیافتگی دم افزون تر میشود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظامهای سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداخته ایم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه
دیدگاهها
sar anjam ser az troteskism dar aaverdid
Khoda akhar va aghebat-tan ra be khar konad
در این رابطه به کتاب زیر مراجعه نمایید:
http://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/vahdate_komonisti–troteskism_01.pdf